پنجشنبه ۴ اردیبهشتماه ۱۳۸۲
کنفرانس و استادی «آقای دکتر»
آقای دکتر مرد خوبی است، مرد شريفی است. اين را کسانی میگويند که با آقای دکتر بيشتر سروکار داشتهاند.
آقای دکتر خيلی باسواد است. او اينقدر باسواد است که چند سال پيش، هنگامی که از فرصت مطالعاتیاش در آمريکا بازگشت، دانشگاه مقصد لوح تقديری برای دانشکده فرستاد و در آن از اينکه چنين استاد خوبی را برايشان فرستاده بود، به شدت تشکر کرد.
آقای دکتر باسوادترين استاد است. چرا؟ چون در کالج سلطنتی (Imperial College) انگلستان درس خوانده است. اين را همه میگويند و همه هم میدانند. اما هيچکس نمیداند آن اتاق متروک، روبروی انجمن علمی کامپيوتر از آن کيست؟ چون داستان ديگر خيلی قديمی شده است. روزی روزگاری آن اتاق، متعلق به يکی از استادان گروه بوده که سالهاست در ديار برادر شيطان (بريتانيای استعمارگر) در فرصت مطالعاتی به سر میبرد. هر ترم دانشکده برای او نامهای میدهد که «فرصت مطالعاتی شما به پايان رسيده است. لطف کنيد برگرديد.» و ايشان هم خيلی شيک جواب میدهد «لطفا يک ترم ديگر به من فرصت بدهيد.» و هيچکس هم هيچ کاری نمیتواند بکند. مگر تعهد او چقدر است؟ فرض کنيد چند ده ميليون تومان. پولی که اراده کند، دانشگاهش برايش میپردازد. دانشکده هم تعهد او را به اجرا نمیگذارد، به اين اميد که شايد او روزی روزگاری بازگردد. با اين وجود او از آقای دکتر باسوادتر نيست. چون آقای دکتر از همه باسوادتر است. اما تفاوت در اينجاست که آقای دکتر در جايی درس خوانده که او چند سالی است مدرس و استاد آنجاست. او در امپريال کالج انگليس (با تمام عظمتش) استاد است. ولی آقای دکتر باسوادترين است. اين را همه میدانند و میگويند.
آقای دکتر ديگر دانشيار نيست و «استاد تمام» است. چند سال است که همه از استادی او خبر دارند. اگر هم بیحيای کمعقلی به خود اجازه دهد که از سرنوشت اين موضوع بپرسد، آقای دکتر در کمال خونسردی پاسخ میدهد «در حقيقت حکمم همين الانه آمده است. در حقيقت تا يک ماه ديگر ابلاغ میشود.» و اين حکايتی است که چند سال است که آقای دکتر برای همه تعريف میکنند.
ادامه دارد...