چهارشنبه ۲۷ خردادماه ۱۳۸۳
Orkut و يک تابستان مشهدي
۱- آخرين اظهار نظر اين اسب در مورد من:
«تو يک معصومی با سايز X-Large»
۲- اين گوگل حقيقتاً که گندش رو در آورده. اورکات رو راه انداخته، ولی حساب نکرده مردم ممکنه از کار و زندگی بيفتن. خداييش بدجوری اعتيادآوره. من خيلی زود متوجه شدم که جزو آخرين کسانی از بچههای مدرسهمون هستم که عضو اورکات میشم و به طرز وحشتناکی همه بچهها (همکلاسیهای سابق) بدون حتی يک استثنا عضوش هستن و اين وسط من از تکنولوژی و تحولات روز عقب موندهام. درست عکس اين قضيه در مورد دانشگاه هست و جزو اولين دانشجوهای دانشگاهمون هستم که عضو اورکات میشم. واقعاً آدم میمونه چی بگه و نمیدونه بالاخره وضعش خوبه يا بد. فقط اين رو میدونم که مدتها بود تو اين فکر بودم تابستون يه برنامه بذاريم يه بار با بچهها جمع شيم دور هم، همه ۲۴۰ نفرمون. البته ۲۰-۱۰ نفرل که فرار مغزها کردهاند، يه عده هم که بريدن. ولی از ۳ سال پيش و مراسم جشن فارغالتحصيليمون از دبيرستان تا الان نشده که دور هم جمع بشيم. من هم پارسال پيارسال يه مدت دنبالش بودم که يه روز دوباره جمع بشيم يه خرده تو سر و کله هم بزنيم. ولی خداييش پيدا کردن همه بچهها خيلی سخت بود. حتی با وجود سايتی مثل اين
حالا اگه کسی تصميم بگيره اين کار رو انجام بده، با وجود اورکات براش مثل آب خوردنه! کافيه بريد از يکی از بچهها شروع کنه و بره دوستاش رو ببينه، حداکثر بعد از دو سه لايه، همه بچهها در ميان
۳- خب، در کمال حماقت کلی با خودم کلنجار رفتم و آخرش تصميم گرفتم که تابستون مشهد بمونم. قضيه از اين قراره که دانشگاه يک مرکز آموزشهای حرفهای و تخصصی (کالج) راه انداخته که يه خرده پول در بياره. امثال آرمان هم دارن توش درس میدن. (يه نفره هم PHP درس میده، همVisual Basic، هم Java Script و هم Matlab! لا مصب خداست اين پسر. تازه برای بقيه درسها هم اگه مدرس نداشتن میتونست درس بده) من هم با خودم گفتم: «بهرنگ!! اين همه مدت HTML ياد گرفتی. به چه دردت خورد؟ کجای دنيا رو دست گرفتي؟ يه استفادهای ازش بکنی بد نيست ها» اين شد که رفتم امتحان بدم (البته نصف بچههای کالج آشنا هستن) اول يه امتحان GIT (يعنی «General Information Technology»: کامپيوتر، ويندوز، مديريت فايلها، اينترنت و Word مقدماتي) ازمون گرفتن که از ۱۰۰ نفر، ۲۳ نفر قبول شدن. بعد قرار بود از اون چيزی که اون چيزی رو که میخوايم درس بديم ازمون امتحان بگيرن که ممتحن HTML، آرمان بود که کلی شاکی شد که «بابا من خودم HTML رو از اين ياد گرفتهام. آخه چی ازش امتحان بگيرم!؟» به زور مجبورمون کردن امتحان بديم و من هم نمرهام شد +A بعد با چه بدبختی يه پاورپوينت در مورد XHTML درست کردم که برم درس بدم (امتحان عملی طرح درس) که اون رو هم بالطبع نمیشد تو ۱۵ دقيقه درس داد. حالا هم قرار شده از اول تير برم هفتهای سه روز، ساعت ۶ تا ۱۰ شب، اول اينترنت و بعد HTML درس بدم. (بشتابيد که غفلت موجب پشيمانی است. آموزش HTML در ۱۵ جلسه، فقط ۱۷ هزار تومن!)
به همين خاطر بايد تابستون مشهد بمونم. برای خوابگاه هم از جلسه کميته ناظر کمال سوءاستفاده رو به عمل آوردم و به معاون دانشجويی دانشگاه گفتم که «من واحد ندارم. کارآموزی ندارم. پروژه هم ندارم. خوابگاه هم میخوام» اون هم گفت برو از رئيس کالج دانشگاه نامه بگير تا من ترتيب کارت رو بدم. اما فعلاً که رئيس کالج دانشگاه يه خرده ناز کرده و میگه «بايد يه هفته کارت رو ببينم تا بعد شايد ...» دانشگاه هم مثل اينکه از اول مرداد میخواد خوابگاه بده. ولی من اين چيزا حاليم نيست. يا خوابگاه بهم میدين، يا من میرم جلوی سازمان مرکزی اعتصاب کامپيوتر میکنم!!! (که حتی از اعتصاب آب و غذا هم بدتره)
۴- چقدر طولانی شد!؟ تازه هنوز مونده ... پس باشه بعداً