دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۲۴ آذر‌ماه ۱۳۸۱

گزارش حمالی

آقا من چه زجری کشيدم.اين چند روزه که کنفرانس بود, در کل هفته در مجموع يه چيزی حدود ده پونزده ساعت بيشتر نخوابيدم. تو شش روز. اين شد که جمعه شب هرچی خوابيدم, باز هم شنبه سر کلاس داشتم چرت می زدم و يه نيم ساعت بيدار بودم و پنج دقيقه خواب خواب. خدا را شکر که هيچکدوم از استادها امتحان نگرفتن! وگرنه که قضيه امتحان معادلات تکرار می شد و من بيچاره, بدبخت می شدم. اما شرحی از آن چه گذشت...
شنبه: دوندگي, گردن کج کردن, حمالي, بدبختي, بيچارگي, نصب کردن پانلهای نمايشگاه, نخوابيدن شنبه, بخاری نداشتن سالن نمايشگاه و يخ کردن ما, ملت! عکسای توپ, سورت Sort کردن مجموعه مقالات به صورت دستي, يه مجموعه ۷۰۰-۶۰۰ صفحه ای با شمارگان ۳۰۰ تا يا به عبارت بهتر يه چيزی حدود يکصد هزار صفحه کاغذ!!! (شايان ذکر است که اين کار پايان نيافته و همچنان ادامه دارد) اونم با تعداد پرسنلی در حدود پنج نفر, خيلی کار افتضاحی بود. فرض کنيد چهار نفر نشستن روی زمين و هر کدوم پنج سری کاغذ جلوشونه و با هر بار خيس کردن (تف مالي!) دستاشون, يک سری پنج تايی رو روی هم می ذارن و يه نفر ديگه ايستاده و خم می شه و از جلوی هر نفر يه دسته بر می داره و مرتب می کنه و روی هم می چينه. اون هم به شکلی که بعدا اين دسته پنجاه صفحه ای (۲۵ برگي) با دسته بعديش قاطی نشه. بعدا چند تا از اين پنجاه صفحه ها که آماده شد, يکی ديگه بايد اونها رو روی هم بذاره و مرتب کنه و بعدا ...
تازه حساب کنيد که کاغذهای يک رو خورده, سفيد, خراب و ... بايد جدا بشن و بايد دقت کرد که درست چيده بشن و صفحه های رويی بايد شماره شان فرد و زيريها زوج باشه (می دونين سر اين قضيه ما چند هزار صفحه رو دوباره جدا و سورت کرديم!؟) خيلی کار طولانی و سخت و ملال آوری بود که بايد يه عده بچه های تيزگوش! (برگزارکننده اصلی کنفرانس, انجمن پويندگان, کانون فارغ التحصيلان سمپاد, بود) انجامش می دادن. اسمش رو نيارين که دلم اساسی خونه
و اما پانلهای نمايشگاه: يک تعداد ميله سه متری و نئوپان سه متری و پايه که بايد با وجود کمبود تعداد ميله و پايه, و نخوندن اندازه های سالن با اندازه های نقشه و حساس بودن و سنگين بودن کار و ... آقا جان بی خيال! گزارش حماليهات رو می دي!؟
سر همه رو درد آوردم. بقيه اش باشه بعدا

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک