پنجشنبه ۳۰ آبانماه ۱۳۸۱
مسئله بغرنج
خب من تا اينجای اون نوشته رو چهارشنبه، و پشت اينترنت، نوشته بودم و وقت برای پابليش کردنش پيدا نکردم (سرور رو خاموش کرده بودن) و فقط تونستم بريزمش توی يه فايل Word و بقيه اش رو الان دارم توی مجتمع کانونهای فرهنگی هنری (که اينجا معروفه به «سوله فرهنگی») می نويسم و دليل اينکه اينجا کامپيوتر گيرم اومده اينه که اينترنت اينجا قطعه و در نتيجه کامپيوترهای عادی خاليه و در ضمن کامپيوترهاش هم OutLook داره و هم Word2000 در نتيجه راحت هم می شه فارسی نوشت. (و من از اين موضوع بسيار، خيلی، زياد، کلی، اساسی، :-) هستم. اما اينم از ادامه نوشته قبلی.
واقعيت اين است که دليل اين مسئله (کم آوردن در تحليلها و ...) بی سوادی و بی دانشی آنان نيست، بلکه نوع نگاه وتلقی آنان از امور است. به نوعی به جهان بينی آنان مربوط است. هرچند که در موارد اندکی، شاهد حضور و ظهور کسانی که درک و تحليل درستی از آنچه در برابرشان هست، دارند. اما در اکثر مواقع شاهد ارائه نگاهها، تحليلها و راه حلهايی داز سوی محافظه کاران بازگشتی هستيم که نه تنها موجب تفريح و خنده طرف مقابل می شوند، بلکه انسان را در مورد تحصيلات و حتی عقل اينان نيز به شک می اندازد. (حسين الله کرم، دبير کل انصار حزب الله، دکترای علوم استراتژيک دارد! و ده نمکی، ديگر عضو بلندپايه اين تشکل، فوق ليسانس علوم سياسی دارد! محافظه کاران بازگشتی اروپا را نيز که خودتان بهتر می شناسيد) حرفهايی که اين دسته می زنند اما، به شدت احساسات مخاطب را بر می انگيزانند و او را تهييج می کنند. زيرا از گذشته ای دم می زنند که او کم و بيش، آن را می شناسد و تعريف و تحليل آنان، بهشتی مجسم را به پيش روی او می گذارد. عرق ملی، مذهبی، حس نوستالوژی، چشمهايتان را ببنديد و به آن گذشته پر افتخار بينديشيد، خاک بر سر اين زمانه زبون و ...
جلوی اين دست کلمات و اين گونه حرفها چه چيزی می تواند بايستد؟ من جواب آن را در اصلاح طلبی می دانم. از منظر من و شايد علم سياست، اصلاح طلبی با اين بينش و روش پای به عرصه می گذارد.
1-آينده و حرکت رو به جلو، مسئله و واقعيتی است، غير قابل گريز يا قابل پيشگيری (يا درمان!)
2-در دنيای آينده با مسائل و نکات و سوالات جديدی روبرو هستيم که هيچ جوابی در حال يا گذشته ندارند. (بحث امنيت در دنيای اينترنت، بحث کمبود سوختهای فسيلی و اتمام آنها در آينده، بحث فرهنگ، و تقابل يا گفتگوی آنها، بحث توزيع نامتعادل همه چيز (احتمالا به جز عقل!) در ميان بنی بشر، بحث پايان يافتن منابع از قبيل آب و ... بحث رسوخ قدرت اصلی در جامعه، از سمت دولتها و حکومتها به سمت شرکتهای غول پيکر و صاحبان سرمايه يا حتی بحثهای عادی مثل کمبود خانه و رشد بی رويه جمعيت (سياست گزاری غلط در اين بخش را چه کسی پاسخگو خواهد بود؟) و بحران اشتغال و ...)
3-برای مسائل ونکات جديد به بحثهای جديد و راه حلهای نو نيازمنديم که حتی شباهتی نيز به گذشته ندارند و جستجو و يافتن (يا بهتر بگوييم اختراع آنها!) نيازمند ابداعات و اختراعات پيشرفته ايست که نيازمند پيشرفت و حرکت رو به جلو و رشد در تمامی زمينه های علوم انسانی و مهندسی هستيم
محافظه کاران سنتی عنصر مهم تغييرات در مسائل را از ياد برده اند و شايد وجود تغيير را به کلی اکار می کنند. محافظه کاران نوگرا سرعت تغيير راکمتر پيش بينی میکنند و از ريسکهايی که برای ادامه و حفظ وضع موجود نياز است، می پرهيزند و در نهايت می گويند: «همينی هم که هست، خيلی خوب است و آن را نبايد از دست داد. بگذاريد با خيال راحت زندگيمان را بکنيم»
محافظه کاران بازگشتی نيز می گويند: «بايد به شيوه آن زمانها (ممکن است يک سال، ده سال، صد سال، هزار وچهار صد سال، دو هزار و پانصد سال يا مثل کمونيستها، ده هزار سال پيش!) عمل کنيم» و هنگامی که به ايشان می فهمانيم که قابل انجام نيست يا راه حلها و شيوه های آن زمانها را به نحوی، برای امروز آرايش می هند و يا مسائل امروز را به آن نحو تفسير می کنند. (مانند سقوط کمونيسم در شوروی، هر چند من تا حد زيادی سوسياليسم را می پسندم و می پذيرم) يا آنکه از اينجا مانده، از آنجا رانده می گويند: «آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی ملت! آخرالزمون شده! اون زمونا که ما بوديم از اين خبرا و از اين حرفا نبود! بايد با اين مظاهر فساد در جهان، به شدت مبارزه کرد و الخ»
اصلاح طلبان واقعی از همه چيز بهره مندند به جز يک فاکتور اصلی، اين فاکتور چيزی نيست به جز توانايی دادن انواع وعده و وعيد وهمچنين تحريک احساسات از راه نويد دادن به بازتوليد گذشته ای استثانايی يا انظار دادن در مورد از دست رفتن شرايط و موقعيت فعلی، هر چند که اين هم حفظ نشد و با وجود تورم و رشد کلی قيمتها، بزرگترين آرزويمان نفت بشکه ای بيست دلار و سرانه توليد ناخالص ملی يی برابر با سال 1355 هستيم. که حتی در صورت وقوع چنين ناممکنی، باز هم از رتبه بيستم (حدوداً) در ميانگين ثروت سرانه، به رتبه ای زير صد درميان کشورهای جهان نزول کرده ايم. فريفتن مردم ،کار ساده ای بايد باشد، اما از پس دلسوزان واقعی و دارندگان راه حل برای مشکلات برنمی آمده و بر نخواهد آمد. بلکه خود آنان بايد بينديشند که کدام شيوه و روش کارساز است و اينکه آيا با نام علی و شبيه سازی برخی رفتارهای وی (آی! آنانی که دم از کندن چاه می زنيد. چاهتان مال خودتان! بگوييد که بدون اينترنت چطور می خواهيد زنده بمانيد!؟ و آيا آبی در سفره های زيرزمينی تهران باقی مانده که ده سال ديگر به جمعيت سيزده ميليونی اش بدهيد و يا اينکه بگوييد ده سال ديگر که نه، پنج سال ديگر با ماهواره ها چه می کنيد؟ و آن دنيا جواب خدا را چه می دهيد که می پرسد چرا مردمت، به هيچ جايگاهی در ميان دنيا نرسيده اند؟) می توان به سوالات ومشکلات امروز پاسخ گفت يا که نه!؟
می توانيد با تمام قوا، کمر همت به حفظ وضع موجود ببنديد، يا که به آرامی و با آرامش و برنامه ريزی با حداقل سرعت و حداکثر حوصله، سعی کنيد از قافله شتابان جهانی جا نمانيد، يا آنکه گذشته و عصری طلايی در تاريخ بشر را انتخاب کنيد و برای رسيدن به آن زمان و آن شرايط و زنده سازی دوباره آن خاطره، از همه موانع عبور کنيد و حتی شرايط و موقعيت موجود را بشکنيد و فطعه فطعه کنيد و به مشتی چرندگوی فاقد عرق ملی و مذهبی، که می گويند شرايط عوض شده، اعتنا نکنيد چرا که آن دوران قابل زنده سازی مجدٌد است. در آخر می توانيد بگوييد مسائلو مشکلات جديدند و زمانه جديد و راه حلها و حرفها و فکر نيز بايد جديد باشد. اصول ثابتند، اما ظاهرها بايد نو باشند و هر صفحه ای از اينترنت را نمی توان با يک کامپيوتر 186، يک مانيتور CGA و يک مودم 8600 نمی توان ديد. (چون اسپيکر نداريم) تازه خط بدون DSL و مودم مربوطه نيز، شايد پيغام«Request Timed Out» را به نمايش بگذارد.
در هر حال انتخاب راه و روش مطلوبتان با شماست و جز خود شما (شايد بهتر باشد بگوييم ما) هيچ کس ديگری سرنوشتمان را برايمان تعيين نمی کند و سرنوشت محتوم يک شوخی بی مزه ای بيش نيست