دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
چهارشنبه ۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۸۴

آب؛ بابا؛ نان

۱- همه‌مان، وقتي به كلاس اول رفتيم و آموختن را آغاز كرديم، از يك جا آغاز كرديم: «آب» اين نخستين واژه‌اي بود كه خوانديم و نوشتيم. بعد نوبت به «بابا» رسيد و پسركي كه انگشت اشاره‌اش را به سمت رود نشانه رفته بود و مي‌گفت: «بابا آب» اولين عبارتي كه خوانديم و نوشتيم همين بود: «بابا آب» تركيبي نامفهوم و نامعلوم كه خاطره شد. خاطره‌اي زيبا (يا شايد هم تلخ) اما روزي، همه‌مان از همين جا آغاز كرديم.

۲- سال‌ها از آن روزها مي‌گذرد و ديگر نوشتن را تقريباً به خوبي و در حدي قابل قبول آموخته‌ام. ديگر مي‌دانم كدام عبارت صحيح است و كدامين جمله نادرست. مي‌دانم كه نبايد پس از علامت تعجب يا سوال، سه‌نقطه گذاشت. آوردن يك، دو و سه علامت تعجب به معناي تعجب، خطاب و شگفتي فراوان است و بيش از سه علامت تعجب نيز غلط است. مي‌دانم كه نيم‌فاصله چيست و كجا به كار مي‌رود. ديگر با پرانتز، گيومه، ويرگول، نقطه‌ويرگول و ... نيز نه تنها غريبه نيستم، كه سعي مي‌كنم در جاهايي كه براي بهتر رساندن مفهوم و آسان كردن خوانش لازم است، به كارشان ببرم. حتي شايد بتوانم ادعا كنم كه آن قدر نوشته‌ام كه تغيير دادن افعال در جمله‌هاي پشت سر هم برايم آسان و به نوعي دروني شده است. بگذار راحتت كنم. ماشيني شده‌ام كه فارسي نوشتن را در حد قابل قبول بلد است و كمتر مي‌شود ايراد فاحشي از نگارشش گرفت. اما ...

۳- امّاي كار آن جاست كه انگار ديگر نمي‌توانم بنويسم. انگار نه انگار كه ؟؟-؟؟ روز از آخرين باري كه نوشته‌ام، مي‌گذرد. نه تنها ديگر نمي‌توانم از بيرون از مرزهاي اين جسم و «من» بنويسم، كه درونش را هم نمي‌توانم به رشته تحرير بياورم. حكايت، غم روزهاي از دست رفته و روزگار تلخ مردمان سالخورده‌اي است كه ديگر جز خوردن حسرت آن چه مي‌توانسته‌اند و مي‌بايستي كه انجام دهند (و انجامش نداده‌اند) كاري از پسشان برنمي‌آيد. آري اي صنم؛ اما نكته‌اي در اين ميان هست كه هر چه مي‌كوشم شيريني‌اش را احساس كنم، تلخ‌تر مي‌شود. مي‌دانم كه تنها مقصري كه در اين ميان هست منم و من. مني كه هيچ گاه حاضر نشدم براي آن چه مي‌خواستم از آنِ خود كنم، هزينه بپردازم. هميشه به دنبال دريچه‌اي، در پشتي يا ميان‌بري بودم كه با حداقل زحمت و سختي، به حداقل نتيجه لازم برسم و به سراغ بعد بروم. اما آيا اين همه انتظاري بود كه از خود داشته و دارم؟

۴- دلم تنگ شده است. براي «خودم» تنگ شده است. براي خودي كه به بودنش افتخار مي‌كردم و با سربلندي، سر بالا مي‌گرفتم و از او مي‌گفتم. اكنون زمان تمامي افعال مثبت (كه پيش از اين ماضي نقلي يا ماضي ساده بود) به ماضي بعيد تبديل شده است. «و ديگر هيچ كس نمانده بود»

۵- همانا كه انسان ديوِ وارونه‌كار است

۶- مي‌داني؟ بعضي چيزها بهتر است در فيلم باشند و مال ديگران. نه؛ فقط درد و رنج و چالش را نمي‌گويم. يكي‌اش مثلاً همين عشق و ازدواج و طلاق و هزار و يك مسأله مرتبط با آن. همان در كتاب و قصه و فيسلم است كه يكي شيرين و ديگري تلخ است. اينجا همه‌اش تلخ است.

۷- «تو آدم احساساتي‌اي هستي كه مي‌خواهي به زور خودت را بي‌احساس نشان بدهي و فكر مي‌كني احساساتي بودن نقطه ضعف است» البته دقيقاً همين را نگفت. طبق عادتش در تحقير ديگران يك پيشوند جهادي‌ها و مثل فلاني و بهماني هم اضافه كرد و خوشحال شد كه من را حسابي كوبيده است. اما واقعاً اين طور است؟ آن هم موقعي كه همين امسال آن قدر تجربه پيدا كرده‌ام كه مي‌دانم به اين زودي‌ها آن قدر خر نمي‌شوم كه به جمع احمق‌هاي بزرگ بپيوندم. من كه حاضرم شرط ببندم. كاش من هم بلد بودم ديپلماتيك صحبت كنم و روي نقاط به ظاهر ضعف ديگران دست بگذارم. اما هميشه مي‌گويم روزي خواهد آمد كه «پرده در اُفتد» آري، من هم باقي نخواهم ماند؛ اما نه به آن اندازه‌اي كه تو سقوط خواهي كرد.

۸- گندِ ضداجتماعي بودن را دارم در مي‌آورم. از حدود يك ماه ديگر اتاقم هم يك‌نفره مي‌شود. اصلاً در تنهايي بهتر، راحت‌تر، پُراَثَرتر و كم‌خطرتر هستم. باور كن اين به نفع من، ديگران و دنيا است.

۹- نمي‌داني چقدر دلم مي‌خواهد دوباره هفته‌اي برسد كه در آن هفت نوشته را به پايان ببرم. فقط اي كاش

۱۰- مَريزيد بر گور من، جز شراب
مياريد در ماتَمم جز رُباب

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

وبلاگ قضنگید داری با من ازدواج می کنی؟

[ shaskul ] | [پنجشنبه، ۱۳ بهمن‌ماه ۱۳۸۴، ۰:۵۸ بعدازظهر ]


سلام . من تازگی وبلاگ شما رو می خونم .من که خوشم اومده و به نظرم شما خیلی هم خوب می نویسین  تنهایی تو خوابگاه خیلی ناراحت کنندست طبیعییه که اینقد ناراحتتون کرده باشه مخصوصا که دوستهای خیلی خوبی هم داشتین که الان رقتن . خوب حالا پسر خوبی باشین و خودتونو بیشتر دوست داشته باشین. بعد کلی چیز می بینین که بابتش به خودتون افتخار کنین .

[ maryam ] | [یکشنبه، ۱۶ بهمن‌ماه ۱۳۸۴، ۱۰:۰۹ بعدازظهر ]