دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۷ دی‌ماه ۱۳۸۲

اين آفت ماست که به بم افتاده است

شهر ديگر وجود ندارد. شهر با خرابه فرقی ندارد. دست سردی گرد مرگ را بر سر شهر افشانده و به يک باره هزاران نفر را قربانی کرده است. بادمجان بم آفت نداشت. پس اين کدامين سايه سياهی است که غم را بر دامان يک دنيا گذاشته است؟

مثل هميشه در بوق و کرنا کرده‌اند و می‌گويند که دست طبيعت و قهر زمين و ظلم زمانه. راننده تاکسی هم لبخندی می‌زند و می‌گويد: «چيزی که نشده. چند تا دودی و معتاد مرده‌اند. حقشان بوده است» به او اعتراض می‌کنم که «به هر حال، خيلی از آنهايی که زير آوار مدفون شدند، بچه بودند» می‌خندد و می‌گويد: «مهم نيست. اکثر کرمانی‌ها، سيستانی‌ها و شيرازی‌ها اهل عملند. حقشان است که بميرند» ديگر ادامه نمی‌دهم. اين راننده همه چيز را با همه چيز قاطی کرده است.

ارگ بم تبديل به يک افسانه شد. خاطره‌ای که دو هزار و چند صد سال وجود داشت و امروز تنها يک خيال است. اما از ارگ مهم‌تر، انسان‌هايی هستند که جانشان را از کف داده‌اند. آمارهای رسمی، کشتگان را تا ديشب بيش از بيست هزار نفر اعلام کرد. اما هرگاه که آماری از کشته شدگان می‌شنوم به ياد آن جمله معروف می‌افتم که: «مرگ يک انسان يک فاجعه است و مرگ يک ميليون انسان، يک آمار»

در اين قضيه ما بيش از همه مقصريم. ما که می‌دانستيم ايران زلزله‌خيز است، ما که می‌دانستيم زلزله‌های ايران نياز به ساختمان‌های مقاوم دارد، ما که می‌دانستيم به لوازم امداد و نجات اوليه در هر خانه‌ای نياز هست و اما، کم گفتند و کم شنيديم. استانداردهای مورد نياز برای ساختمان‌سازی به درستی تدوين نشد و همان‌هايی هم که بود (من‌جمله لزوم مقاومت بناهای مسکونی در برابر زلزله‌ای به قدرت ۸ ريشتر) کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت و تمام بساز بفروش‌ها، شخصی‌سازها و پيمانکاران ساختمانی تمام تلاششان را می‌کردند تا هر جور که شده، از قطر ستون‌ها کم کنند و بر سود خود بيفزايند بی آن که ياد قربانيان زلزله احتمالی، لحظه‌ای از گوشه چشمشان عبور کند. ما خودمان مقصر بوده و هستيم و اين تقصيری نيست که بتوانيم گردن دولت و حکومت بيندازيم. حکومتی که اگر از ما بخواهد کمربند ايمنی ببنديم، فکر می‌کنيم در حقمان ظلم کرده و آزادی فرديمان را زير پا گذاشته است...

ما مقصريم. تهران هر ۱۷۴ سال يک زلزله بزرگ هفت ريشتری داشته است و الان ۱۷۸ سال از آخرين زلزله می‌گذرد. صحنه‌های انفجار لوله‌های گاز و آب، آتش‌سوزی ناشی از برق‌گرفتگی، فاضلاب‌هايی که در اثر فرو ريختن چاه‌های سنتی در شهر جاری شده‌اند و خيابان‌هايی که از ميان به دو نيمه تقسيم شده‌اند و گسلی که شهر را با خود حرکت می‌دهد و می‌برد، صحنه‌های دور و ناواضحی نيستند. فاجعه بزرگ‌تر در راه است.

مردن هزار نفر يک آمار است. اما مردن يک نفر به دليل سهل‌انگاری خودش و ديگران، يک فاجعه احمقانه است

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

دلم مي‌خواست که اون فحش ناموسي خيلي به‌جا را نثار آن راننده تاکسي (. . .) بکنم، ولي جون مي‌دونستم ناراحت مي‌شي هيچي نگفتم.

[ Ali Shojaee ] | [یکشنبه، ۷ دی‌ماه ۱۳۸۲، ۱۰:۲۳ بعدازظهر ]


سلام بهرنگ. ممنون

[ مشتبا ] | [دوشنبه، ۸ دی‌ماه ۱۳۸۲، ۱:۲۴ بعدازظهر ]


سلام. قرار وبلاگ نويسای مشهد براي عيادت از حادثه ديده ها و جمع آوري کمک: جمعه ساعت يازده جلوی در بيمارستان امام رضا، دور فلکه.

[ ارداويراف ] | [سه شنبه، ۹ دی‌ماه ۱۳۸۲، ۰:۴۸ بعدازظهر ]


سلام ............... فعلن فقط سکوت ///////// ............... تا بعد ...

[ qazal ] | [سه شنبه، ۹ دی‌ماه ۱۳۸۲، ۵:۱۹ بعدازظهر ]


سلام آقاي تاج دين وبلاگ عالي دارين موفق باشيد

[ ساناز مقدم ] | [سه شنبه، ۹ دی‌ماه ۱۳۸۲، ۵:۳۹ بعدازظهر ]


سلام. قرار وبلاگ نويسان برای عيادت و کمک به حادثه ديده ها به ساعت ۲ بعدازظهر جمعه تغيير داده شده. مقابل در اصلي بيمارستان امام رضا (ع) (حاشيه ميدان بيمارستان، از سمت چهارراه دکترا)

[ ارداويراف ] | [چهارشنبه، ۱۰ دی‌ماه ۱۳۸۲، ۴:۰۳ صبح ]