پنجشنبه ۳ مهرماه ۱۳۸۲
گذری بر نظريه تکامل داروين
۱-آدم اول از همه چشمش رو عمل کنه و به جای بهتر شدن، بدتر بشه. بعد بره مشهد و از يه جايی بين زمين و زمان، يه ويروس بیانصاف به جونش بيفته و يه آنژين اساسی بشه. آخر از همه هم درست در لحظاتی که میخواد برگرده تهران، گوشیاش به همراه سيمکارت مربوطه بيفتن تو چاه توالت و از هستی ساقط بشن سيفون به جای ۳۰-۲۰ سانت، يک متر؛ جنس لوله به جای چدن، پلاستيکی و ليز؛ در نتيجه گوشی و ساير وسايل و مسائل مربوطه به ملکوت اعلی پيوستند. يه صد و خوردهای تومن هم بايد پياده شم. صلوات بفرستيد. نشد لااقل دعا کنين زودتر شر من رو از سر اين زمين کم بفرمايند.
مطابق با نظريه تکامل داروين، موجودات زنده، همگی ريشهای مشترک دارند و جد اعلای آنها، ريزمولکولهای «ريبو نوکلئويک اسيد» و «دزوکسی ريبو نوکلئويک اسيد»ی هستند که در اتمسفر اوليه زمين و در آبها شکل گرفتهاند. (زمين در طول تاريخ دارای سه اتمسفر بوده که ما اکنون در اتمسفر سوم آن موسوم به اتمسفر حيات زندگی میکنيم که شامل نيتروژن و اکسيژن است. اتمسفر اوليه زمين را متان، آمونياک و دیاکسيد کربن تشکيل میدادهاند.) اين ريزمولکولها با ايجاد پيوندهای هيدروژنی تبديل به مولکولهای غولپيکر چند دههزار اتمی DNA و RNA شدند و به تدريج اولين نشانههای حيات (هوشمندی و توليد مثل) را نمايان کردند. اين مولکولها با دوپاره شدن و ايجاد پيوند با بازهای آلی همخوان، به نوعی خود را تکثير میکردند و در اين راه اين دو نوع به ياری يکديگر میشتافتند. نهايت اين تحولات به وجود آمدن ويروسها بود.
به تدريج با چند پاره شدن فعاليتها و ايجاد اندامکها، باکتریها از ويروسها ساخته شدند و سپس تکسلولیهای آغازين نظير جلبکهای تک سلولی و قارچهای تکسلولی، سپس پرش به سطح بالاتری از مشارکت و ايجاد کلونیهای کوچک و بزرگ و در نهايت جانداران پرسلولي
حيات هر روز مکان و محيط زندگی خود را عوض میکرد و سازگاری با محيط جديد، يعنی موجودی جديد و اين به معنای انجماد تاريخ است. رشته اصلی سازگاریها هر چند به کندی، اما پيش میرفت و در اين ميان، عدهای راه خود را منحرف میکردند و برای شايد ابد، در ظاهر و عملکردی ثابت باقی میماندند و اين شکل گرفتن گياهان و جانوران مختلف در برهههای گوناگون تاريخ است. عدهای مانند حشرات ميليونها سال است که باقیاند و دايناسورها که برای هميشه نامشان به جا ماند و استخوانشان
در جستجوی ريشههای انسان، به ميمونها و شامپانزهها میرسيم. اما قبل از جدا شدن شاخه انسان نئاندرتال از شامپانزه و پس از دو راهی، زنجير با يک گسست علمی و تاريخی مواجه است. حلقه مفقودهای که گروهی از مخالفان (معمولا متدينين متعصب؛ حال مسلمان يا مسيحي) بر آن انگشت میگذارند و متعالی بودن خلقت انسان (و جدايی و برتری او نسبت به حيوانات و گيساهان!) را از آن نتيجه میگيرند. در مقابل، موافقان نظريه آن را پيدا شدنی و معما را حل شدنی میدانند و حتی معتقدند، پيدا نشدن آن لطمهای به صحت اين نظريه نخواهد زد.
يادآوری اين مورد بسيار ضروری مینمايد که نظريه تکامل، پيش از هر چيز، يک نظريه است. بسياری مسائل را توضيح میدهد و برخی را هم بیپاسخ میگذارد. استدلال به آن که «چرا در اين چندين و چند دهه ما نمونهای از تکامل را نديدهايم» برای رد آن بسيار احمقانه است. زيرا که تکامل يک امر تدريجی است و با يک بار و دو بار و صد نمونه تغيير يکشکل، انجام نمیپذيرد. بل تنها گذشت زمان و انقراض گونههای ناسازگار است که روند تکامل را به پيش میبرد. با اين حال بزرگترين سوؤال در خصوص انسان است.
با تمام احترامی که به علم و روش علمی و از ديگر سو دين و مذهب میگذارم، اما اين دو را به هيچ روی در تضاد نمیبينم. اما به جد معتقدم که روند تکامل روح انسانی را نمیتوانسته به وجود آورد. شايد صحبت از گل آدم که سالها تا به عمل آمدنش زمان برد و سپس روح به آن دميده شد، جميع تحولات اين عالم از لحظه انفجار بزرگ (Big Bang يا مهبانگ) بوده باشد. اما به يقين روح آدمی از فراسوی اين جهان مادی بدو دميده شده است.
چه زيباست اين تکامل! جهان تکوين میشود به گونهای که موجودی خلق میشود که توان لازم برای پذيرفتن روح آدمی را دارد. جهان آماده میشود تا انسان بالقوه، به مرحله فعليت برسد و (شايد) آزمايش شود. آزمايشگاهی که در آن متولد شد، زندگی کرد و روزی همانجا خواهد مرد. روز ديگر را هم نه تو دانی و نه من
یادداشتهای شما:
سلام ممنون كه سر زدي هر چند كه من اط اسم كيهان ميترسم ولي عوضش از اسم بهرنگ خوشم مياد
[ botparast ] | [شنبه، ۵ مهرماه ۱۳۸۲، ۲:۳۲ صبح ]