چهارشنبه ۳۰ مردادماه ۱۳۸۱
دلتنگی از زمین و آسمان
سه بار نوشتم و کامپيوتر خود به خود خاموش شد و نوشته های 4-3صفحه ايم از دست رفت. فکر نکنم ديگه بتونم بنويسم.يه مدته به شدت عصبی شدم.يه تلنگر کافيه تا طغيان کنم. منفجر بشم.از شدت ناراحتی و عصبانيت دلم می خواد کامپيوترو اول کتک بزنم بعد پرتش کنم بيرون.با کوچک ترين فشاری گريه ام می گيره.عصبی می شم شروع می کنم به جيغ و داد.تشنج می کنم. حتی بعضی وقتا برای اينکه بقيه رو نزنم خودمو می زنم.کاملا. طبيعبه.منو دارن به زور به جايی بر می گردوونن که ازش متنفرم.جايی که آدماش همه تک بعدين.هيچ کدومشون نمی خواد فکر کنه.نمی خواد بحث کنه. عقيده ای نداره.اگه هم داشته باشه از ترس خدشه دار شدن از بحث فرار می کنه.اصلا اين نشانه يک مسلمونه؟ يه آدمی که حتی توحيدش هم تقليديه.آدمی که هيچ اهميتی تو دنيا به جز دانشکده و سلف و خوابگاه وجود نداره.يکی نيست که انديشه ای فراتر از مکان زندگيش داشته باشه. اطلاعات سياسي:صفر، اقتصاد: نمی دونم،فرهنگ:به من چه، فلسفه،منطق،تاريخ،دنيا، برو بابا حال نداری. يه نظريه ای، عقيده ای، چيزی که مال خودت باشه، نچ. پس چي؟ تا دلت بخواد می تونم برات تست بزنم: معارف،عربی، ادبيات. آخه اينا چه ربطی به شايستگی دانشگاه رفتن و به فرض پزشکی و مهندسی خوندن داره؟ می گفتن (البته می گفتن) دانشگاه مکان فرهيختگی، علم، بحث، گفتگو، سياست(از نوع بی پدر و مادرش) و تحقيقه. حالا شاگرد اول کلاس ما از اين رشته به طور خاص متنفره. شما چی فکر می کنين؟ تمام تشکلها شدن مکان (ببخشيد ها) لاس زدن. تو انجمن اسلامی هم فقط بحث من يا تو ه.نه دوم خرداد،نه 18 خرداد، نه 18 تير حتی يه بيانيه الکی هم نمی دن.انجمن علمی و شورای صنفی و غيره و غيره هم فقط لاسکده اند. نه چيز ديگری.دانشگاه همون دبستانه،فقط آدماش! يزرگ ترند و پسر و دخترش قاطيه! من ترجيح می دم همون بچه مدرسه ای باشم که در هر موردی که می خواست، يه نفر بود که باهش بحث کنه. نه اين دانشجوی فرهيخته!ای که می تونه بشينه با خودش وخداش بحث کنه.اين اون دانشگاه 25 سال پيش،20 سال پيش،5 سال پيش يا حتی 2 سال پيش هم نيست. من از آينده کشوری با چنين دانشجويانی می ترسم.نکنه ملت به خواب بره، نکنه .....
به خدا من ديوونه نيستم.روانپزشکی و روانشناسی رو هم کاملاقبول دارم. ولی روبروی خونمون يه بابايی مطب داره، الان هم واسه 3 سال ديگه وقت می ده.ايشون انرژی درمان تشريف دارند!!! آخی يعنی چي؟ انرژی يعنی قابليت انجام کار، که کار هم يعنی جابجايی جسم در اثر اعمال نيرو، معنی حمالی، اين چه ربطی به درمان سرطان خون و ميگرن و ماه گرفتگی (لگه های تيره بزرگ روی پوست) داره آخه!؟ اصلا اگه ااين طوره، کوره ذوب آهن و تی.ان.تی. و گدازه آتشفشان که کلی از اين آقا (که احتمالا به دليل انباشتگی انرژی بايد بسيار داغ باشند) خيلی دکتر ترند! اين جور حرفا يه دروغ محضه. البته مامانم می گه آدم اگه بی چيزی (اعم از اين چرت و پرت ها تا بدشگونی رد شدن از زير نردبان) معتقد باشه، اون چيز براش رنگ واقعيت می گيره. حتی می گه خيلی خوش به حال اين جور آدمای ساده، خيلی خوشبختن. چون مسايل پيچيده توی زندگيشون وجود نداره و خيلی از مشکلات روحيشون با دو کلمه حرف و تلقين حل می شه. ولی کسانی مثل من که با همه چيز از دريچه منطق و عقل و عليت نگاه می کنند، زندگيشون سخت می شه، مشکلاتشون عميق می شه و سخت. شايد حتی آرزو کنن که ای کاش نمی فهميدم. ای ماش با يه ذره تلقين تمام رنج و غمم يادم می رفت. ولی هيچ کدوم اينها موجب نمی شه که منن از اين مرديکه....(باز اين کيبرد قفل شد و نذاشت من دو تا فحش بنويسم و همه رو سانسور کرد) که داره دروغ ميگه و سر مردمو کلاه می ذاره،بدم نياد.اصلا اين جور آدما چرا می تونن باشن؟
کاملا معلومه. نبود تفکر و عقلانيت يا به عبارت بهتر تفکرگريزی و تفکر عامی مسلک. تفکری که تا يه نفر مه چيزو گفت سريع قبول می کنيم. مخصوصا اکر دلمون بخواد و راهی برای اثباتش نباشه. دهن پر کن باشه و ماورا الطبيعه اي! 20 سال درس خونده ولی نمی شينه فکر کنه گل سرخ و شمع سفيد که واسه يوگا می بره به چی مربوطه؟ کف دست و فنجان قهوه چه ربطی به يه مرد موسياه داره!؟ اسم اينترنت که می شنوه ياد پورنو ميوفته و يه سری کشفيات علمی که مثلا کسانی که ماهی 3 تا گاو می بينن 25% کمتر شست پاشون می ره تو چششون!!! ااا يارو استاد دانشگاهه، 40 ساله تو انجمن انس و معرفته بد می گرده می گه فضا-زمان اطراف زمين داره صاف می شه. اصلا به فکرش نمی رسه که اين خميدگی فقط مربوطه (تقريبا) به شتاب جاذبه و از تاثير اون بر زندگی بشر خبر می ده!!!؟؟؟ تازه اينو از روی يک سايت اينترنتی و به زبان انگليسی نشسته خونده و ترجمه کرده! من اگه تو دنيا از يه چيز -بعد از خدشه دار کردن نام انسان و انسانيت متنفر- باشم، اون چيز برخوردهای عاری از عقلانيت و تفکر با پديده ها که خصوص علومه. از فلسفه و فقه گرفته (که اين دومی رو هم خيلی علمی نديدم) تا اينترنت و نطريه های ارتباطی تا فيزيک کوانتوم و اصل عدم قطعيت. علم را بايد گسترش داد، ولی علمی، نه عوامانه و ساده انگارانه و عوام فريبانه. امروز ديگر دانايی يک پز و تفنن نيست، که يک نياز وظيفه و احتياج است. من اگر امروز فهميدم که بايد برم اچ.تی.ام.ال ياد بگيرم ضرورته نه يک انتخاب بهتر. به اميد روزی پر از هوشياری و تعقل و عاری از ساده انگاری و پر از آدمهايی که چيزی از خودشان دارند و همه چيز را تقليد نمی کنند (و دو نفر هم پيدا بشن من نظريات فوق العاده نابم رو بهشون تحميل کنم.) ;) و به زباله دان تاريخ نريزم