دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۱۴ دی‌ماه ۱۳۸۱

روزمرگی

دلم نمی خواد به روزمرگی بيفنه اينجا، هر چند که خودم به شدت روزمره باشم. تمام دلخوشيم هم به اينه که چهار نفر اينجا نظر بذارن، اما دريغا که ...
نمی دونم. شايد اصلا نبايد سال به سال بنويسم، شايد که سختی خوندنش کمتر بشه. شايد بايد بنويسم:
«گرمه، گرمتره، پام تو کفشم داره می سوزه، تمام تنم تب کرده، احساس می کنم به جای از بيرون، بايد از درون آب يخ بريزند روم، از بيرون که فايده نداره! چرا قيافه ام قبل از اينکه پشت کامپيوتر بشينم و شروع کنم به تايپ کردن خيلی قشنگ و مرتب و تر تميز و شاده، پشت اين که می شينم، يه جورايی حس غم مياد تو وجودم. خيلی جالبه. می گن که اين دستگاه روح نداره، اما اساسی روح من رو تحت تاثير قرار می ده. خيلی عجيبه که حس آدم، پشت اين صفحه، پشت دنيا، پشت عکسها و چک ميل هايی که می بينی هيچ چيز و هيچ کس پشتشون نيست، عوض می شه. کسی که برايم نمی نويسه، کسی که بهم زنگ نمی زنه، کسی که باهام حرف نمی زنه. خودم هم برای کسی نمی نويسم، خودم هم به کسی زنگ نمی زنم، خودم هم که با کسی حرف نمی زنم. اينا کار منه يا کار ديوار!؟ من از بقيه دورم يا ديوار؟ بقيه منو می شناسن يا ديوار رو؟ پشت اين کيبرد، من می نويسم يا ديوار؟ بالاخره از کجا بايد فهميد!؟ کاش يه روز ول می کرد و می رفت دنبال کارش تا من هم به زندگيم برسم... ولی مگه من می دونم زندگی چيه!؟ مگه اين ديوار نبود که زندگی می کرد؟ پس چي؟ بايد باهاش کنار بيام؟
نوشته هام و نوشتنم داره بهتر می شه. از بعضی نوشته هام دارم لذت می برم. حاضرم برای بار دوم بخونمشون. دو سه تا عکس جديد هم توی عکسدونی گذاشتم. اينجا
با نظر دادن، بهم نشون بدين که هستين، يا شايد هستم

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک