دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
دوشنبه ۹ آذر‌ماه ۱۳۸۳

خليج العربی، خليج فارس، Arabian Gulf، لعنت و درود ... مثل واحه!

۱- ديگه نمی‌خوام راجع به خليج العربي و خليج يا arabian gulf چيزی بگم يا يادآوری کنم. ولی نکته مهم اينه که اين بمب ترکيده، بايد مواظب بود آثارش رو پاک نکنن. به همين خاطر بايد حتماً به Arabian Gulf، خليج العربي، the Gulf، خليج، arabian gulf، الخليج و حتی Gulf لينک بديم.

۲- خب به سلامتی بمب مربوطه هم منفجر شد و فعلا با جستجوی کلمات خليج العربي و arabian gulf در گوگل، اولين يافته مربوط به صفحات خليج العربي و arabian gulf هست. اما يک نکته جالب هم در اين بين وجود داره. يک بار ديگه به فهرست يافته‌های گوگل برای خليج العربی دقت کنيد!! بله! درست متوجه شديد! يافته سوم گوگل برای اون کلمه دروغين، وبلاگ منه! خيلی باحاله! نه؟ می‌رن دنبال خليج عربی بگردن، ديده‌بان می‌يابن!
از اون جالب‌تر اين که تو فهرست يافته‌های ياهو هم برای اين کلمه، باز من سوم هستم! يعنی از نظر گوگل، gulfnotfound.m2.ix.com مهم‌تره. اما ياهو ديده‌بان رو مهم‌تر می‌دونه.
البته نکات مثبتی هم هست. مثلاً اگه «خليج فارس» رو توی ياهو جستجو کنيد، يافته دهم وبلاگ منه. البته جستجوی همين عبارت توی گوگل با انکودينگ UTF-8 نتيجه‌اش يافت شدن وبلاگ من به عنوان يافته سی و نهم هست. اما با انکودينگ Arabic windows اگه دنبال خليج فارس بگردين، وبلاگ من به عنوان نتيجه چهارم به شما پيشنهاد می‌شه. جل‌الخالق (خودم دلايل تمام اين قضايا رو می‌دونم و می‌تونم توضيح بدم. ولی فعلاً تنبلی‌ام می‌شه)
يه جورايی دارم با اين قضيه حال می‌کنم. اما از اون طرف از بابتش اصلاً احساس خوشحالی بهم دست نمی‌ده، خيلی هم ناراحتم. يه احساس دوگانه است، مثل واحه...

۳- واحه منتشر شد. سه چهار ماه پيش از شنيدن چنين جمله‌ای احساسی مابين غرور و رضايت بهم دست می‌داد. اما اين بار ... واحه ۵۷ منتشر شد. اما نه با سردبيری من. در نتيجه نبايد توقع داشته باشم که دقيقاً همون چيزی باشه که من دوست دارم يا انتظار دارم. اما خب ... نمی‌دونم چرا ته دلم توقع دارم. نمی‌دونم چرا توقع دارم که برای بقيه هم اهميت داشته باشه، اون چيزايی که برای من اهميت داره!؟ از اون مهم‌تر اين که اصلاً نمی‌فهمم چطور ممکنه که يه نفر فرق «می‌شود» رو با «می شود» و «ميشود» ندونه يا نفهمه. يا اين که بدونه و اهميت نده. آخه مگه ممکنه مطلب رو بدون خوندن و ويرايش نگارشی فرستاد برای صفحه‌آرايی و (چاپ که نمی‌شه گفت) انتشار

۴- واحه ۵۷ منتشر شد. با يک سرمقاله خدا (از سه سردبير، سردبير اسبق، سردبير سابق و سردبير فعلي) و کلی کار ريزه ميزه. با کلی ايراد صفحه‌آرايی و البته چند برابر اون ايراد نگارشی. واحه ۵۷ ديگه واحه بهرنگ تاج‌دين نيست. ولی احتمالاً واحه است. اين واحه‌ايه که من با افتخار تقديمش نمی‌کنم. اما ... ارزش خوندن رو داره. چون هنوز واحه است. تک‌درختی در دل بيابان ...

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک