یکشنبه ۸ مردادماه ۱۳۸۵
آزادي در آرمانشهر
۱- برابر تعريف، جامعه (Society) عبارت است از «اجتماع تكثيرشوندهاي از افراد كه محدوده مشخصي را به خود اختصاص داده و فرهنگ و عرف خاص خود را دارند.» مقصود از عرف نيز، حقوق، قوانين، رسوم و نهادها است.
۲- اگر به كليدواژه نخستين، يعني افراد دقت كنيم، ميبينيم كه جمع فرد (Individual) است. فرد (يا به معناي خاص انسان) موجودي است آزاد و اجتماعي. آزادي را نيز ميتوان به معناي «نبود قيد خارجي» دانست. به طور خاصتر «اختيار در تصميم» يا «استقلال» را نيز ميتوان معادل واژه آزادي دانست.
در مبحث انسان و آزادي، آن قدر گفتهاند و شنيدهاند و بحث كردهاند كه ديگر كاملاً كهنه و نخنما شده است. به هر روي، هر بينش فلسفي يا سياسي، ناچار است كه رابطه و نظر خود را با آزادي مشخص كند. در خصوص آزادي و انسان، طيفي از نظرات از فاشيسم تا آنارشيسم، وجود دارد.
۳- در يك سر طيف، فاشيسم، چندان به آزادي معتقد نيست. در نگرش فاشيستي، انسانها به شكل تودهها (Mass) ديده ميشوند و رفتار هر فرد تنها بر پايه قوانين و خواستههاي گروه شكل ميگيرد. (مبحث دقيق نيست) در رد درستي اين نظر و نگاه، كافي است كه به مفهوم انسان باز گرديم. در جامعه فاشيستي، نه فرد فرد انسانها، كه گروهها هستند كه جامعه را تشكيل ميدهند و مفهوم انسان و آزادي و اختيارش، به كلي غايب است. چنين نگرشي اصولاً با انسان مشكل دارد و همين براي ناكامياش در ايجاد آرمانشهر كافي است.
۴- در ديگر سر طيف، آنارشيسم قرار دارد. تفكري كه به اختيار و اراده و آزادي اصالت كامل ميدهد و با هر گونه قيد و بند و قانون مخالف است. اين البته از سويي به معني اصالت انسان است؛ اما اين بينش، فراتر از اينها، اختيار كامل براي تكتك انسانها قائل است و با قيد گذاشتن براي هيچ كس موافق نيست.
اما اين نيز به نوعي از يك تناقض دروني رنج ميبرد. همان گونه كه گفته شد، انسان موجودي است اجتماعي و انسانها در جامعه انساني زندگي ميكنند. جامعه در كنار اجتماع و اشتراك و حريم، به چيز ديگري نيز وابسته است و آن ساختار و قانون است. اصولاً وقتي به يك اجتماع ميتوان «جامعه» اطلاق كرد كه ساختار و قانون (نه لزوماً به معناي حقوقي آن) داشته باشد. در غياب قانون و ساختار، اجتماع انساني را نميتوان «جامعه» قلمداد كرد و اين به معناي زير سؤال بردن و تغيير دادن طبيعت انسان است.
۵- سخن گفتن از اين موضوع، تنها براي يادآوري اين نكته بود كه در آرمانشهر نيز، قوانين وجود دارند و انسانها مختار به انجام هر كاري نيستند و رؤياي اختيار و آزادي محض را بايستي از ذهن خارج كرد.
البته منظورم اين بحث كاملاً تئوريك و نظري است و معتقدم در جامعه، كشور و جهان فعلي، بايد بيش از ساختار، از آزادي دفاع كرد. اما فكر كردن به ايدهآلها و مقصدي كه هرگز به آن نميرسيم، لذت ديگري دارد.