دوشنبه ۸ فروردینماه ۱۳۸۴
من، خودم و بهرنگ
فکر میکنم من (يا هر کس ديگه) حداقل سه نفره! يعنی حداقل ۳ تا شخصيت مختلفه. مثلاً من اسمشون رو میگذارم «من»، «خودم» و «بهرنگ»
يکی اون آدميه که بقيه میشناسشن و چون آدمهای مختلف میتونن رفتارها و اخلاق متفاوتی از يه نفر ببينن، پس اين شخصيت میتونه به تعداد دوستان و آشنايان يک نفر متفاوت (متکثر!؟) باشه. بهترين حالتش اينه که يه نفر چنان يکسان با همه رفتار کنه و يکرنگ (بهرنگ!؟) باشه که در نظر همه آدمها اون شخصيت شبيه باشه. ولی خب، آدمهای مختلف از يه اخلاق و يه رفتار، برداشتهای مختلفی دارن و فکر نمیکنم ممکن باشه که همه من رو يک جور بشناسن. من اسم اين شخصيت (که در واقع شناخت ديگران از منه) میگذارم «بهرنگ»
دومی اون شخصيتيه که من سعی دارم از خودم نشون بدم و نقشش رو بازی کنم. اگه بازيگر خوبی باشم میتونم شناخت بقيه از خودم رو خيلی نزديک کنم به اين شخصيت. يعنی بقيه من رو اون طوری بشناسن که ايدهآل خودم هست. من اسم اين شخصيت رو میگذارم «من»
سومی هم که طبيعتاً مشخصه. سومی اون آدميه که واقعاً هستم: «خودم» طبيعتاً اين «خودم» از اون «من» آدم بدتريه. چون همه ماها سعی میکنيم خودمون رو بهتر از اون چيزی که هستيم نشون بديم (الا قليلا: مثلاً مجيد)
پس شد سه نفر: من واقعی که بهش میگم «خودم» اونی که سعی میکنم از خودم نشون بدم: «من» و اونی که بقيه میشناسن: «بهرنگ»
حالا مشکل اينجاست که ديشب داشتم با خودم فکر میکردم. ديدم اين قدر ادای اين «من» رو در آوردهام و اين قدر سعی کردم تو قالبش فرو برم و به خودم تلقين کردهام که بعضی وقتها نمیتونم بفهمم کدوم «من» هست و کدوم «خودم» در واقع انگار يه جورايی «خودم» رو نمیشناسم و گمش کردهام.
بذار از اولش رو بگم. دستش درد نکنه اونی که موجب شد ايران، ژاپن رو ببره. حالا هر کی که میخواد باشه. سر قولی که داده بودم (به کی؟ احتمالاً به خودم) بعد از مدتها سه چهار دقيقه از وقتم رو دادم بهش. نمیدونم چطور شد که ديدم دوباره جرأت کردهام باهاش حرف بزنم. رک و روراست. میدونه. بهتر از من هم میدونه. زور زدم حداقل خودم رو بهش معرفی کنم و بگم چه جور آدمی هستم. ديدم يه جاهايی واقعاً نمیدونم من اين جوری هستم يا دارم سعی میکنم خودم رو اين جوری نشون بدم. ديدم اصلاً اين «خودم» رو نمیشناسم. چون خواستم بگم من فلان خوبی رو دارم. بعد ديدم اين بدیها نمیذارن که چنين ادعايی بکنم. ديگه حتی من هم «خودم» رو نمیشناسم که بخوام اصلاحش کنم. حالا بيا هی زور بزن که خوب بشی و بهتر باشی ...