چهارشنبه ۱۷ مهرماه ۱۳۸۱
پرسه، مجله رفقا بدون ما
هنگامی که پس از سالها يه سري!!! به اينترنت زدم به لينک يک نشريه الکترونيکی برخورد کردم به نام پرسه که با ديدن نام نويسنده های آن به شدت شاخ درآوردم. بچه های خودمانند. بله، بالاخره يک بخاری از بر و بچه های علامه حلی بلند شد و يک نشريه راه انداختند. با توجه به ذيق (درسته!؟) وقت اطلاعات تکميلی در آينده داده خواهد شد واما قضايای خودم
من بيچاره شدم رفت. من بدبخت شدم آآآآآآآآآآآآآآآآی کمممممممممممممک کنيد. بنده فعلا به سمت دبير سرويسی نشريه انتخاب شدم. تقصير اين آقای رييسه که استعفا داد رفت دنبال تزش!!! آخه آدم عاقل (مثلا خودم!!!) نشريه دانشگاهی با 5300 نسخه شمارگان چاپی و همچنين کاملا بی مزد و مواجب و عوايد، همچنين با زحمت و اعصاب خورد کنی فراوون رو ول می کنه می ره دنبال تز کارشناسی ارشدش!!!؟؟؟
هيچی ديگه، دبير سرويس ما شد فعلا رييس و بنده موقعی که عرق ريزان از حذف و اضافه و کلاس ديناميک به سمت جلسه با مديرمسوول (که ايشون رو رييس دانشگاه تعيين می کنه! اما همه فحش و فضاحتها رو ما چاپ می کنيم) می دويدم پس از ورود با چهره هايی حاکی از بدجنسی مواجه شدم که فرياد زدند: «تو به جای ... شدی دبير سرويس خبر و گزارش!» آخه من بدبخت 30 صفحه دستنويس، مطلب از کجا بيارم که جمعه بدم دست ايشون!؟ ها؟؟ مگه خودتون پدر برادر ندارين که من بدبخت رو گذاشتين!؟ مگه من دو هفته بيشتر اينجا بوده ام؟؟ آقا هر چی ما گفتيم تو کت اينا نرفت...
حالا يک هفته است می خوام يه مطلب رو کامل کنم بذارم اينجا و بدم يه نشريه تو دانشکده چاپ بشه (همونی که می خواست بهم ستون ثابت بده!) کلی حرف هم تو دلم مونده که می خوام فرياد بکشمشون. يه مطلب طنز رو هم در 10 دقيقه ديروز نوشتم که بايد تايپ کنم بذارم اينجا 5000 تا قول ديگه هم داده ام. از اتاقم هم انداختنم بيرون. الان از زير کار در رفته ام که شايد اون مطلبه رو کاملش کنم بذارم اينجا!!!
من به روزانه 24 ساعت وقت اضافه نيازمندم!!! کسی اضافی نداره به من قرض بده!!!؟