دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۸ دی‌ماه ۱۳۸۱

جرم: تجرد

خيلی خسته بودم. از نظر روحی هم خسته بودم. گفتم مرده شور پول و بقيه چيزها رو ببرن. واسه يه شب اومدم تهران. شنبه امتحان داشتم و سه شنبه هم امتحان دارم. دو شب هم توی قطار. ديشب که سوار قطار شدم، توی کوپه ام يه زن و شوهر جوون بودن. يه چمدون خيلی گنده هم گذاشته بودن وسط کوپه. از همون اول آقاهه شروع کرد به اخم و تخم. نمی دونم سر چی. قيافه اش هم از اين ابرو به هم پيوسته های اساسی بود که انگار دعوا دارن! خيلی هم راحت، انگار که من خنگ و کر و کور و ... هستم، از همون لحظه اولی که فهميدن من توی کوپه اختصاصيشون! هستم، به هر کی که می تونست (آقاهه) می گفت که جای اين آقا رو عوض کنين. رييس قطار، مهماندار، حتی تعميرکار قطار! نمی دونم من که قيافه ام خيلی عاديه و سریعا نشون می ده از اين آدمهای بی خيال همه چی هستم. تازه، از لحظه ای که نشستم، عينکم رو زدم و شروع کردم به چلچراغ خوندن. به خدا نمی دونم چه جوری مردم می تونن اين جوری رفتار کنن.
چند وقت پيش توی يکی از نشريه های دانشکده يه مقاله جالب خوندم که تلفيق اون مقاله و نظر خودم رو می نويسم.
مجرد بودن، جرم اين است!
در جامعه ما مجردان اگر مجرم نباشند، متهمند! نظام اجتماعی و فرهنگ درونی شده ما، بر اين باور است که شخص، تا آن زمان که به مهار خانواده در نيامده، مجرم است و ياغی. او در زمان تجرد يک عنصر ضداجتماع است که می خواهد (شايد چون می تواند) نظام را بر هم بزند و ديگران را از دايره بسته مهار اجتماعيشان بيرون بکشد و ... (توی پرانتز عرض کنم که من از اين لحن روشنفکرانه و از اين جور چيزها خوشم نمياد. سر همين، از اينجا به بعدش با لحن خودم و فکر و اعتقاد خودم) حقيقت اينه که فکر می کنم يه همچين چيزی باشه. اصلا يه جورايی «تعهد ‹=› تاهل» يعنی که نظام اجتماعی و بالتبع خانواده، توی نگرش سنتی که به اون وجود داره و نگاه و تلقی سنتی، به خصوص قضيه نگاه جنسيتی و غير انسانی، که حداقلش توی احساس مالکيت مرد نسبت به زن ديده می شه، يک جور مهاره و يوغ. اصلا قضيه اينکه انسانها الان توی سنين مختلف، التزامات فکری و عملی مختلفی دارن، شايد تا يه حد زيادی از همين تلقی های اشتباه نشات گرفته باشه. يه چند تا مثال کوچولو می زنم که روشون فکر کنين و بگين چرا (شرمنده اگر خيلی جالب نيستن)
1-{آژانس سر کوچه تون} «به چند نفر راننده متاهل با ماشين مدل بالا نيازمنديم»
2-{شهربازي} «شهربازی تهران، با فضايی عالی و لحظاتی شاد، پذيرای خانواده های گرامی می باشد
3-{نيازمنديهای همشهري} «پيک موتور سوار با ضامن کتبی و متاهل استخدام می شود، با حقوق و پورسانت عالی و مزايای مکفي»
4-{پيتزافروشی شيک و فرد اعلا} «لژ خانوادگي»
5-{معاملات مسکن، مالک خانه} «من به سه کس خونه نمی دم. دزد و معتاد و دانشجو!» (طبيعی است که کسی که در شهر ديگری درس می خواند، ازدواج نکرده است)
...
به يه مورد کوچک هم فکر کنيد. کسی هنوز ازدواج نکرده است. (کارش غلط است. اما دارم مسئله طرح می کنم) او با شخص يا اشخاص ديگری سـ..ـکـ..ـس دارد. (از روی دوستی يا ...) اگر پسر باشد چقدر بد است!؟ اگر دختر باشد چقدر بد است!؟ چقدر در فکرتان کار او بد است!؟ صادق باشيد!
حال اگر او ازدواج کرده باشد و مثلا در سفر باشد. آن وقت چه!؟ مطمئنيد!؟ چرا؟؟؟
(اين مسئله را هنوز برای خود من طبيعی نشده است. هنوز زنان مجرم، بدترند و من بر خودم لعنت می فرستم به خاطر اين احساس غلط! بدين معنی که چرا جرم مردان را سبک می شمارم!؟ دوم اينکه ما مردان، مسئوليت سنگين تری داريم. چون از گناه يا اشتباهمان، (هر کدام که می پسنديد) در آينده اثری باقی نمی ماند. اما زنان، بايد جوابگو باشند و روزی از آنان، خانواده ای سوال خواهد کرد.)
بايد تلقيهای خودم، خودمان، و سپس جامعه را تغيير دهيم.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک