پنجشنبه ۲۳ مردادماه ۱۳۸۲
خوشبختی، از من يا از محيط؟
توجه! توجه! دوستانی که نامه ای از من دریافت کرده اند& آن را باز نکنند. مگر اینکه خودم در subject امن بودن آن را ذکر کرده باشم. ویروسی به دستگاهم زده است که همه خرابکاری ای دارد می کند. خودم هم پشت سر هم Restart می شوم
مسأله مهاجرت شايد حتی نخنما شده باشد. اما سوؤالی هست و پارادوکسی که شايد هيچکس نتواند پاسخگو باشد. هر يک از ما، خودمان بايد جواب سوؤالهايمان را بيابيم. فراموش نکنيم که در زمان پيامبر، عدهای به حبشه مهاجرت کردند و اما، ايشان در حجاز باقی ماندند. اما آيا رفتن دردی را دوا میکند؟ يا که بايد ماند و اول اطراف (جامعه، کشور و ...) را تغيير داد و همزمان خود را؟
تز:زمين خوشبختی نمیآورد
گروه نيروانا در يکی از آهنگهايش به اين مسئله اشاره میکند و میگويد (نقل به مضمون): اين زمين نيست که تو را خوشبخت میکند. اين تويی که زمينی را مايه خوشبختیات میکنی.
انسان هر کجا که بخواهد میتواند خوشبخت باشد و شادی و رضايت خاطر را برای خود فراهم آورد و سعادت را حفظ کند. زيرا در درجه اول سعادت و خوشبختی امری است نسبی. (حتی سلامتی نيز چنين است. همان گونه که در شهر کوران، آدم يکچشم، سوپرمن است) پس تو هر کجايی که بخواهی میتوانی با تلاش و کوشش فردی، خود را به مرتبهای برسانی که اندکی از همرديفان سابقت بالاتر قرار گيری و همين برای خوشبختی کافی است. (هر چند ممکن است لازم نباشد.) فراتر از اين بايد گفت اين تويی که به خودت تلقين میکنی که خوشبخت نيستی يا در آرامش روحی قرار نداری. حال يک بار سعی کن نيمه پر ليوان را ببينی.
به جای آنکه رنج و مرارت سفر، محيط جديد و ناآشنا، فرهنگ (و زبان) غريبه، از دست دادن مقدار قابل توجهی از دارايیات در سفر و ... را تحمل کنی تا به کشور ثروتمندتری بروی (و در مرتبه اجتماعی پايينتری نسبت به کشور خودت قرار بگيري) همينجا بمان و آنچه را که برای آنجا حاضری تحمل کنی، در اينجا تحمل کن. به نتيجه بهتری خواهی رسيد. به خاطر بسپار که اين تويی که زندگيت را میسازی، باقی همه وسيله است.
آنتیتز:توهم وطن، اسطورهای به نام مليت
فرهنگ چيست؟ آيا جز آن است که عدهای که قبل از تو زندگی میکردهاند يا اکنون زندگی میکنند، نظام ارزشی و قراردادهای اجتماعی بين خودشان وضع کردهاند و میخواهند آن را به تو نيز تحميل کنند!؟ آيا غير از آن است که هيچ يک از اينها را تو انتخاب نکردهای و بدون همه اينها نيز میتوانستی به دنيا بيايی، بزرگ شوی و زندگی کني!؟ آيا غير از اين است که میتوانستی در کشور ديگری به دنيا بيايی و با فرهنگ ديگری تربيت شوي؟ آيا انسان موجودی جامد و غير قابل تغيير است که نمیتواند خود را با هيچ چيز جديدی نطبيق دهد؟
به چه چيز دلبستگی داری که نمیتواني؟ افراد که واقعا چيزی نيستند که بتوانند جلوی انسان را بگيرند و هر دلبستگی حدی دارد. به خصوص آن هنگام که آرامش روانی نداری. فرهنگ هم در واقع تاثيری است که ديگران بر روی تو گذاشتهاند و به هر نظام ارزشیای میتوان خو گرفت. زبانآموزی هم که تنها نياز به محيط دارد.
هنگامی که در جايی آرامش و امنيت روانی نداری، نمیتوانی آن گونه که دوست داری زندگی کنی، نمیتوانی به حرفه مورد علاقهات بپردازی، نمیتوانی بچههايت را آن گونه که میخواهی تربيت کنی، مورد احترام نيستی و کرامت انسانی و آزادی فردیات مورد هجمه و تجاوز ديگران است، در يک کلام: «خوشبخت نيستي» پس به آنجا برو که پيش از هر چيز، رضايت شخصی تو را تامين کند. آنجا که بتوانی بگويی راضیام. نه اينکه حتی اقناع شوی. شايد تغيير زمين (جامعه) بتواند تو را به مرز رضايت از زندگی برساند (که رضايت شادی و سلامت جسمی و روانی است)
گذشتهها گذشتهاند و ما افراد جديدی هستيم. جامعه و زندگی مدرن و مقتضياتش که موجبات ايجاد دهکده جهانی را فراهم آورده، ديگر زندگی و نظام ارزشی قبيلهای و قبيلهسالاری و پافشاری بر روی گذشتهها را نمیپذيرد. آن هم در حينی که میتوان به هر داستانی شک کرد که اگر خدا داستانی را ساخته و پرداخته باشد، ديگر مخلوقی نيست که بتواند متوجه وهميت آن بشود. انسان در زندگیاش به جامعهای و نظام ارزشیای احتياج دارد که پيش از هر چيز، نياز او را به جامعه فرذاهم کند و راه او را برای گام زدن در مسير خوشبختی فردی و اجتماعی، هموار کند. نظامی که در ذهن من نوعی به عنوان نظام برگزيده مورد تاييد است.
حال که میتوانم به جايی بروم که با من سازگاری بيشتری دارد و میتواند مرا خوشبختتر از آنچه هستم، بکند؛ پس چرا بمانم و نروم. شايد مرا برای جای ديگری آفريده باشند.
یادداشتهای شما:
"Anywhere I may roam....
Where I lay my haed is home"....khobe dare ye chizi mishe .... khoob bood .. hal kardam