سه شنبه ۵ اسفندماه ۱۳۸۲
آرامش، بی حضور ديگران
رسانهها دنيای ما را به اشغال خود در آوردهاند. شايد اين حرف تکراری به نظر برسد و شعار تمامی طرفداران نظريههای جهانی شدن ارتباطات باشد. اما بحث، بحث «اشغال» است. بحث اين است که اين رسانهها جای خودمان، وقت خودمان، فکر خودمان، علاقه خودمان و اصلا زندگی ما را به زور غصب کردهاند و چنان مورد هيپنوتيزم قرارمان دادهاند که فراموش کردهايم زندگی به گونهای ديگر تعريف میشود. گونهای که انسان از خودش جدا نمیشود.
شايد بحث به اين گونه فايدهای نداشته باشد. بهتر است جور ديگری ادامهاش بدهم. تلويزيون بخش عمدهای از اوقات ما را پر میکند. اوقاتی که نام فراغت بهشان دادهايم. با خيال راحت پای تلويزيون مینشينيم. احتياجی نيست که فکر کنيم. احتياجی نيست که حرکتی بکنيم يا برنامهای بريزيم. کنترل تلويزيون را در دست میگيريم و دائما از اين کانال به کانال ديگر میرويم و بی توجه به آن چه دارد پخش میشود، زل میزنيم و وقت تلف میکنيم.
شايد روزگاری از بزرگترين مخالفان اين قبيل نظرات بودم. اما نزديک به ۵ ماه است که هيچ برنامه تلويزيونی را مرتب نمیبينم (حتی فوتبال خارجی يا ۹۰ که زمانی میمردم و از دستشان نمیدادم) اصلا تلويزيون نگاه نمیکنم. بعد از توقيف شرق هم چند روزی است که روزنامه هم مرتب نمیخوانم (مرتب: هفتهای دو سه روز!) دو سه روزی هم هست که اينترنت کامپيوتر سوپروايزر (بابــا! خفن! بابــا اينکاره! بابا وارد! بابــا Supervisor!) قطع شده و از اينترنت و اخبار هم بیبهرهام. شايد هم خلاص شدهام. هر اضافهای را که دور بيندازی، چيز بهتری گيرت خواهد آمد. (مثلا حق انتخاب در اينترنت نسبت به اجبار در انتخاب در تلويزيون) الان میفهمم که
یادداشتهای شما:
سلام معلوم هست تو كجايي پسر ؟ نه زنگي نه بوقي نه ميلي ؟ احوالت رو از علي شجاعي پرسيدم
[ ehsan ] | [پنجشنبه، ۷ اسفندماه ۱۳۸۲، ۹:۲۷ بعدازظهر ]