پنجشنبه ۲۰ شهریورماه ۱۳۸۲
شبشکن، خوابگاه، يازده سپتامبر
الف-کيبردم رو سوزوندم، به همين سادگي! رفتم فعلا يه تبديل خريدهام زدهام به کيبرد قديمی و دارم تقتق تايپ میکنم. همه چی هم به هم ريخته.
ب-سالگرد يازده سپتامبر و مرثيهای برای انسانيت
پ-يکی از الگوهای من برای کارم و علاقهام، روزنامهنگاری، نيما رسولزاده است با «ايستادن در برابر باد» («ترانههای تنهايي» سابق) و ستون نگاهش در کاپوچينو. صد البته کارهای چاپيش در شرق و مابقی روزنامهها. هم از IT (Information Technology يا همون فناوری اطلاعات) مینويسه و هم از اقتصاد يا چيزهای ديگه. دارم فکر میکنم يه چيزی در مورد بازار سرمايه در ايران بنويسم و صد البته آرزوم اينه که کارم به قوت کار نيما برسه. تو يه مورد به نيما شبيه شدهام و اون هم توی اين قضيه است که ساعت نزديک ۸ صبحه و من هنوز کار عقبمونده دارم. کارهای سيامک آماده شده و بايد براش بفرستم. اين يادداشت، يادداشت خاکستري و نقد حکم کميته انضباطي هم بايد کامل و پابليش بشن (بايد از منه) از آخرين وقتی که خواب بودم هم خــــيــــلــــی گذشته
ت-مدتهاست میخواستم در مورد مهرانه قائمی بنويسم. دختری که ٪۷۵ ريهاش رو از دست داده و برای انجام عمل ۲۵۰هزار دلار احتياج داره. (جزئيات کامل در شب شکن) خودم سری اول اين قضيه رو تو يادداشت مانا نيستانی تو چلچراغ خوندم و میخواستم در موردش بنويسم که ديدم يه عده ديگه هم نوشتهاند و ديگه منصرف شدم. اما همينجوری نشستهام و دارم فکر میکنم اگه يه نفر از اين دور و بر رد میشه و اين موضوع رو نشنيده باشه، اگه کوچکترين کمکی بتونه بکنه، انصاف نيست که من بازگو نکنم. امروز پنجشنبه، ساعت ۵ تو خيابون توانير، پارک نظامی گنجوی، يه عده وبلاگدار قراره جمع بشن و هر کی هر چقدر میتونه بگذاره تو پاکت و کمک کنه.
ث-اداره امور خوابگاههای دانشگاه، يک وبلاگ درست کرده (احتمالا يک از کارکنان که من هم میشناسمشون و سرپرست خوابگاه ما هستن) البته در عرض سه چهار ماه پست زيادی نداشتهاند، ولی اگه با شروع سال بخوان کارشون رو به طور جدی ادامه بدن که خيلی خوب میشه. ديگه مدتهاست نه پاسخگويی چيز غريبيه و نه اينترنت وسيله لوکسي! از اون بهتر گالری عکس از خوابگاههاست که فعلا سه تا آلبوم داره. خوابگاه پسران، خوابگاه دختران و يه سری عکس از برنامههای هفته خوابگاههای دانشجويي! عکسهای بدی نيستند. تنها ايرادشون اينه که چندان وارد محيط نشدهاند و از راه دور صدای دهل میدن. اگه مردن تو اتاقها رو نشون بدن تا بفهمن ما چی میکشيم
ج-خودم علاقه ندارم، خيلیها هم علاقه ندارن که من در مورد سياست بنويسم. اما قضيه «تو کز محنت ديگران بیغمي» است. نمیتونم از کنار محکوميت آدمها بگذرم. به اين دليل که با يکشون اختلاف عقيده سياسی کامل دارم. با اون يکی اختلاف سليقه رفتاری و با سومی هم ترجيح میدم رابطهای نداشته باشم، چون که بیطرفی سياسیام کاملا برطرف میشه. متأسفانه داره ظلم و حقکشی میشه و به بهانههای مختلف (مثل مجازات سنگينتر توسط دادگاه) قانون و عدالت زير پا گذاشته میشه و من اونقدر پير يا تو جريان زندگی حل نشدهام که آرمانگرايی و علاقه به عدالت و قانونگرايی رو از دست بدم. جايی اگه ظلمی داره انجام میشه، وظيفه منه که صدام در بياد. حالا اگه اينجا کافی بود، که هيچ! اگر نه، بايد يه فکر ديگه بکنم و موضوع بیقانونی و بیعدالتی رو توی خود دانشگاه هم مطرح کنم. تنها خواستهام هم اجرای قانون و عدالته. ببخشيد از رودهدرازیهام
یادداشتهای شما:
سلام.
خوشحال شدم از زيارت و آشنايي.
من هم سردبير آي تي شريف بوده ام .
يك سال و اندي هم در روزنامه شريف كار كرده ام..
اينها را گفتم كه تفاهم ها را نشان دهم.
انشالله بيشتر از اين زيارتتون بكنيم.
موفق باشي.
ببينم حكم كميته انضباطي چي بوده؟ كي ها بودند؟(البته مقدري و پاكزادشو فهميدم).من شديدا از دنيا بي خبرم!
[ ali ] | [جمعه، ۲۱ شهریورماه ۱۳۸۲، ۲:۰۲ بعدازظهر ].... انسان بودن ما، بهرنگ عزيز در گرو مهر ورزي به ديگران است. با گفتن به تخمم و به من .حه، از ريگ مصيبتهاي ا.حتماعي، كوه خارا سنگ مي رويد. اهميت ندادن به ديگري و ناديده گرفتن فلاكتهاي ا..حتماعي، خودفريبي مي باشد كه عواقبش دامنگير خود ما نيز خواهد شد.
[ Aria ] | [جمعه، ۲۱ شهریورماه ۱۳۸۲، ۴:۰۲ بعدازظهر ]سلام بهرنگ
من مسئول اون وبلاگم اما كارمند دانشگاه نيستم
البته ميام سراغت و زيارتتون ميكنم
در ضمن من زياد نتونستم روي اين وبلاگ وقت بذارم
اما اميدوارم از الان بتونم بهتر كار كنم .