یکشنبه ۲۸ اردیبهشتماه ۱۳۸۲
گفتگو و کانون گفتگو
آقا شديدا نامرديه!
شما مگه خودتون وجدان ندارين؟ آخه نامردای روزگار، من چه بدی به شما کرده بودم؟ چی از جون من میخواين؟
چيه باز کسی اذيتت کرده؟ حقت رو خوردن؟
نه بابا! طولش نمیدم. يکی اينکه دومينهايی رو که میخواستم بگيرم، نامردها قبلا گرفتن (اين که هيچي! بره بميره!) دوميش اينکه آقا من از يک جور شدن همه کارها و فعاليتها و زندگيم هم به همچنين، به شدت متنفرم. میخواستم برای کانونهای فرهنگي-هنری، کانون گفتگوی تمدنها رو کانديدا بشم. يه آدم بیوجدانی گفت برو نشريات رو هم کانديدا بشو (رای يادتون نره!!! ؛) ) گفتم هم اين، هم اون (میشد) روز آخر ثبتنام رفتم فرمهام رو بدم، ديدم گفتگوی تمدنها فقط يه نفر کانديدا شده، گفتم انتخاباتش انجام نمیشه؛ بیخيالش شدم. بعد از ماجراها و برنامههای کنفرانس، رفتم ديدم اسم هشت نفر رو به عنوان کانديدا نوشته و اين جور برنامهها! هيچی ديگه مهلت ثبتنام رو تمديد کرده بودن و من هم يه چيزايی تو مايههای هويج و برگ و چغندر و سوختگي!
يه نفر پرسيده بود واسه چي؟ هدفت چيه؟ جواب دادم اين يه دغدغه شخصيه! خداييش بحث نشريات و کانون و کميته و واحه و هر چيزی از اين دست، يه کاريه بيشتر برای ديگران و تا حدودی هم با شمههای سياسی. اما موقعی که خيلیها هنوز مفهوم مدنيت، زندگی شهری، مدرنيته، انسانيت و زندگی انسانی رو نفهميدن و سيستمهای (بايد میگفتم سامانهها!؟) رفتاريشون هنوز همون شيوههای جوامع روستايی و نگرش بالا و پايين بينی و رعيت و کدخداييه و هنوز انسانهای برابر براشون مفهومی نداره و بين دو نفر هميشه يکی رو بالاتر از اون يکی میدونن، نشريه درآوردن و هزار جور کار اينجوری و تا حدودی يک طرفه چه معنا و مفهومی میتونه داشته باشه؟ جملهاش خيلی طولانی بود، يکی دو بار ديگه بايد بخونی تا بفهمي!
گفتگو و خشونت، انسان و وحش
در جوامع مدرن (مدرن به معنای متحول از روستايی به شهري) انسانها همگی انسانند و در کنار هم يا بالاتر و پايينتر، هميشه حقوق يکسانی دارند و برابر با يکديگر شمرده میشوند. عکس اين موضوع را میتوان در جوامع روستايی و شيوههای ارتباطی و معيارهای ارزشسنجی چونان جوامعی مشاهده کرد. در اين جوامع دو نفر هيچگاه با هم يکسان و برابر نيستند زيرا
۱-اولی ارباب است و دومی رعيت
۲- هر دو رعيتند، اولی از خاندان بهتری است و دومی از خاندانی پستتر
۳- هر دو از يک خانوادهاند. اولی از دومی مسنتر است و پس بالاتر
در جوامع مدنی (جوامعی که رگههايی از آرمانشهر انسانی در آنها مشاهد میشود) انسانها صرف نظر از مرتبه شغلی و سن و جنس و از همه مهمتر، با کنار گذاشتن کامل خانواده و اصالت خانوادگی، همگی با هم برابرند و از موضعی برابر با هم برخورد و رفتار میکنند و به ديگری، به همان ميزان احترام میگذارند که به خود احترام میگذارند و از هر انسان بالغی توقع محترم داشتن خود را دارند و او را نيز محترم میشمرند. در اين دست جوامع، ارتباطات و خواستهها و داشتهها و دانستهها از راه گفتگو منتقل و منعکس میشوند. در چنين جايی، تنها انسانهای به شدت غيرمنطقی يا خودخواهند که خشونت را سرمشق راه انتقال پيام و ارتباط خود قرار میدهند
ادامه دارد...