شنبه ۲۷ مهرماه ۱۳۸۱
نقطه نظرات
به تازگی، يعنی پنجشنبه و جمعه چند تا از بچه ها آمده بودند اينجا. دو تا از فارغ التحصيلهای قديمی، يکی از بچه هايی که الان پيش دانشگاهی است و نوزده نفر! از بچه های همدوره ای خودم. همه هم از شريف و تهران (به جز يک نفر از علوم پزشکی و يکی هم از اميرکبير) القصه اينکه اين دو روزه که نه، بلکه 28 ساعته کلی خوش گذشت. اما مسئله گفتنی اين بود که يک بحثی در مورد مناجات، پرستش و به فارسی اصيل، نماز کردن بود.
بحث اين بود که محمدعلی می گفت که خالق پيامبری فرستاده و به همراه او کتابی، (text) و در مورد پرستش آئينی خاص وجود دارد و ...
اما نظر من:
1-بر طبق اين بحث، (که خواهش می کنم اگر تازگيها اينجا را می خوانيد ابتدائا آن را بخوانيد) همان وجود پيامبر محل مناقشه است.
يعنی حتی اگر هم عصر من نيز بود، باز هم به مانند تمام دنيا و مافيها، يعنی اجسام و انسانها، وجودش قطعی، اثبات شده و قابل اعتماد نبود. معجزات وی نيز، (به فرض وجودش) می توانست تنها حاکی از استعداد نامکشوف جهان يا انسانها باشد. (استعداد نامکشوف را بدين معنی به کار بردم که يعنی يک واقعيت و توانايی که وجود دارد، اما چون ما نديده ايم برايمان ناممکن به نظر می رسد) پس آنچه وی ادعا می کند، بايستی از دريچه ميزان و عقل بشری من عبور کند، سپس مورد عمل قرار گيرد.
2-تحريف تاريخ و تحريف کتب امری است معمول. اگر به فرض ابتدائا وجود انسانها و سپس نياز آنها به هدايت را بپذيريم، آنگاه می شود وجود کتاب تحريف نشده را نيز، هر چند با تاملات فراوان، اما می توان پذيرفت. اما اصولا آيا در خصوص نوع و روش مناجات در اين کتاب مطلبی ذکر شده است!؟
می دانيم که در قرآن تنها بحث برپاداشتن صلوة است و لاغير. حال اين صلوة چيست و چگونه، چند بار، با چه شکلی بايستی برپا شود!؟
هميشه در اين هنگام صحبت از سنت و سيره پيش کشيده می شود اما چند سوال!
مگر استدلالاتی که در خصوص تحريف نشدگی قرآن ذکر می شوند، جز آن کتاب، صحت چيز ديگری را نيز اثبات می کند!؟ مگر نه اين است که احاديث جعلی و اصطلاحا اسرائيليات بخش اعظم احاديث را تشکيل می دهند!؟ مگر نه اين است که حديثی داريم که اولين مخالفان امام زمان، روحانيون و علمای مذهبی هستند!؟
منظور کدامين علما هستند؟ علمای سنی که بالکل منکر اين مرد هستند. می ماند مراجع شيعه و به اصطلاح آخوندها! ما تمام احاديثمان را از اينان دريافت می کنيم. کتابهايی که نوشته اند و تفسير و تحليل هايی که می آورند. کتاب از اين جماعت، اثبات آن بنا به گفته ايشان، اصول تفسير از ايشان و در نهايت نتيجه گيری هم از ايشان! نتيجه گيريها و تحليلهايی که آخر و عاقبتش نظرياتی چون ولايت مطلقه فقيه است! من خودم به شخصه معتقدم که هيچ ولايتی را نبايد پذيرفت. زيرا خودم می فهمم و بايد در اين مکان شکيات و اوهام (دنيا) بر اساس دانسته ها و عقل و قلبم عمل کنم. پس اگر پيامبری هم وجودش رابپذيرم، همچنان حرف آخر را دلم خواهد زد. من هنوز قسمتهايی از قرآن را نپذيرفته ام و فکر می کنم غلط است. (بياييد و مرا به جرم فکر کردن و همين جوری نپذيرفتن بکشيد که خير من و شما در آن است! خير من که از اين دنيای پوشالی و پر از مکر و ريا رهايی می يابم و خير شما که با قتل يک کافر و مسب النبی صواب می بريد!) البته تا کنون نگفته ام دروغ می گويد، بلکه هميشه گفته ام برای من اثبات شده نيست. حال برای قبول کردن نماز و خواندن آن بدين شکل ابتدا من اين موارد را بپذيرم:
الف- من بايد وجود داشتن انسانهايی مختار را بپذيرم. يعنی اينها قصه و داستان و وهم نيستند و چون من عاقل و مختار هستند.
ب- بايد بپذيرم که اين تاريخ و نشانه ها تحريف نشده اند و داستانسرايی نشده است، بلکه پيامرانی بوده اند و حضرت رسول و ائمه ای (اگر هم عصر من بودند با پذيرش بند اول، اين نيز پذيرفته بود)
پ- بايد قبول کنم که انسانها نيازمند هدايتی قدسی و متصل به منشا خدايی هستند و اينان نماينده آن هدايت.
ت- بايد قبول کنم که هر انسانی نيازمند آن است که برای قبولی در آزمون دنيا، لحظاتی را به عبادت معبود بگذراند.
ث- بايد بپذيرم که شکلی برای آن از جانب معبود تعيين شده است.
ج- بايد بپذيرم که وی تنها راه عبادت درست را اين می داند.
چ- بايد قبول کرد که اين راه از جانب معصومين تعيين شده است و به عموم آموخته شده است
ح- اين راه تنها راه است و در طول زمان و گذشت اعصار، (حداقل از زمان آغاز غيبت) تغيير نمی کند و زمان در نوع و شکل آن تاثير گذار نيست. همچنين بايد قبول کرد که نسل و نژاد و زبان بر شيوه و محتوا بی تاثيرند.
خ- بايد بپذيرم که اومه معصومين و حضرت رسول آن را به اين شکل انجام داده اند و اجرا کرده اند
من خودم فکر می کنم که اولا تاثيرگذارترين مسئله بر آينده (اخروي) انسان، قطعا روابط اجتماعی وی است و به کرات گفته ام که خلوت من و خدا به خودمان مربوط است و هر چند موثر است، اما تعيين کننده اصلی نيست. در ثانی فکر می کنم که شيوه برگزاری آن و اجرای آن بستگی به هر فرد و فرهنگ و شرايط دارد.
يکی از مواردی که بحث آن پيش آمد، بحث چگونگی تبديل وحی به نوشته بود. با شرايط و ادعاهای نرمال و فعلی، بايد قبول کنم که اين عين معنی خداست و چنين کلام و کلماتی مدنظر وی بوده است و اينها کاملا بيان کننده منظور وی هستند و پيامبر در کمال امانتداری آنها را تقرير کرده تا تحرير کنند.
اما چگونه!؟ شايد پيامبر، يک فردی است که ادعای ارتباط با خدا را دارد و می گويد من احساس می کنم که او چنين می گويد! شايد اين احساسی است که بين معبود و رسول وجود دارد و رسول آن را به اين ترتيب بيان می کند! آيا اصلا قرار است که تکستی (text) وجود داشته باشد؟ پس دليل چندگانگی آنها چيست!؟ شايد اين حسی يا مفهومی است که وجود دارد و هر يک از رسل برداشتی از آن داشته اند! پس به چه دليل من بايد آن را به صورت دقيقا اين و فقط همين بپذيرم!؟ و در ادامه بر اساس اصول دقيق عربی ترجمه کنم و بر اساس آن عمل کنم!؟ چرا بايستی از اين آيه دو تاويل کاملا متفاوت وجود داشته باشد!؟
«يا ايها الذين آمنوا، اطيعوالله و اطيعوا الرسول و الوالامر منکم»
ترجمه فقهای شيعه: همه (نه فقط کسانی که ايمان آورده ايد! بلکه همه) از خدا پيروی کنيد و هر چه او گفت بپذيريد و عمل کنيد و همچنين حضرت محمد و ائمه، در زمان غيبت نيز ولی مطلقه فقيه! زيرا اولوالامر در کنار خدا و پيامبر آورده شده و بايد همسنگ آنها باشد! و در زمان غيبت هم که ما جانشين ائمه هستيم!
ترجمه من: ای کسانی که ايمان آورده ايد، از گفته های خدا و رسول و صاحبان دستور از خودتان پيروی کنيد. يعنی پيامبر را حاکم خود بداريد و پس از وی نيز از ميان خودتان کسی را به حکومت (مديريت جامعه) انتخاب کنيد! (مانند انتخاب حضرت علی به خلافت و حکومت) و بدين گونه حاکم برگزينيد و نگذاريد آنانکه نمی خواهيد بر شما حکومت کنند. به عبارت ساده تر دموکراسی خالص!!!
اختلافها را ديديد، قضاوت با شماست که ببينيد کدام شيوه راه بهتری است. راهی که بر تعبد و اطاعت اصرار دارد، يا راهی که بر عقل و منطق و خودتان می فهميد چه خوب است و چه بد، آنچه را که خود می خواهيد برگزينيد که در مرام اين طريقت، جز شما حاکمی وجود ندارد.
اما چند کلام عقيده شخصی در مورد عبادت: من فکر می کنم که انسانها خود به خود به عبادت نيازمندند و ناخودآگاه، گاهی به اين امر مشغول می شوند و دعا و امثالهم نمونه ای از اين حالات است. اين کار بدی نيست و خيلی خوب است، اما در انجام آن به اين شيوه معمول من هيچ دليل و برهان خاصی نمی بينم. هر که همانگونه که برايش مقدور و قابل قبول است عبادت کند. کار خوبی است که نکردن آن گناه بزرگی نيست و کسی را به اين جرم به جهنم نخواهند برد. بلکه بهشت و جهنم را خوبی و بدی انسانها در تعامل با ديگران معلوم می شود. صحنه اصلی بازی جای ديگری است. من به شخصه با نماز و عبادت به شيوه خودم، حال می کنم و علاقه ای به انجام کاری که لذتی برايم ندارد ندارم. از نماز عادی نيز قنوت، سوره (انتخاب آن) و سجده آخر را بيش از هر قسمت ديگری (جز اشهد ان لا اله الا الله) دوست دارم و اهميت می دهم. شکل در برابر محتوا هيچ است. باران، با آن گفتگوهای تنهاييش، در آخر شب، بين خودش و خدايش، از بسياری ديگر مومن تر و خداپرست تر است.
ديگر از مدام «به شيوه خودم» گفتن خسته شده ام.
خسته شدم از اينکه مدام بايد بگويم من يک مسلمانم، اما نه به شيوه بن لادن و آخوندها و لبنانيها و الفاتحه (جنبش همجنسگرايان مسلمان) بلکه «به شيوه خودم»
خسته شدم بس که گفتم من نماز می خوانم و عبادت می کنم، اما نه به شيوه علی جنتی و عمر و خوارج و عمروعاص، بلکه «به شيوه خودم»
خسته شدم از اينکه بايد از نام مسلمانی که بعضيها بر خود می نهند خجالت بکشم و بگويم يا غرضی دارند يا نفهمند. از اينکه بگويم به شيوه يک ميليارد نفر نه! شيوه شصت و پنج ميليون نفر نه! بلکه «به شيوه خودم»
نمی خواهم پيامبری نو باشم برای آنان که گمراهانه گام می زنند، بلکه می خواهم زندگی کنم «به شيوه خودم»
خدايا! مرا در نبرد اصلی زندگيم پيروز بگردان. نبردی که ديگران مهره های اصلی آن هستند و هر زهد و عبادتی بسيار سهلتر از آن نبرد است.