دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
پنجشنبه ۷ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۵

رفع مشكل كي‌برد فارسي ويندوز 2000 و XP

۱- كي‌برد فارسي ويندوزهاي 2000 و XP چندين مشكل بزرگ دارد كه مهم‌ترين آن‌ها عبارتند از:

  • نداشتن نيم‌فاصله (نيم‌فاصله همان كاراكتري است بايد بين «مي» و «شود» قرار بگيرد و نوشتن واژگاني نظير «مي‌شود» و «ثانيه‌ها» به صورت «ميشود»، «مي شود» و «ثانيه ها» غلط است. اما در Layout پيش‌فرض اين دو سيستم عامل، جاي اين كاراكتر خالي است)

  • مسأله حرف «ي» كه براي نوشتنش بايد از Shift+X استفاده كرد. (چرا كه در غير اين صورت و استفاده از D، در كامپيوتر بسياري، اين حرف در وسط كلمه هم به صورت جدا ديده مي‌شود. مثلاً «تقوی‌م»)
  • مشكل حرف «ك» (اگر دقت كرده باشيد، «كاف» موجود در صفحه كليد، در ويندوزهاي قديمي‌تر ديده نمي‌شود و به جاي آن علامت سؤال مي‌آيد. در نرم‌افزاري مانند «Word» هم اين حرف به صورت يك كلمه جداگانه شناخته مي‌شود و بسياري از فونت‌هاي فارسي هم آن را پشتيباني نمي‌كنند)

۲- براي حل اين مشكلات، چندين راه حل وجود دارد كه يكي از آن‌ها استفاده از نرم‌افزار «Tray Layout» است. اما راه حل ديگري كه در اينجا شرح داده مي‌شود، يك بار و براي هميشه اين مشكل را برطرف مي‌كند و در هيچ نرم‌افزاري هم مشكل ندارد.

۳- بعد از اين مقدمه نسبتاً طولاني مي‌رسيم به اصل قضيه

  1. فايل ۶ كيلوبايتي kbdfa.dll را از اينجا دانلود كنيد.
  2. در حالت «Safe Mode» وارد شويد. (براي اين كار كامپيوترتان را Restart كنيد و درست بعد از رفتن صفحه Setup و قبل از شروع Load شدن ويندوز، دكمه F8 را بزنيد. با كليد‌هاي بالا و پايين، روي «Safe Mode» برويد و سپس دكمه Enter را بزنيد)
  3. بعد از Login كردن، فايلي را كه دانلود كرده‌ايد، در اين دو آدرس كپي كنيد:
    C:\Windows\System32
    C:\Windows\System32\dllcache
    توجه كنيد كه فولدر dllcache در دو مرحله پنهان (hidden) شده است. براي وارد شدن به آن كافي است آدرس بالا را در «Address Bar» تايپ كنيد. نكته ديگر اين كه اگر ويندوز شما در درايوي به جز C نصب شده است، بايد آن را تايپ كنيد
  4. مجدداً كامپيوترتان را Restart كنيد. Layout كي‌برد شما درست شده است

۴- در حالت جديد، براي تايپ كردن نيم‌فاصله، كافي است كه دكمه Shift را بگيريد و Space را فشار دهيد.
براي نوشتن «ي» از D استفاده كنيد. («ی» قديم صفحه كليدتان، با Shift+V نوشته مي‌شود)
براي نوشتن حرف «پ» از دكمه «~» استفاده كنيد. اين دكمه كنار عدد يك و زير «Esc» است
حرف «ژ» به جاي Shift+V، با دكمه «\» نوشته مي‌شود.
ويرگول، Shift+T و نقطه ويرگول (؛) Shift+Y هستند.
گيومه با Shift+L باز مي‌شود و با Shift+K بسته مي‌شود.
فتحه يا ــَـ را با Shift+A، كسره يا ــِـ با Shift+D و ضمه يا ــُـ با Shift+S نوشته مي‌شوند. انواع تنوين هم با Shift+Q، Shift+E و Shift+W نوشته مي‌شوند.
بقيه حروف سر همان جاي قبلي‌شان هستند. براي ديدن باقي علامت‌ها مسير زير را طي كنيد:
All Programs => Accessories => Accessibility => "On Screen Keyboard"
زبان را فارسي كنيد و دكمه شيفت را فشار دهيد

۵- اين كي‌برد، هنوز كمبودهايي دارد. مثلاً «ک» ويندوز 2000 و XP را نمي‌توان با آن تايپ كرد. فاصله ناشكستني (Non breaking space) ندارد و ... اما همين داشتن نيم‌فاصله نعمت بزرگي است. اگر به صفحه کليد قبلي‌تان عادت كرده‌ايد، اندكي تمرين كنيد؛ حتماً خيلي زود به آن عادت مي‌كنيد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (17) || لينک دائم
 
دوشنبه ۴ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۵

مرحمت نموده، مس فرماييد

۱- امروز عصر، دومين مصاحبه مطبوعاتي محمود احمدي‌نژاد برگزار شد و شبكه خبر صدا و سيما هم آن را به طور زنده پخش كرد. بايد اعتراف كرد كه نوع برخورد احمدي‌نژاد در اين برنامه بسيار خوب بود. اما مطابق معمول، برگزاركنندگان جلسه به تمام رسانه‌هاي «خودي» اجازه طرح پرسش دادند و به خيلي از غيرخودي‌ها نه. به طوري كه هفته‌نامه شما، خبرگزاري موج، خبرگزاري قدس و تقريباً تمام نمايندگان صدا و سيما موفق به طرح پرسش شدند و بسياري از خبرنگاران ديگر رسانه‌ها دست خالي بازگشتند. جالب اين كه نمايندگان صدا و سيما، احساس كردند كه مصاحبه اختصاصي است و بخش اعظم زمان طرح سؤالشان به خير مقدم و خسته نباشيد به «آقاي دكتر» و مابقي‌اش به ابراز وجود به بينندگان و شنوندگانش گذشت و به جاي سؤال پرسيدن از احمدي‌نژاد، از او پيام! مي‌خواستند.

۲- با وجود جواب‌هاي نسبتاً مناسب و ديپلماتيك احمدي‌نژاد به پرسش‌هاي مربوط به سياست خارجي (من‌جمله تأكيد بر عدم غني‌سازي بيش از ۵ درصدي) در حوزه داخلي، سخنان حاج محمود جاي بحث دارد. اولاً كه وي به كلي شعار «بردن پول نفت سر سفره‌هاي مردم» را تكذيب كرد و آن را به «شرق» نسبت داد. در ثاني به طور كلّي منكر افزايش قيمت سكه در روزهاي اخير شد! ديگر اين از آن حرف‌هاست. نمي‌دانم چگونه ممكن است كه آقاي رئيس‌جمهور به اين سادگي دروغ بگويد. سومين نكته تكذيب وجود نقدينگي فراوان در دست مردم و هجوم احتمالي آن به بازارهايي نظير مسكن و ارز بود. جالب‌تر اين كه نرخ تورم امسال را هم %۱۱.۲ اعلام كرد كه خنده‌دار است. اما مهم‌ترين نكته، ادامه صحبت احمدي‌نژاد در مورد طرح پيشنهاد ترور او در يك روزنامه اسرائيلي بود. احمدي‌نژاد حرفي زد كه مي‌تواند تا مدت‌ها سوژه ابراهيم نبوي باشد.

۳- احمدي‌نژاد گفت: «ايران هفتاد ميليون احمدي‌نژاد دارد!»
آقاي رئيس‌جمهور؛ جدا از اين كه اين حرف تا چه حد ديپلماتيك يا تعارف بوده، بايد اعلام كنم كه حرفتان را به هيچ عنوان قبول ندارم. حداقل من يكي احمدي‌نژاد نيستم. نه به دليل اين كه در دور اول انتخابات به شما رأي ندادم؛ نه به اين خاطر كه در دوم هم شما را انتخاب نكردم؛ نه به اين دليل كه در دوران انتخابات در ستاد «دكتر معين» فعاليت كردم و سايت «ستاد دكتر معين در استان خراسان» را طراحي كردم؛ نه به اين خاطر كه به عنوان يك شهروند تهراني، از روش شما در دوران شهرداري‌تان بدم مي‌آمد؛ نه به اين دليل كه از مشي و ادبيات شما در دوران رياست‌جمهوري و ماقبل آن متنفرم؛ نه به خاطر اين دلايل و تمام دلايل مشابهش! نخير اصلاً اين طور نيست. من فقط به دلايل زير است كه محمود احمدي‌نژاد نيستم:
الف- اسمم محمود نيست
ب- فاميلم احمدي‌نژاد نيست
پ- نام پدرم احمد نيست
ت- پدرم آهنگر نبوده است
ث- در گرمسار به دنيا نيامده‌ام
ج- متولد ۱۳۳۵ نيستم
چ- قبل از انقلاب اصلاً نبوده‌ام (چه برسد به اين كه بخواهم دانشجو باشم)
ح- دكتراي حمل و نقل (آن هم از آمريكاي جهان‌خوار جنايت‌كار) ندارم
خ- اصلاً قصد گرفتن دكتراي عمران (در هيچ گرايشي) را هم ندارم
د- با مهرورزي و به خصوص «دكتر سامي» هيچ نسبتي ندارم
ذ- با دانشگاه علم و صنعت هم همين طور
ر- صبح‌ها، صبحانه نان و چاي نمي‌خورم
ز- اصلاً صبح‌ها وقت نمي‌كنم صبحانه بخورم
ژ- تازه اگر صبحانه هم بخورم، با نان و چاي، پنيري، خامه‌اي تخم‌مرغي، چيزي مي‌خورم
س- «ناهار ساده» نمي‌خورم و همه ناهارهايم پيچيده هستند (حداقل در يكي دو تا نون اضافه)
ش- شام حتماً مي‌خورم
ص- در پرسش و پاسخ، به نفع خانم‌ها تبعيض قائل نمي‌شوم
ض- به سفر استاني نمي‌روم
ط- مردم در سخنراني‌هايم بيهوش نمي‌شود
ظ- هفته‌اي دو سه بار حمام مي‌روم
ع- باجناق ندارم
غ- اگر باجناق هم داشته باشم، ترجيح مي‌دهم اعدامش كنم
ف- در مورد هولوكاست نظر خاصي ندارم
ق- حاضر نيستم يك قران از جيب مردم به حماس كمك كنم
ك- ممكن است صندوق طلاق تأسيس كنم، ولي محال است وام ازدواج بدهم
گ- اصلاً اگر هم صندوق تأسيس كنم، اسمش را مهر امام رضا نمي‌گذارم. چون امام رضا مرد بود. مرد كه مِهر ندارد. مهر مال خانم‌هاست. آن هم يك شاخه گل و يك جلد ديوان حافظ بس است
ل- عينكي هستم
م- كيك زرد به آستان قدس هديه نمي‌دهم. چون اورانيوم را بعد از غني‌سازي تبديل به UO2 مي‌كنند، نه U3O8 (كيك زرد)
ن- قدم ۱۸۴ سانتيمتر و وزنم بين ۸۰ تا ۸۵ كيلو، متغير است
و- پژو ۵۰۴ ندارم و اصلاً اگر حقوق ماهي ۱.۵ ميليون توماني استادي دانشگاه، ترجيح مي‌دهم يك سمند بخرم
هـ- اصولاً دكتر محمود احمدي‌نژاد نيستم و نمي‌خواهم كه باشم
ي- همه موارد فوق!

۴- حاج محمود! مي‌دانم خيلي محبت داريد. خيلي لطف داريد و نشانه علاقه شما به مهرورزي است. هر چند كه من ترجيح مي‌دهم با آقايان مهرورزي نكنم. (مي‌دانيد كه زشت است. مردم چه مي‌گويند!؟) ولي با كمال تأسف و تأثر بايد عرض كنم كه مجبورم تعارفتان را رد كنم و اعلام كنم «من يكي، محمود احمدي‌نژاد نيستم» لطفاً اگر جاي ديگري خواستيد اين حرفتان را تكرار كنيد، حتماً بگوييد كه يك بنده خدايي در يك گوشه اين مملكت هست كه محمود احمدي‌نژاد نيست و نمي‌خواهد هم كه باشد. مابقي به خودشان مربوط است. ما از طلا شدن پشيمان شديم. مرحمت فرموده، ما را همان مس بفرماييد

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم
 
پنجشنبه ۳۱ فروردین‌ماه ۱۳۸۵

تاريخ دوگانه

۱- «تاريخ دو بار تكرار مي‌شود. بار اول به صورت تراژدي و بار دوم در صورت كمدي» اين جمله معروف را دو بار نوشتم. بار اول دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۵ ساعت ۷ صبح و بار دوم، دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۵ ساعت ۱۲ ظهر؛ تنها به فاصله ۵ ساعت. بار نخست درباره آينده محتوم دولت جديد و بار دوم در مورد سرگذشت خودم

۲- دوران دانشجويي، اگر بهترين دوران زندگي نباشد، قطعاً يكي از بهترين فصل‌هاي آن است. دوراني كه هر گونه خواستي، زندگي مي‌كني. بخشي‌اش را به سخت‌كوشي مي‌گذراني، بخشي‌اش را به تنبلي. اگر بخواهي خوش مي‌گذراني و اگر بخواهي بد مي‌گذراني. مي‌تواني به دنبال درس خواندن بروي يا كتاب بخواني يا روزنامه ورق بزني. اصلاً مي‌تواني هيچ چيز نخواني. مي‌شود بخشي‌اش را به اين بپردازي و بخشي‌اش را به آن. اگر يك سري حداقل‌هاي كوچك را رعايت كني، هيچ‌كس مؤاخذه‌ات نمي‌كند كه چرا اين كردي و آن نكردي. زمان، زمان تجربه كسب كردن و خودشناسي

۳- «اگر به اين كار مي‌گويند اخراج تشكيلاتي، بله، دارم شما را اخراج تشكيلاتي مي‌كنم» گفتم كه تاريخ دو بار تكرار مي‌شود. به فاصله شش ماه بعد، دوباره اخراج شدم و اين بار رك و پوست‌كنده، با مشخص بودن دلايل و تصميم‌گيرنده. دليلش؟ ساده است و خنده‌دار: «داشتن عقيده و نظر متفاوت و ابراز آن، وقتي مورد پرسش قرار گرفتم» اين بار اخراج‌كنندگان عصباني بودن و من در دل مي‌خنديدم. الان چند روز است كه دارم مي‌خندم. نه از سر بدجنسي و داشتن نقشه، كه در نهايت آرامش و بي‌خيالي

۴- در اين سال‌ها، تجربه بسيار كسب كرده‌ام. مشاركت در برگزاري «كنفرانس سراسري كامپيوتر» و «كنفرانس سراسري مهندسي مكانيك»، ششمين جشنواره سراسري نشريات، نزديك به چهار سال وبلاگ‌نويسي، دو سال تدريس دوره‌هاي مختلف كامپيوتري در كالج دانشگاه فردوسي، عضويت در هيأت مؤسس و شوراي مركزي يك انجمن غيردولتي (NGO)، برگزاري يك‌نفره يك اردوي پنج روزه و كمك در چندين و چند اردوي يك‌روزه، يك سال و نيم عضويت در كميته ناظر بر نشريات دانشگاه، يك سال عضويت در شوراي مركزي كانون نشريات دانشگاه، شركت در دو همايش مديران مسؤول نشريات دانشجويي سراسر كشور و انتخاب شدن براي سومي كه هفته آينده است و نمي‌توانم بروم، شش شماره پيك پرديس (سه شماره نويسنده، سه شماره دبير سرويس)، چهار شماره طوبي، دو شماره «پرديس مهر»، هفده شماره واحه (تا امروز)، چاپ چندين و چند مقاله در هفته‌نامه‌هاي رسمي كشور (شهرآرا و اردي‌بهشت)، بردن چند جايزه از جشنواره‌هاي مختلف و ... خودم هم خسته شدم. اگر بخواهم تجربيات و سوابقم را به طور كامل فهرست كنم، شايد چند روزي طول بكشد. سه تا را بيشتر دوست دارم: واحه، كالج و وبلاگ

۵- يكي مي‌گفت: «تو خودت را مجبور مي‌كني كه با بقيه متفاوت باشي.» شايد آري؛ شايد هم نه. بيشتر در تلاشم كه خودم باشم؛ نه چيز ديگر. نگاه نمي‌كنم كه ديگران چه هستند و كه هستند و چگونه‌اند. بلكه سعي مي‌كنم خودم باشم، آن گونه كه دوست دارم باشم.

۶- دانشجويي دوران خوبي است. اخراج مي‌شوي و مي‌خندي. استاد، بدترين بلاها را سرت مي‌آورد و مي‌خندي. يك روز ريشت را مي‌تراشي و يك مدت ريش مي‌گذاري، كسي كاري به كارت ندارد. دوران خوبي است كه مي‌شود ياد گرفت. ولي اي كاش بيشتر مي‌آموختم. حتي اندكي بيشتر...

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (2) || لينک دائم
 
شنبه ۲۶ فروردین‌ماه ۱۳۸۵

کمک بلاعوض از جيب مردم

۱- مطلب قبلي، تنها مقدمه‌اي بود براي نقد سخنان احمد توكلي، مغز متفكر و ژنرال اقتصادي مجلس هفتم در دفاع از مصوبه اخير مجلس. با تصويب مجلس، شبكه بانكي كشور (اعم از دولتي و خصوصي) موظف است كه ظرف مدت سه سال، سود تسهيلات بانكي را به زير %۱۰ برساند (و بالطبع، سود سپرده‌ها هم به همين حدود كاهش خواد يافت) توكلي در پاسخ به اين كه «اين كار موجب كاهش ميزان سپرده‌گذاري مردم خواهد شد» گفته است: «به شهادت كاركرد ۲۷ ساله نظام بانكي كشور، كاهش نرخ سود سپرده‌ها، تأثيري تعيين‌كننده بر ميزان سپرده‌ها نخواهد داشت» و به عنوان شاهد مدعاي خويش، از دهه هفتاد ياد كرده كه «نرخ تورم بيش از ۲۰ درصد (و در سال ۷۳، نزديك به ۵۰ درصد) بوده است، در حالي كه سود سپرده‌ها در محدوده ۸ تا ۱۲ درصد نوسان مي‌كرده است؛ با اين وجود، سپرده‌ها رشد داشته‌اند.»

۲- فكر نمي‌كنم در هيچ جاي دنيا (به جز ايران خودمان) كسي حاضر به سپرده‌گذاري به اصطلاح قرض‌الحسنه باشد. حتي اگر قرعه‌كشي و احتمال برنده شدن در آن را هم در نظر بگيريم، باز هم هيچ توجيهي براي سپرده‌گذاري قرض‌الحسنه در كشوري با تورم سالانه ۲۰ درصدي نمي‌شود پيدا كرد. (البته دلايلي هم مي‌توان براي اين كار پيدا كرد كه بحث جداگانه‌اي را مي‌طلبد و بيشتر از اقتصادي بودن، فرهنگي است) چرا كه قرض‌الحسنه به معني نگرفتن بهره بابت قرض است. اما در كشور ما، اگر يك سال پولت را به بانك قرض بدهي و بعد از يك سال، همان مقدار پول را پس بگيري، يعني ۲۰% كمتر پس گرفته‌اي. يعني مردم دارند سالانه ۲۰% از پولشان را در راه خدا! به نظام بانكي كشور (بخوانيد به دولت) مي‌دهند. يعني در تمام سال‌هاي گذشته (به خصوص اوايل دهه هفتاد) نه تنها بانك‌ها به سپرده‌گذاران قرض‌الحسنه ضرر داده‌اند، كه حتي به سپرده‌گذاران سرمايه‌گذاري هم سودي پرداخت نكرده‌اند و ضرر داده‌اند. چرا كه اگر %۱۹ هم بيش از پولشان به آن‌ها پس داده باشند، با احتساب تورم، ارزش پول سپرده‌گذار كمتر از قبل شده است.

۳- نكته مهم ديگري كه فراموش مي‌شود، منطقي نبودن ميزان سود سپرده‌ها در سيستم بانكي است. اگر بانك به فعاليت‌هاي اقتصادي ديگر نپردازد و تنها منبع درآمدش، بهره وام‌هايي باشد كه مي‌دهد، در آن صورت نرخ سود سپرده‌ها با نرخ بهره متناسب خواهد بود. يعني بهره وام‌ها منهاي هزينه عملياتي بانك، بايد به سپرده‌گذار پرداخت شود. آيا با اين حساب مي‌توان نرخ سود سپرده‌ها را منطقي دانست؟ جواب منفي است. چرا كه طبق اصول اوليه و كلاسيك اقتصاد، بانك‌ها معمولاً تا سه برابر دارايي (نقدينگي) خود را وام مي‌دهند (و اصطلاحاً پول خلق مي‌كنند) در نتيجه، نظام بانكي‌اي كه %۲۴ بهره از وام‌هايش مي‌گيرد، در مجموع حدود %۷۲ سود مي‌برد. بالاترين سودي كه تا كنون در نظام بانكي كشور پرداخت شده، حدود %۲۴ بوده كه بانك مسكن به سپرده‌هاي سرمايه‌گذاري ۵ ساله داده است و اين يعني حداقل %۴۸ هزينه عمليات بانكي ... و اين به تنهايي يعني يك نظام بوروكراتيك بانكي بيمار و ناكارآمد. آيا شنيده‌ايد كه هزينه پول در بانك‌هاي خصوصي كشور حدود يك دهم بانك‌هاي دولتي است؟ اين يعني همان %۵۰ سود سالانه‌اي كه بانك پارسيان به سهامدارانش پرداخت كرد و بانک‌هاي دولتي، ضرر هم مي‌دهند.

۴- نرخ بهره و تورم به صورت دستوري قابل كنترل نيستند. نه به اين معنا كه پايين نمي‌آيند، بلكه به اين معنا كه پايين آمدنشان طبيعي و پايدار نيست. بلكه بايد با اعمال سياست‌هاي درست اقتصادي (كه در اين كشور، كمتر پيدا مي‌شود) آن‌ها را كاهش داد. البته اصولاً كاهش اين دو مورد، تا نرخ ارز و حامل‌هاي انرژي به نرخ واقعي‌شان نزديك نشود، بي‌معني است. اگر دقت كنيد در طول شش هفت سال گذشته كه نرخ ارز ثابت مانده، قيمت عمومي كالاها و خدمات به طور متوسط سه برابر شده است. اين به معناي از بين رفتن صادرات و كمك به واردات است.

۵- آقاي توكلي! تك‌رقمي كردن نرخ بهره بانكي، هنگامي كه اميدي به كاهش نرخ تورم نيست، به معناي كمك بلاعوض بانك‌ها به وام‌گيرندگان است. وام‌گيرندگاني كه معمولاً با رابطه وام‌هاي كلان مي‌گيرند و اين يعني رانتي‌تر شدن نظام بانكي و وام‌دهي. از آن مهم‌تر، سپرده مردم نزد بانك‌ها، امانت است. چرا مي‌خواهيد دارايي مردم را به مشتي رانت‌خوار ببخشيد!؟ اگر فكر مي‌كنيد با كاهش بهره بانكي، قيمت پول (به عنوان يكي از عوامل توليد) پايين مي‌آيد، كاملاً در اشتباهيد. چون توليدكنندگان واقعي همين امروز هم موفق نمي‌شوند از نظام بانكي شما وامي دريافت كنند. (براي نمونه ايران‌خودرو با گردش مالي سالانه ۶ ميليارد دلاري، تنها مجاز به دريافت وام حداكثر چند ميليارد توماني است) چه برسد به روزي كه انگيزه آقازاده‌ها را براي دريافت وام بيشتر كنيد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم
 
دوشنبه ۲۱ فروردین‌ماه ۱۳۸۵

مدل، سيستم و تفكر سيستماتيك

۱- مدل را «يك انتزاع انتخابي از يك واقعيت» معنا كرده‌اند. به ديگر سخن، مدل، نمايشي خاص از يك واقعيت است. تأكيد بر روي واژه «خاص» به اين دليل است كه هر كس از يك واقعيت، با توجه به علاقه و تمركز خود، مي‌تواند درك متفاوتي داشته باشد.
در هر مدلي، بسياري از امور واقعي و انضمامي جهان به فراموشي سپرده مي‌شود و فقط مواردي محدود در نظر گرفته مي‌شوند. براي نمونه در حوزه اقتصاد، براي نشان دادن تعادل «مقدار كالا» و «قيمت» آن، از دو منحني عرضه و تقاضا استفاده مي‌شود و تنها سه عامل عرضه، تقاضا و قيمت در نظر گرفته مي‌شوند. اين مدل، مدلي ساده و زيباست، ولي با حقيقت انطباق كامل ندارد. چرا كه در واقعيت، هيچ‌گاه عرضه با تقاضا برابر نمي‌شود و قيمت نيز از شهري به شهر ديگر و حتي از فروشگاهي به فروشگاه ديگر تغيير مي‌كند.
با اين همه مدل‌ها مفيد و مورد استفاده‌اند. چرا كه اولاً تخميني از واقعيت هستند و در ثاني مبناي مطالعاتي مناسبي براي تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي به شمار مي‌روند.

۲- در واقع، هنگامي استفاده از يك مدل كارآيي پيدا مي‌كند كه باور داشته باشيم، واقعيتي كه در پيش روي ماست، يك سيستم (سامانه) است. به اين معنا كه رفتاري نظام‌يافته و كُنِش‌مند دارد و در برابر هر كنش دروني يا بيروني، از خود واكنش نشان مي‌دهد. منظور از اين عبارت واكنش‌هاي مشخص، قابل تكرار و پيش‌بيني است، نه واكنش‌هاي كاتوره‌اي و تصادفي. ضرب‌المثل‌هايي چون «گندم از گندم برويد، جو ز جو» و «هر كه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد» نشان از باور به وجود يك سامانه در فعل و انفعالات دارد. تقريباً اگر از محدوده‌اي خاص در فيزيك ريزمقياس بگذريم، در باقي اجزاء جهان، هميشه شاهد حضور نظامي بِسامان با رفتاري قابل پيش‌بيني خواهيم بود.

۳- بدون داشتن نگاه سيستماتيك و استفاده از مدل‌ها، صحبت كردن و تصميم‌سازي در بسياري حوزه‌ها، نه تنها ناممكن، كه كاري عبث و بيهوده خواهد بود. شما بايد باور داشته باشيد كه آن چه در برابر شماست، سيستمي است كه به اعمال شما پاسخ متناسب مي‌دهد تا بتوانيد تصميم بگيريد. براي نمونه، پدري كه فرزند خود را تشويق يا تنبيه مي‌كند، باور دارد كه فرزندش در اثر اين عمل او، كار خاصي را بيشتر انجام مي‌دهد (تشويق) يا كه ديگر تكرار نخواهد كرد (تنبيه) اما اگر پدر فكر كند كه تشويق يا تنبيه او اثري بر فرزندش ندارد و رفتار فرزند، بي‌ارتباط به اعمال اوست، طبيعتاً دست به چنين كاري نخواهد زد.

۴- در عمل، كمتر مي‌توان سامانه‌اي پيدا كرد كه تنها به يك يا عامل بستگي داشته باشد كه بتوان با يك حركت خاص به نتيجه دلخواه دست يافت. براي نمونه، كاهش توليد و عرضه نفت خام در بازار جهاني، مي‌تواند افزايش قيمت را به دنبال داشته باشد. اما تنها عامل نيست. چرا كه مثلاً گذر از زمستان و رسيدن به تابستان موجب كاهش تقاضا مي‌شود و ممكن است در مجموع، قيمت نه تنها افزايش نيابد، كه كمتر هم شود. اما مسلّم است كه اگر عرضه كم نمي‌شد، قيمت از اين هم پايين‌تر مي‌آمد.
البته هميشه مسأله به اين سادگي هم نيست. مثلاً اگر در همين بازار نفت، قيمت‌ها از حد مشخصي تجاوز كند، چاه‌ها و مناطقي كه پيش از اين، استخراجشان غيراقتصادي بوده، اقتصادي مي‌شود و افزايش عرضه را به دنبال دارد. حتي ممكن است قيمت‌ها به چيزي كمتر از آن چه قبلاً بود، كاهش يابد. چرا كه بستن دوباره در چاه‌هايي كه تازه باز شده‌اند، كاري سخت و زمان‌بر است.

۵- سياست، اجتماع، اقتصاد و به ويژه اقتصاد كلان، حوزه‌هايي هستند كه اداره‌شان بدون تفكر سيستماتيك و استفاده از مدل‌ها ناممكن است. هر چند محدوده نظريات در اين حوزه (اقتصاد كلان) چنان وسيع است كه گاه در مسائل پيچيده، راهكارهايي كاملاً متضاد با يكديگر از جانب طيف‌هاي گوناگون فكري پيشنهاد مي‌شود. اين پيشنهادها به دليل مدل‌سازي‌هاي مختلفي است كه نظريات گوناگون ارائه مي‌دهند و هيچ كدام، نه كاملاً منطبق بر واقعيت و نه تماماً دور از واقع هستند. اما يك سري پايه‌ها و نظريه‌ها به اصول كلاسيك اقتصاد تبديل شده‌اند كه رد آن‌ها از سوي كسي نه تنها ممكن نيست، بلكه خنده‌دار مي‌نمايد. البته اين امر كتمان‌ناپذير است كه به ويژه در اين حوزه، تعداد پارامترهاي دخيل، چنان زياد است كه مدل‌سازي كامل، تقريباً ناشدني است. اما اصول كلي برقرار بوده و كنش‌هاي معين، واكنش‌هاي مشخصي را به دنبال دارد. دعوا بر سر ميزان و ابعاد واكنش است، نه جنس و سوي آن

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم
 
شنبه ۱۲ فروردین‌ماه ۱۳۸۵

جادوي واژگان

1- Letters make syllables. Syllables make words. Words make phrases and sentences and they make paragraphs, chapters and books. But which is the base? Of course your answer would be words. Word is the fundament of language and language is the main reason of human being society and civilization. That's why I say "Word is venerable"

۲- من زبان فارسي (يا پارسي) را در حد پرستش دوست دارم. چرا كه اين زبان مادري‌ام است. زباني كه از رودكي و پيشنيانش تا فردوسي و نظامي و مولوي و سعدي و حافظ گرفته تا نيما و سهراب و شاملو و اخوان، همه به آن تكلم مي‌كرده‌اند و سحر كلماتشان براي فارسي‌زبانان قابل درك است. اين زبان، زباني است كه بهتر از همه زبان‌ها بلدم حرف بزنم و بنويسم. اما زبان چيست؟

3- Language is nothing, but a tool. A way for human to share his/her ideas, thoughts, cogitations, experiences, feelings and needs with others. That's why we have civilization and development. Because human found a way to keep his knowledge and prevent the others from going in the way he'd gone. Language is utilizing sounds az the meanings. This is why I say it's not important which language we're speaking to. We can find similarity with people who are far away from us and live in another country, another culture and other circumstances. Because it's a tool and we're intelligent. This tool is extensible, but not as much or as fast as us.

۴- مي‌توانستم تمام اين‌ها را خيلي بهتر از اين انگليسي دست و پا شكسته، به فارسي بنويسم. اما نوشتن به زبان ديگر، تنها تلاشي بود براي نشان دادن اين كه يك ابزار، چيزي بيشتر از ابزار نيست. ممكن است در انجام بعضي وظايف، يكي قوي‌تر و ديگري ضعيف‌تر باشد. براي نمونه، فارسي براي قواعد شعر فارسي (قالب‌ها، قافيه و رديف و وزن‌هاي عروضي) بسيار مناسب‌تر از انگليسي يا ساير زبان‌هاي با ريشه لاتين است. در مقابل، ممكن است براي بيان برخي احساسات يا هماهنگي با مثلاً موسيقي راك، به هيچ وجه مناسب نيست. هيچ اجباري براي منحصر كردن خويش به استفاده از يك ابزار خاص وجود ندارد. مهم ارتباط است و بس

5- Animals use language too. But they restricted to body language. The advantage of human began from the time he innovated the verbal language. Non-verbal language is important, but it can never replace the verbal language. Prometheus did not give the fire to human, he gave us the language.

۶- روزي از خودم پرسيدم كه با اين همه نظم و نثر فارسي، چگونه است كه در كلمات و موسيقي انگليسي دارم خودم را پيدا مي‌كنم و با آن‌ها، بسيار ساده‌تر از شعر و موسيقي ايراني، هم‌ذات‌پنداري مي‌كنم؟ از خودم مي‌پرسيدم پس چرا نمي‌توان اين مفاهيم را روان و آسان، به فارسي بيان كرد؟ تمام اين‌ها تنها بخشي از جواب‌هايي بود كه پيدا كرده‌ام. اعتراف مي‌كنم خودم هم چندان به اين مسأله باور نداشتم. اما شايد زبان، بتواند نشانه‌اي از اين حقيقت باشد كه همه ما، انسان هستيم، فارغ از جنسيت، مليت، اعتقادات يا شرايط محيطي‌مان

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم