سه شنبه ۲۱ بهمنماه ۱۳۸۲
روزهای کهنه
نوروز، سيزده به در، چله بزرگ، چله کوچک، مهرگان، سده...
تاسوعا، عاشورا، مبعث، ميلاد رسول، وفات زهرا، ضربت خوردن علی...
روز جمهوری اسلامی، کريسمس، سالگرد پيروزی انقلاب، ولنتاين، روز ملی شدن صنعت نفت، هالووين، روز مادر، روز معلم، روز هعوای پاک روز...
به مناسبتهای مختلف کشور تعطيل میشود، انواع و اقسام خرجها و مراسم انجام میشود، با هم تماس میگيريم، به هم تبريک میگوييم، تلويزيون برنامههای فکاهیاش را پخش نمیکند، بعضی غذا میدهند، بعضی سياه میپوشند، سينهها را آن قدر میزنند تا سرخ شود، صورتها را آن قدر میبوسيم تا سرخ شوند، خوب يا بد لباس میپوشيم و ...
مگر چه شده است؟ به چه دليل بايد امروز را سر کار بروی و فردا را نه؟ اين کدام حقيقتی است که موجب شده آتشبازی کنند يا که بچه همسايه «الله اکبر» بگويد؟ حالا چه فرقی میکرد اگر از روز اول میگفتند (و باور میکرديم) که مثلا انقلاب در روز ۱۷ مرداد انجام شد، بايد هشتم دی را به عنوان نوروز جشن گرفت و مرتضیای بود که مرد خوبی (يا که مثلا امام) بود و در روز ۲۷ جمادیالثانی به دست جابر به ناحق کشته شد و ما هم بايد برای احترام به او، در اين روز عزاداری کنيم؟ من که هنوز نتوانستهام دليلی بيابم بر اينها. تاريخ که به راحتی قابل بازنويسی و حتی تقديس است. (برای باور اين کافی است توجه کنيد به روابط تازهای که جی.کی.رولينگ در مجموعه داستانهای هری پاتر خلق کرد، حماسهای که فردوسی در شاهنامه و جی.آر تالکين در ارباب حلقهها آفريد يا تاريخی که «حزب» در ۱۹۸۴ اثر جرج اورول، به رشته تحرير در میآورد)
از نظر علمی هم که نمیتوان فرق مشخصی بين روزها گذاشت. (آيا تمام عصر جمعهها يک جور خاصی است که مردم دلتنگی میگيرند؟ پس چرا با دو روز تأخير اين دلتنگی به اروپا و آمريکا میرسد؟) پس میتوان ادعا کرد که تمام اينها اختراع خود بشر است و تمام تأثيرات روانی آنها نيز ناشی از همين تلقين است. حال هنگامی که به مناسبتها برسيم، متوجه میشويم که به واقع ديگر هيچ چيز وجود ندارد که بخواهيم به آن استتناد کنيم. آيا واقعا اين رفتار ما شبيه به داستان آن بنده خدايی نشده است که به همه گفت سر کوچه غذا میدهند و دست آخر خودش هم رفت تا حقش خورده نشود!؟
اين مسأله به نظر من خيلی شبيه به اين است که خودمان گول خودمان را بخوريم. ملافهای روی سرمان بکشيم تا ديگران را بترسانيم، سپس خودمان هم بترسيم. چيزی که واقعا وجود ندارد يا اين که حداقل ممکن است وجود نداشته باشد، پس چرا!؟ شايد فقط برای ايجاد تنوع در زندگی خودمان. اما ...
بوی کهنگی میدن تمومشون