دوشنبه ۱۲ آبانماه ۱۳۸۲
انسان، ۱۰,۰۰۰ سال تاريخ و ۳ دستآورد
اين نوشته تا حدود زيادی ملهم است از صحبتهای کسی که به عمرم فکر نمیکردم از اين چيزها سر در بياورد. فعلا که کلی مگس و پشه دارند در دهانم رفت و آمد میکنند. (بس که باز مانده است!)
مدت زيادی از آغاز آفرينش انسان و پا گذاشتنش بر روی کره خاکی نگذشته بود که تعداد ابناء بشر به آن حد رسيد که میتوانست خود را يک جامعه بداند. يک جامعه، دو جامعه و ... دهها جامعه
حال در هر کدام از اين جوامع دست به تقسيم کارها و وظايف زدند و ساير پروسههايی که طی شد.
خيلی زود به اين نتيجه رسيدند که بايد تصميماتی برای جمع گرفت. تصميماتی که روی روش زندگی و مسائل و مشکلات بيش از يک نفر و دو نفر تأثير دارد. اما مسأله آن جا بود که هر کس راه و روش خاصی را پيشنهاد میکرد و هر يک راه ديگری و نظر آن يکی را قبول نداشت. هر چه فکر کردند، ديدند کسی نيست که از بقيه بهتر يا مهمتر باشد که او برای باقی تصميم بگيرد. پس گفتند همه برای همه تصميم میگيرند که چه کنيم. انسانها هر يک حق و حقوقی دارند. نمیشود و نبايد بين آنها تبعيض قائل شد يا که حقشان را زير پا گذاشت. به علاوه، انسانها از حقوق برابری با يکديگر برخوردارند و جنس، نژاد و ... تأثيری در ميزان حقوقشان ندارد. البته در اصل حقوق بشر به اين دليل وضع شد که بين جوامع مختلف انسانی، برابری حاصل شود. يعنی همان طور که برای تصميمات داخلی يک جمع، از روش دموکراسی استفاده میشود، بين جوامع و جامعه جهانی هم دموکراسی تعيينکننده باشد. به هر حال اينکه حقوق بشر يعنی حق تعيين سرنوشت برای همه
اما چند قرنی بيش نگذشته بود که متوجه شدند اکثريت به طرز احمقانهای میتواند هر جور که خواست حال اقليت را بگيرد. اين شد که موجودی زاده شد به نام «ليبراليسم» و تأکيد کرد که هر چند اکثريتيد، اما همه چيز را نمیتوانيد و نبايد زير پا بگذاريد و تصميمات و اختيارات شما حد و مرزی دارد. نمیتوان عدهای را به دليل کم بودن از خيلی از حقوق محروم کرد.
به هر حال دو نظر افراطی در اين مورد وجود دارد. عدهای معتقدند اينها تمام سعادت انسانهاست و گروهی ديگر معتقدند که اينها مايه بردگی، فريب و گمراهی انسان است. اما من فکر میکنم کاملا بستگی به انسانهايی دارد که اين روش را اجرا میکنند. سيستم و قانون تنها میتواند کمکی برای بهبود باشد. اما انسان اختيار دارد و هوش انسانی هم قویتر از هر مقررات و آئينی است که خودش وضع کرده باشد. اين ماييم که سرنوشت را در دست گرفتهايم و با يا بدون اينها هم میتوان مرد يا زندگی کرد
یادداشتهای شما:
... بهرنگ عزيز. آقا دل من تنگه براي تو و نمي دونم .حي بگم. حرفات كه مستدل و خوبند و ساده و روشن. من ديگه .حي بگم كه بخوام بر تو بيقزايم. تو خودت مثل درختي هستي كه دائم در حال رشد و شكوفتئيه.
[ Aria ] | [سه شنبه، ۱۳ آبانماه ۱۳۸۲، ۶:۰۳ بعدازظهر ]موفق باشي هم صبح هم عصر هم شب !
[ Hamid ] | [سه شنبه، ۱۳ آبانماه ۱۳۸۲، ۱۱:۱۱ بعدازظهر ]گاهي يك سري از آدمها ما رو متوجه چيزهايي ميكنن كه باورمون نميشه اونا هم بدونن به خاطر خصوصياتي كه دارن. تجربه اين نوع فك افتادن ها رو زياد دارم. واسه همين ياد گرفتم كه باور كنم همه جنبه هاي مثبتي دارن و ميتونن ما رو متوجه مسائلي كنن كه اصلاً فكرس رو هم نمي كنيم. موفق باشيد :)
[ mim shimi ] | [جمعه، ۱۶ آبانماه ۱۳۸۲، ۲:۳۹ صبح ]همه حق دارند كه زندگي كنند،اندازه اين حق فقط به اندازه حقشون از زندگيه،همين.
اينكه چرا ما:
1-به حقمون قانع نيستيم
2-به حقمون پايمال ميشه
3-حقمون رو نمي شناسيم
4-نمي خواهيم حق خودمون رو حتي بگيريم
5-.......
به خاطر اينه كه ما زندگي نمي كنيم،ما از شب به روز پناه مياريم و از روز به شب.