شنبه ۱۶ مهرماه ۱۳۸۴
مگه كافر نبودي!؟
۱- ساعت يازده و ربع بود كه از بلندگوي خوابگاه اعلام كردن كه فردا روز اول ماه رمضونه. بدو بدو رفتم فروشگاه كه يه چيزي بگيرم، زهرمار كنم. اما نون نداشت. تريا هم كه از اول سال تعطيله. اون يكي فروشگاه خوابگاه هم همين طور. يعني سه چهار هزار نفر بدون نون، بدون سحري! زنگ ميزنم رئيس اداره امور خوابگاهها. خودم رو معرفي ميكنم و ميگم كه قضيه چيه. ميگه داشته زنگ ميزده به مدير خدمات دانشجويي كه هر جور شده سحري رو رديف كنه (در صورتي كه قرار بوده در صورت جلو افتادن ماه، سحري روز اول دودر شه) دو ساعت بعد اعلام ميكنن كه بياين سرپرستي، سحري بگيرين. با خودم ميگم خدا بيامرزه پدر مادر اين آقاي حيدريپور رو. حالا نه فقط به خاطر اين قضيه. كلاً آدم دلسوز و زحمتكشيه. حتي با وجود اين كه از تيپ فكري انصاره، هر كسي به هر دليلي بيفته بازداشتگاه، ميره آزادش ميكنه. حالا مشكل سياسي باشه، اخلاقي باشه يا هر چيز ديگهاي
هر چي خود حاجي حيدريپور آدم زحمتكش، كاردان، مؤدب و كاريايه، خيلي از پرسنل اداره خوابگاهها خلافش هستن. دودرهباز، بيادب و ... اول سال، ده روز طول كشيد تا تونستم مسؤول انبار خوابگاه رو گير بيارم و وسايلم رو ازش پس بگيرم. اون هم با چه مكافاتي! تو دلم ميگفتم كه اگه به جاي اين پنجاه نفر، پنج تا مثل خود حيدريپور تو خوابگاه داشتيم، اوضاع خيلي بهتر و مرتبتر از ايني بود كه هست. اصلاً سيستمهاي ايراني مشكل دارن.
۲- ستارهشناسان ميگن كه از هر هفت سال، شش سال ماه رمضان ۳۰ روزه است و يك سال ۲۹ روزه. اما نميدونم چه حكمتيه كه در ايران ما در اين ده دوازده سالي كه يادم مياد، فقط پارسال بود كه ماه رمضان سي روزه شد و اون هم حكايت خاص خودش رو داشت. امسال هم كه طبق تقويم، رمضان ۲۹ بود، يك روز جلو افتاد و باز هم سي روزه ميشه. ديگر حالم به هم ميخوره، بس كه در مورد اين قضيه مسخره استهلال نوشتم. («فطر ايراني» و «سوار بر شتر، در عصر موتور»)
۳- هماتاقي امسالم، دانشجوي ارشد نجومه و در زمينه نجوم و ستارهشناسي براي خودش مُخيه. داشتم باهاش در مورد همين قضايا صحبت ميكردم. ميگفت كه تا ماه ۷ درجه بالاي افق نباشه، به هيچ وجه قابل ديدن نيست. تازه براي رؤيت با چشم مسلح، بايد سن ماه حداقل ۱۲-۱۱ ساعت باشه و چشم غيرمسلح هم نتونسته ماه جوونتر از ۲۰ ساعته رو تا حالا ببينه. تازه تمام شرايطش اين نيست. بايد از نظر افقي هم يه حداقل فاصلهاي با خورشيد داشته باشه. وگرنه هر ماه بيست ساعتهاي كه هفت درجه بالاي افق باشه، قابل مشاهده نيست.
ازش پرسيدم كه «خيلي خب، با دونستن اين مسائل، وقتي كه اينها اول ماه و عيد رو جابهجا ميكنن، چي كار ميكني؟» خيلي خونسرد جواب داد: «امسال كه روز اولي رو كه همه روزه گرفتن، روزه نبودم» داشتم با دهن باز نگاهش ميكردم كه اضافه كرد: «سالهاي قبل هم عيد رو زود اعلام ميكردن، فكر كنم تنها كسي بودم كه روز عيد رو روزه گرفته بودم» و همين جور شاخ بود كه از كله من بالا ميرفت.
۴- با خودم كه فكر ميكنم، ميبينم كه اون كاملاً كار درستي كرده كه روزي رو كه به عنوان عيد اعلام شده بود، روزه گرفته. تعارف كه نداريم. موقعي كه ميدوني كه عقلاً اين ماه قابل ديدن هست يا نيست، احمقانه است كه به خاطر حرف ديگران، خلاف اون چه بايد عمل كني، عمل كني. فكر ميكنم من هم از اين به بعد همين كار رو بكنم. ماه رمضون همون موقعي شروع ميشه كه تو تقويم اعلام شده و همون موقعي تموم ميشه كه تقويم ميگه. حالا هر جور دلشون ميخواد به جنگ علم و عقل برن. اصلاً امسال عيد رو يه روز زودتر اعلام كنن و براي نخستين بار در طول تاريخ، يه ماه قمري ۲۸ روزه خلق كنن.
۵- يك نفر تو دفتر، شروع ميكنه به پرسيدن از ملت كه كي روزه است و كي نه. از همه ميپرسه، الا از من! دفتر كه خلوت ميشه، ميپرسم: «چرا از من نپرسيدين؟» ميگه: «مگه شما هم روزه ميگيرين!؟» ميگم: «با اجازهتون، از سيزده سالگي به اين طرف، هميشه كل ماه رو روزه گرفتهام» با تعجب ميگه: «فكر ميكردم شما هم كافِرين!» ميگم: «خيلي ممنون!»
با خودم ميگم «وقتي اين بنده خدا كه چهار ساله داريم با هم كار ميكنيم، در موردم اين طور فكر ميكنه، بقيه ديگه چه فكري در موردم ميكنن!؟» و به جز يك نفر، بقيه هم دقيقاً همين فكر رو ميكردن!
خدايا شُكرت! خدايياش ترجيح ميدم كه بهتر از اون چيزي باشم كه بقيه در موردم فكر ميكنن. ضررش كمتره و لازم هم نيست كه آدم نقش بازي كنه. البته خودم هنوز فكر ميكنم در مجموع، خيلي بدتر از اوني هستم كه بقيه فكر ميكنن
یادداشتهای شما:
سلام.
من اولين باره که اينجا ميام و کامنت ميذارم. طراحي webloget حرف نداره. تا حالا اينجوريش نديده بودم.
قصه اين ماه رمضون هم سري دراز داره... هميشه هم آخرش ميفهمن اشتباه کردن.
در هر صورت التماس دعا