دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
سه شنبه ۱ دی‌ماه ۱۳۸۳

در ستايش شب

۱- در فرهنگ و ادبيات ما معمولاً روز نماد خوبی و نيکی و شب نماد بدی و شرارت بوده. به همين خاطره که جغد که روز رو به خواب سپری می‌کند و شب رو به کار، نمادی شوم شناخته می‌شه. تشبيه کردن هر خوبی به روز و هر بدی به شب يکی از کليشه‌های ادبيات ما تبديل شده و هر کس با شنيدن نام شب به ياد بدی می‌افته و ...

۲- سکوت، خلوت، آرامش ... اين‌ها توصيف من از شب هستن. شب يعني خنکی هوا، يعني آسمون بی‌سلطان، بی‌خدا ... آسمونی که فرمانده مطلقی نداره که بقيه رو تحت‌الشعاع خودش قرار بده و توجه همه به اون باشه، اما نشه مستقيماً نگاهش کرد. من واقعاً از نور خورشيد و گرمای آزاردهنده‌اش بدم مياد. آره، طبق سنت هزاران ساله ما خورشيد نشانه خوشيه، اما نه برای من. من شيفته ابرم، عاشق بارون، شيدای برف ... تلاطم و آشفتگی روز من رو از خودم دور می‌کنه. هميشه بهترين نوشته‌هام رو در دل شب نوشته‌ام. سکوت ديگران و بيداري من يه جورهايی بهم اعتماد به نفس می‌ده. ديگه کسی بيدار نيست که بابت قدم زدن‌ها، خيره شدن‌ها و با خود صحبت کردن‌هات بهت گير بده و مسخره‌ات کنه. شب می‌تونه اجازه بده جريان سيال ذهن به حرکت در بياد و انديشه آغاز بشه

۳- شب بی‌همتاست. هيچ کس مالکش نيست. اين ماه نيست که نماد شبه. اين خالی بودنش در عين سرشار بودنه که شب را معنا می‌بخشه. سرشارتر از سرشار! فيزيک نجوم می‌گه که هيچ نقطه‌ای از آسمون شب نيست که مطلقاً تاريک باشه، تاريکی نسبي هر نقطه از کم‌توانی چشم ماست. ولی روشني تمامی آسمون در روز همه از شکستن نور در جو سرچشمه می‌گيره و اگه هوا نباشه، روز بی‌معناست.

۴- هيچ جور نمی‌تونم لذت قدم زدن در سکوت ساعت ۳ بعد از نصفه‌شب رو تعريف کنم. اما صدای اين سکوت رو خيلی‌ها نمی‌شنون. نمی‌گم بدا به حالشون، چون من هم در شلوغی روز خيلی از فريادها رو نمی‌شنوم. ولی شب چيز ديگری است

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک