پنجشنبه ۱۳ اسفندماه ۱۳۸۳
يک جشنواره نشريات دانشجويي حماقت!
اينجا مشهد، دانشگاه فردوسي، ششمين جشنواره سراسري نشريات دانشجويي دانشگاههاي سراسر کشور، اولين جشنوارهاي که دانشگاههاي وزارت علوم، وزارت بهداشت، آزاد، پيام نور، غير انتفاعي، علمي کاربردي و غيره، همه و همه شرکت کردهاند. ۱۲۰۰ نشريه از کلي دانشگاه! علوم پزشکي و فردوسي مشهد ميزباني مشترک جشنواره را به عهده گرفتهاند. بهتر بگم، حمالي و فحشخوري با فردوسيه و دودرهبازي، پشت هم اندازي، بخور بخور و گندکاري با علوم پزشکي
من اينجا، مسؤول روابط عمومي نمايشگاه تشريف دارم. از اسکان، فوقبرنامه، تغذيه، نشريه، نقليه، عدليه، حکميه و هزار و يک کوفت و زهرمار ديگه کمترين اطلاعي ندارم. از مسؤولين محترم دانشگاه علوم پزشکي هيچ خبري نيست. روز اول، در عرض چهار ساعت، فقط ۲۳ نفر پذيرش شدن. اينا نه عرضه کاري دارن، نه تجربه کاري، نه عقل. افتاديم گير يه اورولوژ (متخصص دستگاه تناسلي) به نام دکتر [...] که معاون فرهنگي دانشگاه علوم پزشکي مشهده؛ خوردن کوفت کردن مهمترين دغدغهاش تو زندگيه؛ دانشجو رو براي کار و مسؤوليت قبول نداره؛ از دانشجو جماعت ميترسه، به درد لاي جرز هم نميخوره؛ اما دبير جشنواره است.
افتادهايم گير يه بسيجي احمق گاو الاغ ديوونه دودر ... که فوقبرنامه رو داده به بسيج تا رحيمپور ازغدي رو بيارن. فکر ميکنه دو هزار نفر يعني ۵ نفر. جز خودش کسي رو قبول نداره. وضع به درد بخور بودنش از اون [...] هم بدتره و ... اين هم قائم مقام دبير جشنواره است.
حالا نمايشگاه رو دادن دست فردوسي و اختيار و اطلاع همه چيز رو هم براي خودشون نگه داشتن و تقصيرها رو هم ميخوان بندازن گردن ما
يه عده بسيجي و نهادي بلانسبت گوساله و يه عده کمونيست و انقلابي الاغ افتادن به جون همديگه و من رسماً بريدهام. آدم هم حد و مرزي داره. محمد هر ۳ ثانيه يک بار به من ميگه: «تو حرف نزن! تو دخالت نکن! تو حرص نخور! تو جوش مياري! تو ...» خداوکيلي خود خدا هم جاي من بود، از عصبانيت جوش ميآورد و بخار ميشد و تمام...
قرار بود من به يه عده يه چيزهايي ياد بدم. قرار بود يه کارهايي انجام بشه. قرار يه اتفاق درست و درموني بيفته. قرار بود چهار تا آشناي جديد پيدا کنيم و حالا قديميترها هم زده شدن. قرار بود ... آسم و حساسيت فصليام عود کرده و نفسم بالا نمياد. گلوم چرک کرده. پام از درد داره ديوونهام ميکنه. لعنت به هر چه دکتر و پزشکه. کاش ميمردم. يا لااقل چند روزي تو حالت اغما ميموندم.