دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
جمعه ۲۸ مرداد‌ماه ۱۳۸۴

خودش درست نمي‌شه

1- «بالاخره همه چيز درست مي‌شه» اين عبارتي است كه همه ما، بارها و بارها به كار برده‌ايم و به كار مي‌بريم. به خصوص هر وقت كه بحث «وضع مملكت» پيش مي‌آيد. هميشه مي‌گوييم كه اوضاع اين گونه نمي‌ماند و بالاخره همه چيز، خودش، خود به خود! درست مي‌شود. فقط بايد كمي صبر كرد.

2- يكي از انتقادات مهمي كه به ماركسيسم مي‌توان داشت، بحث سير و روند تاريخ است. از ديدگاه ماركس، تاريخ، روندي محتوم دارد و به هر حال به آن نقطه نهايي (كه ماركسيسم مي‌گويد) خواهد رسيد. يعني پرولتاريا عليه بورژوازي و كاپيتاليسم قيام مي‌كند و كمون نهايي شكل خواهد گرفت. از نظر ماركس همه ما تنها قطعات پازلي هستيم كه بايد نقش تعيين شده‌مان را براي رسيدن به آن نقطه ايفا كنيم و اراده تك‌تك ما تأثيري در آن چه پيش خواهد آمد، ندارد.

3- در آموزش‌هاي رسمي كشور، هر گاه كه مي‌خواهند ماركسيسم را نقد كنند، نكته بازگفته را به عنوان يكي از كليدي‌ترين نقاط نقد به كار مي‌برند. آموزه‌هاي اسلام و شيعه (حتي در تفكر امثال مصباح يزدي) هم پر است از تأكيد بر اختيار و نفي جبر و بي‌تأثيري انسان در آينده‌اش. به اين معنا كه نه تنها انسان در آن چه بر او پيش مي‌آيد، تأثيرگذار است، كه روند تحولات و سرنوشت يك جامعه را هم افراد همان جامعه رقم مي‌زنند.
اما پاشنه آشيلي هم در اين آموزه‌ها وجود دارد. جايي كه بحث ظهور منجي و مهدويت پيش كشيده مي‌شود، چنان سخن از اين موضوع رانده مي‌شود كه انگار اين هم نوعي جبر تاريخي است و سرنوشت نهايي بشر معلوم و محتوم است. اين ديدگاه دقيقاً همان مشخصات ديدگاه ماركس را در مورد تاريخ دارد. در صورتي كه اگر دقت شود، همين بحث كه ظهور هنگامي اتفاق مي‌افتد كه ديگر كسي انتظار آن را ندارد، دقيقاً نشان‌دهنده اشتباه بودن اين برداشت از اين مبحث است.

4- ممكن است اين سؤال مطرح شود كه: «خيلي خب، چه ايرادي در مسلّم دانستن پايان تاريخ است؟» پاسخ اين سؤال ساده است. اين ديدگاه مانند اعتقاد به جبر مطلق است. به اين معنا كه اين باور را كه انسان مي‌تواند خود، سرنوشت خود را رقم بزند، از بين مي‌برد. در نتيجه تلاش براي رسيدن به سعادت (يا بهتر است بگوييم نقطه و وضعيت دلخواه) را متوقف مي‌كند. ديگر به جاي كوشش براي آن چه مي‌خواهيم، دست روي دست مي‌گذاريم و مي‌گوييم: «بالاخره خودش درست مي‌شه.» به قول شاعر:

ترسم نرسي به مقصد، اي اعرابي
كاين ره كه تو مي‌روي به تركستان است

5- چه كسي فكرش را مي‌كرد كه پس از خاتمي، احمدي‌نژاد به قدرت برسد؟
كدام ماركسيستي باور داشت كه شوروي فرو بپاشد، ديوار برلين فرو بريزد و چين رسماً به سرمايه‌داري خوش‌آمد بگويد؟
كدام ديپلماتي فكرش را مي‌كرد كه در دوراني كه همه از صلح مي‌گويند، بوش احمق و رايس جنگ‌طلب دنيا را به مبارزه بطلبند؟
آيا اصلاً تصور متحد نشدن اتحاديه اروپا و رأي منفي فرانسوي‌ها (كه اروپايي‌ترين اروپايي‌ها بودند) به قانون اساسي اروپا ممكن بود؟ مگر غير از اين است كه اكنون تصور شكست اتحاديه اروپا در راه يكپارچگي‌اش كاملاً پذيرفته است؟
بياييد به سراغ مثال‌هايي نزديك‌تر برويم:
كداممان مي‌توانست تصور كند كه اين گونه اينترنت فيلتر شود و هيچ كاري از دستمان بر نيايد؟
چه كسي پيش‌بيني مي‌كرد كه عاقبت پرونده‌هايي چون قتل‌هاي زنجيره‌اي، كوي دانشگاه، ترور حجاريان و قتل زهرا كاظمي اين گونه شود و مقصران بتوانند فرار كنند؟
...
مي‌توان تا فردا نشست و مثال آورد و باز هم مثال آورد

6- اين باور به سير محتوم اتفاقات و خود به خود اتفاق افتادن وقايع (معمولاً مورد علاقه ما) تنها خيالي باطل و خوابي تعبير ناشدني است. روندي كه سابقه تاريخ خلاف آن را نشان مي‌دهد. برقرار ماندن جمهوري اسلامي و رفتن آن به سوي «حكومت اسلامي»، رشد روزافزون و بقاي دائمي تفكرات بنيادگرايانه، شكاف توسعه يابنده بين فقير و غني، ضعيف و قوي، كوچك‌هايي كه بزرگ مي‌شوند و بزرگاني كه به سراشيبي مي‌افتند، همه و همه رخدادهايي هستند كه بر خلاف نظر و باور ما شكل خواهند گرفت و حتي مي‌توان ادعا كرد: «همه چيز خود به خود بدتر خواهد شد، مگر اين كه خودمان بخواهيم» و اين بخواهيم تنها خواستن نيست، بلكه تلاش براي رسيدن و پرداختن بهاي آن نيز هست. اگر فكر مي‌كنيد كه با نشستن، دست روي دست گذاشتن و غر زدن كشور درست مي‌شود (يا آمريكايي مي‌آيد و درستش مي‌كند) سخت در اشتباهيد. همان گونه كه منجي نيز تنها نمادي از اراده آدميان براي سعادت است و نه نجات‌بخشي كه كسي ياراي مقابله‌اش را ندارد. اگر بهشت مي‌خواهيد، آستين بالا بزنيد و بهايش را بپردازيد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک