دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۱ شهریور‌ماه ۱۳۸۳

سکّان در دست دايی جان

۱- مقدمه بی‌ربط: توی کالج نشسته‌ام و دارم با چند تا از استادان گروه فرانسه در مورد اروپا و آمريکا بحث می‌کنم. بحث سر اين است که کدام يک جای بهتری برای زندگی کردن يک ايرانی است. من معتقدم به آمريکا و آن‌ها به شدت مخالف آمريکا هستند و بر بهتر بودن اروپا اصرار دارند. هيچ کداممان هم دليل درست و حسابی برای حرفمان نداريم. فقط می‌توانم بگويم که من حدس می‌زنم زندگی يک ايرانی در آمريکا و جذب شدنش در اجتماع، خيلی آسان‌تر از انجام چنين عملی در اروپا باشد. فکر می‌کنم در اروپا تو تا آخر عمرت به دليل پوست گندمگون، بدن پرمو و مو و چشم سياهت، هميشه يک «خارجي» باقی خواهی ماند. امّا در آمريکا اين نژادپرستی و صد البته اختلاف فاحش در تيپ و قيافه به آن صورت وجود ندارد و آمريکايی‌ها و فرهنگشان، به هزار يک دليل معلوم و مجهول، به ما ايرانی‌ها شبيه‌ترند و راحت‌تر با ما کنار می‌آيند. هر چند که فرهنگ اروپايی خيلی زيباتر و شيک‌تر از فرهنگ بزرگ و بی‌قيد آمريکايی است. اما واقعيت اين است که پس از مدتی متوجه می‌شويم که ما هم همچون نياکانمان، همچنان گرفتار افسون فرنگ هستيم.
بحث البته خيلی طولانی‌تر از اين‌ها بود. اما جای ديگر از بحث اين نکته نظرم را جلب کرد که هر چند رفاه اجتماعی در اروپا بر خلاف آمريکا به حد اعلای خودش رسيده است، اما مرزبندی‌های طبقاتی درون شهرهايشان به شدت به چشم می‌خورد و هر کس بنا به طبقه‌اش، بايد در جای خاصی زندگی کند، کار کند، غذا بخورد، تفريح کند و بميرد ... و اين يعنی دقيقاً خلاف آن انديشه‌های سوسياليستی که نظام رفاه اجتماعی را تأسيس و تجويز کرده‌اند و کاملاً مظاهر نظام و تفکر سرمايه‌داری و کاپيتاليسم هستند و به جرأت می‌گويم، اگر يک قسمت از تفکر سرمايه‌داری باشد که از آن بدم بيايد، آن قسمت، همين مرزبندی‌های انسانی است.

۲- هنگامی که سردمداران تفکر اقتصادی يک گروه، حزب يا جريان (نمی‌دانم کدام اندازه را برايشان مناسب می‌دانيد) به نام آبادگران، امثال احمد توکّلی و محمد خوش‌چهره باشند، نمی‌توان بيش از اين هم از آن‌ها انتظار داشت. آقايان در راستای آرمان‌هايشان برای بازگشت به گذشته، دارند تيشه به ريشه مملکت می‌زنند. در روزگار نفت پنجاه دلاري که دولت دارد ثروت ملی را بی‌محابا خرج واردات می‌کند و از نظر تئوری‌های اقتصادی، قاعدتاً بايد کمترين توجهی به شرکت‌های زيان‌ده دولتی و خلاص شدن از شرشان نکند، اما عاقلانه می‌خواهد اکثر شرکت‌های دولتی را به دست بخش خصوصی بدهد تا هم از شر هزينه‌اش خلاص شود، هم کشور را از اين بحران مديريت و کارآيی نجات دهد. اصلاً دولت و کارگزاران دولتی (نه به معنی حزب کارگزاران) معمولاً کمترين علاقه‌ای به خصوصی‌سازی ندارند. زيرا نظام هزينه و فايده‌ای در دستگاه دولتی نيست که مجبور باشند درست کار کنند و سود ايجاد کنند و هميشه حقوق و مزايايشان تضمين شده است. حالا اين مجلس است که دست به کار شده که دولت را گسترش دهد تا به قول خودشان عدالت را برقرار سازد. ای کاش اين روزها نفت بشکه‌ای هشت دلار بود تا جلوی اين حماقت‌ها و ديوانگی‌ها را می‌گرفت تا به قول محمد قوچانی، سوسياليست‌های تخيلی‌ای را که بعد از عمری عاقل شده‌اند، مشتی احمق انقلابی محافظه‌کار با نظريات فرا فلسفی فوق منطقي مجبور به بازگشت به بيراهه نکنند.
خيلی احساساتی شدم. بهتر است کمی توضيح دهم:

در همه جای دنيا، بازار طرفدار آزادی اقتصادی، عدم دخالت دولت و نظام رقابتی و توليد است. اما بازار در ايران مرکب است مشتی تاجر مذهبی‌نما که مناسبات بسيار خوبی با ارکان حکومت دارند و خودی حساب می‌شوند. اين حضرات، منظورشان از خصوصی‌سازی، سپردن چاه نفت انحصار واردات به دست ايشان است تا شير مرغ تا جان آدميزاد را با انحصار خودشان وارد کنند و به هر قيمتی که خواستند بفروشند و هيچ کدامشان هم حاضر به صادرات نيستند. مگر اين که صادرات بنزين و فرآورده‌های نفتی و آرد (و کلاً کالاهای يارانه‌اي) به همين دور و بر باشد. اين طبقه که فکر کنم بسياری‌شان در سال‌های آغازين انقلاب و با تصرف اموال فراری‌ها چنين فربه شده‌اند، هميشه اين نکته را به حکومت گوشزد کرده‌اند که آن‌ها انسان‌های خوب و امينی هستند، وگرنه دو روزه دولت و مملکت را فلج می‌کردند و ... نظام حاج‌آقايي در مناسبات درون و برون حکومتی ما، موجب می‌شود اين طبقه تا ابدالدهر بخواهند که دولت جلوی ورود بخش خصوصی نااهل را بگيرد و اظهارات احمد توکلی با اين مضمون که «من به دنبال خصوصى سازى ضابطه مند و سالم هستم» دقيقاً در همين راستاست که شهروندان درجه يک و متعهد، همه چيز را در اختيار بگيرند و تا می‌توانند ثروت بيندوزند و ... تجربه نشان داده که فرزندانشان با اين پول‌ها به خارج فرار خواهند کرد و با چنين روش خيلی زودتر از آن چه فکرش را می‌کرديم، زمين خواهيم خورد.
من اگر بنشينم،
تو اگر بنشينی ...
جواب آيندگان را چه خواهيم داد؟

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک