دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۶ فروردین‌ماه ۱۳۸۴

عيد به سبک بهرنگ

۱- از دو سه هفته قبل از عيد تمام فکر و ذکرم اين بوده که چه شکلی می‌شه اين ديد و بازديدهای عيد و رفت و آمدهای فاميلی به مناسبت عيد رو دودر کرد. خيلی جالبه. جز خاله‌ام اينا (اون هم بدون شوهرخاله‌ام) تحمل حتی يه ساعت ديدن هيچ کدوم ديگه از فاميل‌هامون رو ندارم. حتی هيچ علاقه‌ای به رفتن خونه خاله‌ام اينا هم ندارم (از دست اين يکی نشد در برم) ولی خب، خوشبختانه بقيه رو دودر کرديم اساس! آخه خودتون قضاوت کنين. موقعی که زنگ نمی‌زنن تبريک بگن و بايد از طريق بقيه مطلع بشيم که فلان روز قراره برای صرف ناهار، قدوم مبارکشون رو رنجه کنن خونه ما و به جای سه نفری که خبر داده بودن، پا می‌شن هفت نفره ميان؛ ناهار رو می‌ريزن تو خندق بلا و تشريفشون رو می‌برن (هر متلکی هم دلشون خواست بار آدم می‌کنن) خب آدم مگه مجبوره کلی زحمت بکشه و اعصابشم دست آخر خرد و خاک شير تا تشريف ببرن. من که به هيچ وجه علاقه‌ای به ديد و بازديد اين جوری ندارم.
امسال تصميم گرفته بودم که هر چی گفتن، دو تا گنده‌ترش رو بارشون کنم که وتو شد. دو ساعتی که تشريف داشتن، نشسته بودم تو آشپزخونه، تعداد نقش‌های پنجره رو می‌شمردم. باز هم جون سالم به در نبردم و هر چی عشق و عاشقی و چيزهای ديگه تونستن بارم کردن. خدا نصيب گرگ بيابون نکنه

۲- سر اين قالب عوض کردن کلی چيز جديد ياد گرفتم. حالا جواد اسکريپتش به کنار، اين فناوری، سيستم يا استاندارد (يا هر چيز ديگه‌ای که بايد بهش گفت) SHTML واقعاًچيز خدايی بود (و هست) البته من خودم اول فکر می‌کردم SHTML يعنی «Secure HTML» اما اون S مخف «ServerSide Including» هست و معنی‌اش اينه که از توی سرور فايل‌های ديگه رو اجرا و Import می‌کنی و اين‌ها. خيلی باحاله! موجب می‌شه که مثلاً اين منوی سمت راست رو من يه بار رو سرور پابليش کنم و برای تمامی صفحات خودش وارد فايل صفحه بکندش. جالب‌تر اين که همون فايله هم shtml هست. خيلی توپه! هم استاتيکه و هم ديناميک! هم مزيت گوگل‌پسند بودن استاتيک‌ها رو داره و هم مزيت کم جا گرفتن ديناميک‌ها رو! با وجود اين که ۳۰۰ صفحه به صفحات وبلاگم اضافه شده، حدوداً فقط يک مگابايت Disk Usage من بالا رفته. سر جمع اين که خداست اين SHTML در يابديش!

۳- به قبلی‌ها هيچ ربطی نداره. آدم وقتی فکر کنه زندگی‌اش يه بازيه و داره تنهايی بازی می‌کنه، هر چند مثل «Call of Duty» يک سربازه از هزاران سرباز، اما سرنوشت خودش بستگی به بازی خودش داره، به زندگی و اعمالش حساس‌تر می‌شه. يه جورهايی شبيه حساسيت‌های فجيع خشکه مذهب‌ها، ولی از نوع مفيدش. شايد نينداختن يه آشغال رو زمين يه روزی يه فايده‌ای برات داشته باشه...

۴- فکر می‌کنم حداقل يک سالی بود که صحبت نکرده بوديم. باز هم مثل هميشه من صدايی ازش نشنيدم، ولی فکر می‌کنم صدام رو می‌شنيد. يه چيزهايی بهش گفتم. شايد صلاح نيست. به تقدير خيلی معتقد نيستم. چون زمان با ارزشه. ولی خودش گفته بود «قسم به زمان که آدمی در زيان است» بغض گلوم رو گرفت ...

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک