دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۴ خرداد‌ماه ۱۳۸۲

خشونت، مظهر ارتباط ناقص

دو نفر با هم ارتباط برقرار می‌کنند، به نوعی تعامل دارند. يکی يا هر دويشان از خشونت برای رسيدن به هدف خود استفاده می‌کند. اين يک ارتباط معلول و ناقص است.
در حالت کلی در يک ارتباط متقابل انسانی، آن چه بايد رد و بدل شود، مفهوم است و اين مفهوم بايستی مورد درخواست و پذيرش قرار گيرد. در حالت عادی، مفهوم از طريق کلام و کلمات به فرد مقابل انتقال داده می‌شود. هنگامی که اين راه بسته شود، ناخودآگاه به خشونت روی آورده می‌شود. اما چگونه اين راه بسته می‌شود؟

۱-نداشتن زبان
۲-حاکم شدن سفسطه
۳-دور شدن از منطق و انسانيت
۴-نداشتن فرهنگ گفتگو

۱-به بسياری حرف زدن آموخته نشده است. بدين معنی که شخص در طول دوران تربيت و تحصيلش به او نياموخته‌اند که چگونه پيامش را به کلام تبديل کند و خواسته‌اش را به سايرين به زبان و کلام بفهماند. ناچار از خشونت بهره می‌جويد.
۲-بسيارند کسانی که با بهره‌جويی نادرست از کلام و گفتگو و زبان، سفسطه را جايگزين منطق می‌کنند و فرد که خود را در موضع مظلوم می‌بيند، خشونت را جايگزين واژه و منطق می‌کند.
۳-بسيارند کسانی که به حق خود قانع نيستند و وظيفه‌شان را انجام نمی‌دهند. اين افراد گاهی به سان «نرود ميخ آهنين در سنگ» با منطق مقابله می‌کنند و خود و طرف مقابلشان را به حوزه خشونت (چه مادی، چه معنوی يا کلامي) می‌کشند. يا هنگامی که از نادرست بودن توقعاتشان يا کم‌کاری و پرتوقعی خودشان آگاه می‌شوند، بر مسئله سرپوش می‌گذارند و خشونت بهترين راه پاک کردن صورت مسئله، گرفتن بيش از حق و رهايی از وظيفه است.
۴-برای بسياری، با وجود آنکه توان و پتانسيل منطق و گفتگو وجود دارد و روش و راه آن را آموخته‌اند، اما آموخته نشده که بايد از اين پتانسيل استفاده کرد و پيش‌فرضشان در ارتباط، گفتگو و مفاهمه نيست. برای بسياری هر چه باشد، حرف زدن زمان بيشتری می‌خواهد. من که برحق‌ام!
البته نبايد فراموش کرد که ظالم و مظلوم، هيچ يک گفتگو را به کار نمی‌برند. مظلوم حقش را می‌خواهد (و احساسش بر عقل پيشی گرفته) و ظالم حق مظلوم را! هيچ يک بر طبل گفتگو نخواهند کوبيد.
پايان!!!
تجربه شخصي: امروز رفته بودم دفتر مهندس ابراهيمی (مدير امور فرهنگی، دبير کميته ناظر) داشتم با يکی از کارمندای امور فرهنگی که مسئول دبيرخانه کميته ناظر هم هست، در مورد مسائل و زمان جلسه و اينها صحبت می‌کردم. مهندس از در وارد شد و داشت می‌رفت سمت اتاق خودش که يکدفعه برگشت سمت مخاطب من
مهندس: خانم ساجع! به اين اعضای دانشجوی کميته ناظر زنگ بزنين، بگين که اگه می‌خوان بهانه بيارن و درس دارم و امتحان دارم و نمی‌تونم به ما تحويل بدن، ما خودمون می‌تونيم پنج نفری جلسه برگزار کنيم.
خجالت که نمی‌کشه، انگاری که من خرم يا هويج!
برگشتم گفتم: «آقای مهندس! ممکنه من خيلی باهوش نباشم، ولی خر که نيستم، خنگ هم همين طور! حرفی داريد تو روی خودم بزنيد!»
«ا! آقای فلانی، شما اينجا بودي؟ متوجه نشدم»
از من به مهندس: آره جون عمه‌ت! البته بلند نگفتم! ولی تمام تخلفاتش رو به رئيس روساش گوشزد می‌کنم و از اين رفتار زشتش هم اساسی چقلي! بايد بفهمه که هيچ عددی نيست. بيخود هم لازم نيست با قانون بازی کنه. من خودم کلی حقوقدانم. زير بار زور و سفسطه هم نمی‌رم.
يه حسابی ازت برسم

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک