دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
سه شنبه ۱۷ تیر‌ماه ۱۳۸۲

آتش‌زنندگان دريا

در حد خيلی کمی با اين ايرانيهای خارج نشين سر و کار داشته‌ام. فکر می‌کنم خنده‌دارترين آدم‌های دنيا همينها هستند. کسانی که اگر امثال سعيدالصحاف (وزير اطلاع‌رسانی و خالی‌بند صدام) تو يمکتبشان بروند، حداکثر شاگرد مشروطی می‌شوند.
باسابقه‌ترين اين جماعت، دار و دسته مسعود رجوی هستند که واقعا خدا در مورد اينها بوده که به آفرينندگی خودش ايمان آورد.
يادم می‌آيد تلويزيون در برنامه مرحوم هنر هفتم، فيلمی (که هيچی ازش به خاطر نمی‌آورم. سوال نفرمائيد!) از يه سفينه دفضايی نشان می‌داد که خود فضانوردانش هم می‌دانستند که سفرشان را بازگشتی نيست. اما در تفکرات و روياهايشان می‌ديدند که در بازگشتی شکوهمندانه، مردم برايشان صف کشيده‌اند و هورا می‌کشند و گل بر سرشان می‌اندازند و ...
حالا حکايت دار و دسته مسعود رجوی است. همان مسعود رجوی‌ای که در خاطرات سالهای اوليه دهه پنجاه همه اعضای سازمان مجاهدين خلق يک اظهار نظر مشترک در موردش وجود دارد.: «مسعود داره منثل يه بادکنک باد می‌شه و گنده می‌شه. تو جلسات سکوت می‌کنه. اون هميشه فقط داره کتاب می‌خونه. مسعود تحليل نمی‌کنه. هيچ نظری ارائه نمی‌ده. فقط کتاب می‌خونه» همين حرکات منجر به صدور بيانيه تاريخی «تغيير مواضع سياسی و ايدئولوژيک سازمان» و اعلام مارکسيست شدن مجاهدين خلق شد. اما همان آرمان‌گرای پرولتاريادوست، امروز تمام تلاشش برای در کردن صدايی، هر چندذ کوچک است. رجوی‌ای که سالهاست مرگ بر ايران، مرگ بر آمريکا، مرگ بر همه سر می‌دهد و از آن جالب‌تر اينکه فکر می‌کند الان فرش قرمزی برای پهن کرده‌اند تا بيايد و رييس ايران بشود. خبر ندارد که هيچکس جنايت‌کاری را که با صدام همدست می‌شود ،دوست ندارد. نه تنها همدست، که هم‌کيش و هم‌کاسه. در هر حال برای خنده و شنيدن اصطلاحات جالب توجه اينها و حداقل چند روزی خنديدن، سعی کنيد يک بار و برای پنج دقيقه راديويشان را با تمام نويز و پارازيتش بشنويد. من اين افتخار را دو سال پيش و در سالروز عمليات شهادت‌طلبانه «فروغ جاويدان»شان پيدا کرده‌ام و تا چژند سالی خوراک خواهم داشت. کينه اين جماعت از صياد شيرازی غيرقابل وصف است. سازمانشان هم مافيايی و مبتنی بر شستشوی مغزی است. (در اسرع وقت توضيح خواهم داد)
حال سوی ديگر سکه و سلطنت‌طلبان سنتی و سوتی قرن ۲۱ (قبل از جرج بوش) رضا پهلوی را در نظر بگيريد: «من مسلمان و شيعه هستم... من همين جوری حاضر نيستم شاه ايران شوم. بايد مردم در رفراندوم به سلطنت من رای دهند» همين مرد با اين همه افه دموکراسی‌اش به خاطر نمی‌آورد که چگونه با کودتا بود که پدربززرگش به تخت و تاج رسيد. به خاطر نمی‌آورد که به هيچ روی از خدايان (بر خلاف پادشاهان افسانه‌اي) نژاد ندارد و باز هم فراموش کرده که فاميلش ميرپنج است و نه پهلوی. نمی‌دانم اين افراد در چه محيطی هستند که باور می‌کنند جوان امروزی که صبح تا شبش پای اينترنت و در ارتباط با همه جای دنياست، حکومتی (که به هر حال نام جمهوری را بر خودش گذاشته) ول می‌کند و دوباره به سيستمی که در بريتانيا هم ديگر محبوبيتی ندارد، روی می‌آورد؟ در کل اينها يه چيزی می‌دانند در مايه‌های «دمت گرم...»
اما تمام انگيزه اين بارم اين است که چند جمله بخوانيد و بخنديد: (نوشته‌ها مربوط به حدود بيست روز پيش است.)
[بنا به دلایل نامعلومی نقل قول مستقیم حذف شد. اما برای خندیددن می توانید به چند تا از وبلاگهای ضد نظام بروید و ببینید چگونه سعید الصحاف های وطنی& امروز می گویند همه جا امن و امان است و بیایید با هم برویم فرودگاه بغداد& فردا آمریکاییها در همالن جا کنفرانس مطبوعاتی برگزار می کنند. یک سری بزنید& با لب ÷رخنده بر می گردید]
بدترين خيانت در حق خودت و ديگران اين است که همچون کودکان، رويا و واقعيت (و نه حقيقت) را با همديگر تميز ندهي! چون در رويای تو سنگ به شيشه‌های اتاق فرماندهی می‌خورد و در واقعيت بر سر من

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

سلام آقا بهرنگ .
به کمک شما احتياج داريم.
لطفا و حتما به وبلاگ ما سر بزنيد.
http://iranihaaa.persianblog.com/

[ كيان ] | [چهارشنبه، ۱۸ تیر‌ماه ۱۳۸۲، ۱:۳۷ صبح ]


سلام به شما در آخرين نوشته ام لينك دادم بهرنگ/نيكنام جان:
http://www.mamooli.blogspot.com

[ آدم معمولی ] | [چهارشنبه، ۱۸ تیر‌ماه ۱۳۸۲، ۷:۴۷ صبح ]


سلام لطفا يك ايميل بزن به من بگو از اين سرويس آقا احسان راضي هستي يا نه ؟ من مي خواهم بخرم ؟ نظرشما چيه؟

[ آدم معمولی ] | [پنجشنبه، ۱۹ تیر‌ماه ۱۳۸۲، ۱۰:۱۰ بعدازظهر ]