یکشنبه ۶ مهرماه ۱۳۸۲
وبلاگگردیهای شنبه (۴)
وبلاگگردیهای شنبه (۴)
۱-من برای گوشی سه مدل بهم پيشنهاد شده بود. يکی سامسونگ N620، يکی زيمنس C55 و بالاخره سامسونگ C100. اولی که دو هفتهای ۲۰ تومن رفته بود روش، دومی هم همون مرحوم ۳۳۱۰ خودم بود، يه خرده خوشگلتر و امنتر. سومی هم قيمتش پايين اومده بود، اما منشی نداشت و فعلا هم که اينترنت نداريم که بشه ازش استفاده کرد. فروشندهها هم تند و تند ازش بد میگفتن. آخرش رفتم يه LG W3000 خريدم که خداييش با اين امکانات مفته. فقط يه ذره استفاده از دفترچه تلفنش مشکلزاست و زنگهاش هم کمه. ولی به هر حال اينکه ۱۰۵ تومن بهتر از ۱۳۷ تومنه
۲-«چراغ زرد، گاز رو بيشتر کن» نام سومين نوشته من است که در بخش نمونه آثار منتشر میشود. عنوان پيشنهادی برای آن اين بوده است: «قانون...؟ بشکن!» به هر روی و با هر تيتری، به هر حال گزارش خوبی شده است و دو سه نفر کلی شرمندهام کردند.
۳-اين احتمالا آخرين قسمت وبلاگگردیهای شنبه است. اين کار رو تقريبا برای شهرآرا انجام میدادم و با نظر مديرمسؤول مبنی بر ننوشتن آدرس وبلاگها، تصميم گرفتم ديگه انجامش ندم. چون هم از نظر اخلاقی درست نبود که فقط يه اسم پايين هر مطلب يک وبلاگ گذاشته بشه، هم قصد گسترش فرهنگ وبلاگخونی رو داشتيم که نشد. خب ديگه، با راستی جماعت کار کردن همينه ديگه. استدلالشون هم غلط نبود. میگفتن بقيه نوشتههای اون وبلاگ يا لينکهاش ممکنه خوب نباشه. خب شايد خوب نباشه ديگه!
4-راستی! این دویتمین نوشته این وبلاگه! خیلیه ها! ولی فعلا وبلاگ گردی ها رو بخونین
عشق از راه دور
در جمع دوستان ایرانی که من اینجا دارم، یکی از آنها نامزد دارد و نامزدش فعلا در ایران زندگی میکند و منتظر است که کار اقامتش را همسرش در اینجا درست کند و برای زندگی به اینجا بیاید.این بنده خدا هم مثل خیلیهای دیگر از راه دور ازدواج کرده و تاکنون نامزدش را از نزدیک ندیده است و با هم از طریق تلفن و نامه ارتباط دارند. این دوست من که اینجا زندگی میکند سواد فارسی زیادی ندارد و مخصوصا در نوشتن و خواندن بسیار ضعیف است و شاید در حد یک بچه کلاس پنجم دبستان سواد خواندن و نوشتن داشته باشد! البته دیپلمش را در ایران را گرفته است. ولی چون حدود پانزده سالی است که دور از ایران زندگی میکند و اصلا از زبان فارسی استفاده نکرده، تقریبا همه چیز را فراموش کرده است.
داستان از آنجا شروع شد که نامزد این بنده خدا چندین وقت پیش با این بابا تماس گرفت و گفت من میخواهم با تو از طریق نامه هم ارتباط داشته باشم، چون بعضی حرفها را از پشت تلفن نمیتوانم بگویم. و از این بنده خواست که جواب نامههایش را با نامه بدهد.
این دوستم برای این کار از من کمک خواست و نقش من از آنجا شروع شد که به غیر از اینکه املای درست کلمات را برایش میگفتم، گاهی اوقات نظری هم در مورد بعضی نوشتههایش میدادم و این بنده خدا هم عین جملههای من را در نامهاش مینوشت و میفرستاد، کمکم کار به جایی رسید که من باید انشای نامه را میگفتم و او مینوشت و برای نامزدش پست میکرد. چند وقت پیش نامزدش یک نامه داده بود و نوشته بود که فرق بین حرف زدن تو در نامه و تلفن بسیار زیاد است و انگار که دو نفر متفاوت هستی! و یک جمله نوشته بود که من خشک شدم! نوشته بود؛ من عاشق شخصیتی هستم که تو در نامه داری و هر نامهات را دهها بار میخوانم!
حالا فهمیدید موضوع چی هست؟
این خانم که در ایران است عاشق شخصیت نویسنده نامه شده! و نویسنده نامه من هستم و نه نامزدش در اینجا! همان موقع به این دوستم گفتم که من دیگر هیچ چیزی از ذهن خودم نمیگویم و فقط نامهات را از نظر املائی کنترل میکنم که غلط ننوشته باشی. به این دوستمان برخورد و گفت حالا که کار من گیر هست تو طاقچه بالا میگذاری؟ هر چه هم به او توضیح دادم که بابا! نامزدت نوشته عاشثق شخصیت نویسنده نامه هست و این یعنی اینکه در آینده و وقتی که به اینجا بیاید توقع دارد که مانند چیزی باشی که در نامهها بوده ای، و چند ساعت دیگر با او صحبت کردم که من به همین علت نمیتوانم دیگر به جای تو نامه بنویسم.
این دوستم یک حرفی زد که من تو جوابش ماندم. این بنده خدا گفت؛ اگر من الان خودم نامهها را بنویسم ممکن است که تو ذوق او بخورد و دیگر از من خوشش نیاید و شاید برای همین موضوع به مشکل برخورد کنیم! و برای مثال او نامزدیمان را به هم بزند!
راستش من ماندم چه جوابی به این حرفش بدهم! به او گفتم چند روز صبر کن تا من یک فکری کنم و بگویم که چکار خواهم کرد، ولی نتوانستم خودم به نتیجه ای برسم! از یک طرف میدانم که نوشتن نامه به جای این بنده خدا با وضعیتی که پیش آمده اشتباه محض است و از طرفی حرفی هم که میزند درست است و ممکن است که نظر آن دختر در ایران عوض بشود.
واقعا ماتدهام که چه کنم.
یک مصاحبه مهم
:« بفرماييد استاد »
:« الان ضبط داره کار می کنه ؟ »
: « بله . »
: « منظورم اينه که يعنی می تونيم شروع کنيم ؟ »
: « بله خيالتون راحت باشه . »
: « مطمئنی داره ضبط می کنه ؟ »
: « آره ، همين صحبتهامون داره ضبط ميشه . »
: « نمی خوای قبلش امتحان کنی ؟ »
: « استاد قبلا امتحان کردم . »
: « ولی من مطمئن نيستم اين کار کنه آ . »
: « ببينيد ، وقتی اين دگمه قرمزه پايينه يعنی داره ضبط ميشه . »
: « پسر جان من که از دهات نيومدم . »
: « استاد همچين منظوری نداشتم ، فقط خواستم توضيح بدم . »
: « می دونم ولی ببين نوارش تکون نمی خوره . »
: « می خوره ، صفحه اش تيره است ديده نمی شه . »
: « اون عينک منو بده ببينم . »
: « بفرماييد . »
: « عرض نکردم !؟ »
: « تيره ست ديده نمی شه . »
: « متوجه ام ولی اين هيچ کاری نمی کنه . »
: « همين که ضبط ميکنه خوبه ديگه . »
: « آخه اين کارم نمی کنه . »
: « استاد باور کنيد اين داره ضبط می کنه . »
: « شايد باطری نداره ؟ »
: « همين الان باطری نو انداختم . »
: « من اينجا حواسم به همه چی هست آ . »
: « بله متوجه هستم . »
: « من سن و سالی ازم گذشته جوون . »
: « به نظرم سوتفاهمی شده . »
: « نه عزيز جان ، شما مشکل دارين همين . »
: « به خدا اين بدبخت داره ضبط می کنه . »
: « شما حرفه ای نيستين . »
: « ببينين استاد اين پخشش خرابه ولی ضبطش کار می کنه . »
: « عرض نکردم !؟ من از اولشم حدس می زدم که خراب باشه . »
: « يه چند لحظه اجازه بدين . »
: « شما حرفه ای نيستين . »
: « اجازه بدين . »
: « من با شما صحبت نمی کنم . »
: « آخه مشکل چيه ؟ »
: « چرا نمی فهميد آقا ، چرا نمی فهميد ؟ مشکل اينه که ضبط ، شما ، خرابه . »
کشاورزی به سبک افغانی
بعد میگویند افغانها فقط خشخاش میکارند!
بفرمایید، اين هم کشاورزی نمونه! ماشالله چيزی کاشتهاند که برداشتش فقط از سازمان ملل برمیآید. آن هم اگر پانصد ميليون دلار خرج و ده سال بیوقفه کار کند!
به راستی اينجا کشاورز نمونه کيست؟ روسها؟ افغانها؟ يا...
اگر هزينه کار همين امروز فراهم شود و بلافاصله هم کار را آغاز کنند، طی اين ده سال لااقل بيست هزار نفر قربانی ديگر هم خواهند داشت که هنوز بسیاری از آنها به دنيا هم نيامدهاند.
:: تنها نيستم . فقط کاری به کار دنيا ندارم .
:: میبينی؟ زندگی به زور شبيه قصه نمیشه.
:: تنها نشستهام .. و حواسم نيست .. که دنيا با من است .
:: اينجا نمی شود به کسی نزديک شد . آدمها از دور دوستداشتنیترند .
:: اگه دوست داشتن يک آدم غايب بتونه همچين اثری داشته باشه، دوست داشتنِ کسی که همراه آدمه بايد خيلی عميقتر باشه .
:: اگه دو نفر به قيمت دوستی مجبور بشن تا آخر عمر به هم دروغ بگن، بهتره تنهايی بشينن و به چيزهايی فکر کنن که دوست دارن .
:: روز قدم زدن بی فايده است . آدم همه چيز را میبيند و همه او را میبينند . توی تاريکی ، آدم میتواند خيال کند که چيزی ، جايی ، کسی منتظرش است .اما توی روشنايی اصلا خبری نيست ... معلوم است که خبری نيست .
:: وقتی حواست نيست ، زيباترينی
وقتی حواست هست ، فقط زيبايی
حالا حواست هست ؟
شور و نشاط و انواع شادی
۱. شادیهای زودگذر: مثل گردش، تماشای مسابقه، جشن فارغ التحصيلی و جشن تولد. تأثير اين گونه شادیها، معمولا کوتاه مدت است.
۲. شادیهای پايدار: شادیهای فردی، خانوادگی، منطقهای و جهانی.
۳. شادیهای فردی : شادیهایی که انسان در زندگی فردی خويش کسب میکند مانند موفقيتهایی که در زندگی شخص ياد شده، دگرگونیهایی مثبت و عميق و بلند مدت ايجاد می کنند مثل : گزينش درست مسير زندگی، گزينش همسر، گزينش دوست و انتخاب شغل.
۴. شادیهای خانوادگی: موفقيت در زندگی خانوادگی که سبب ارتقاء سطح اقتصادی و يا اجتماعی آن خانواده می شد.
۵. شادیهای اجتماعی و کشوری : پيروزیهای بزرگ ملی و دگرگونیهای عميق اجتماعی که سبب بهبود وضعيت معنوی، فرهنگی و مادی مردم آن جامعه می شود.
۶. شادیهای جهانی: پيروزی هایی که در سرنوشت کل بشر، تأثير مثبت داشته باشد و محدود به کشور خاصی نباشد، نظير اختراعات و کشفيات بزرگ که توسط دانشمندان صورت میگيرد، کنترل بيماریها، کشف داروهای جديد، پيشرفتهای علمی، فنی، هنری و فرهنگی و صد البته صلح . در گستره جهانی که سبب ارتقاء سطح فرهنگ و تمدن دنيا میشود. فيلمهایی که ساخته شده و کتابهایی که نوشته میشود و بر زندگی ملتها تأثير مثبت میگذارد و باعث شادی جهانی میشود. با توجه به صحبت در زمينه ارتباطات جهانی و دهکده جهانی، رويدادها از حالت محلی و منطقهای فراتر رفته و اينک صحبت از شادی همگانی و جهانی است.