دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۲۰ تیر‌ماه ۱۳۸۳

تکليف، يکی است

خبر خودش چنان تکان‌دهنده است که احتياج به تفسير، تفصيل يا تفضيل بيشتری ندارد. طرح «نوع پوشش مردم» در مجلس! بحث خيلی سرراست است. من و تو تنها اجازه داريم آن چيزی را بپوشيم که قانون معين کرده است. اجازه نداريم، بلکه موظفيم آن را بپوشيم که قانون معين کرده است. مثل دبستان، مثل ارتش، مثل تيمارستان، مثل ...

اين بار اول نيست که برای من و تو تکليف تعيين می‌کنند. اگر ديگر حوزه‌ها را فراموش کنيم، می‌توانيم به سادگی به ياد بياوريم که آن چه پوشيده‌ايم، آن نيست که می‌خواسته‌ايم. بلکه چيزی بوده که بايد می‌پوشيده‌ايم. اگر روزهای نوزادی و خردسالی را فراموش کنيم، در آغاز دبستان و ابتدای کودکی، سرهايمان را از ته تراشيدند تا که منظم شويم و مانند اسرا لباسی به رنگ خاکستری يا سرمه‌ای تيره به تنمان کردند تا که با ديگران فرقی نداشته باشيم. دو نفر انسان نامنظمند. اما يک لشکر چند ميليونی از روبات‌ها منظم است. چون بی‌اراده است، چون بی‌تفاوت است. چون ...
کودکان شر و شلوغی که می‌توانستند از در و ديوار بالا بروند، به مدد البسه يکسان و قيافه يکسان، به سان يک گله گوسفند آرام می‌شوند، کتک می‌خورند و دم بر نمی‌آورند. لباس و ظاهر همگون، هضم اين را برايمان آسان می‌کرد که بايد مانند بقيه فکر کنيم، مانند ديگران رفتار کنيم، از راه پيشينيان برويم و پسينيان را نيز به دنبال خودمان بکشانيم.

اما راه پيشينيان کدام بود؟ راه پيشينيان آن نبود که پدرانمان طی کرده بودند، بل آن راهی بود که سيستم به عنوان راه گذشتگان به ما می‌گفت، تأکيد می‌کرد، می‌قبولاند. حال چه تفاوتی داشت که اگر هيچکس، هيچ گروه و هيچ قومی آن قدر احمق نبوده که از مسير سعادتی که به ما نشان داده بودند، برود. به هر حال آن‌ها چنين عقيده داشتند و عقيده داشتند ما را بايد با ضرب و شتم هم که شده از آتش جهنم دور کنند.
البته حتی اگر راه پيشينيان هم سرلوحه و راهنمايمان می‌شد، تفاوتی نداشت. پدران ما هم خوشبخت نبودند. نسل‌های قبلی هيچ کدام به سعادت نزديک هم نشده بودند و اگر هم شده بودند، نه راهشان به درد امروز می‌خورد و نه شتری را که فهميده بار نمک دارد، می‌توان از رودخانه گذراند.

حال در دوره‌ای که نايب رئيس مجلسی که بر سر کار است، می‌گويد:

«حکومت‌هاى مردمی به طور عمده دو راه بيشتر ندارند يا بايد دنبال مردم و افکار عمومی باشند و هرچه مردم خواستند به آن عمل کنند و يا با قدرت اقناع ، تبليغ و ارشاد مردم را جذب خواست هاى خود کنند. ما نيز چاره اى جز انتخاب راه دوم نداريم که با مديريت (مهندسی ) اجتماعی افکار عمومی را با ارشاد، تبليغ و اقناع هدايت کنيم.»
و تمامی (به اصطلاح) نمايندگان مردم هم به اين تز معتقدند، ديگر سخن گفتن از حقوق بشر و اسلام و عرف و استدلالاتی از اين دست بی‌معنی و بی‌فايده خواهد بود. از رضا خان ميرپنج تا محمدرضا باهنر، صورت عوض شده، مجری عوض شده، اما تکليف يکی است: «همه مثل هم و همه مثل من» حال برهنه يا که زير برقع، تفاوتی ندارد. انسان و اختيارش در اين ميان در حال سلب است. (نکته بی‌ربط)
آنان کاری را که می‌کنند، قبول ندارند. بلکه از صميم قلب به آن معتقدند و ما رعيتشان هم نيستيم که هيچ؛ با گوسفند هم چنين رفتار نمی‌کنند

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک