دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
پنجشنبه ۳۱ فروردین‌ماه ۱۳۸۵

تاريخ دوگانه

۱- «تاريخ دو بار تكرار مي‌شود. بار اول به صورت تراژدي و بار دوم در صورت كمدي» اين جمله معروف را دو بار نوشتم. بار اول دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۵ ساعت ۷ صبح و بار دوم، دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۵ ساعت ۱۲ ظهر؛ تنها به فاصله ۵ ساعت. بار نخست درباره آينده محتوم دولت جديد و بار دوم در مورد سرگذشت خودم

۲- دوران دانشجويي، اگر بهترين دوران زندگي نباشد، قطعاً يكي از بهترين فصل‌هاي آن است. دوراني كه هر گونه خواستي، زندگي مي‌كني. بخشي‌اش را به سخت‌كوشي مي‌گذراني، بخشي‌اش را به تنبلي. اگر بخواهي خوش مي‌گذراني و اگر بخواهي بد مي‌گذراني. مي‌تواني به دنبال درس خواندن بروي يا كتاب بخواني يا روزنامه ورق بزني. اصلاً مي‌تواني هيچ چيز نخواني. مي‌شود بخشي‌اش را به اين بپردازي و بخشي‌اش را به آن. اگر يك سري حداقل‌هاي كوچك را رعايت كني، هيچ‌كس مؤاخذه‌ات نمي‌كند كه چرا اين كردي و آن نكردي. زمان، زمان تجربه كسب كردن و خودشناسي

۳- «اگر به اين كار مي‌گويند اخراج تشكيلاتي، بله، دارم شما را اخراج تشكيلاتي مي‌كنم» گفتم كه تاريخ دو بار تكرار مي‌شود. به فاصله شش ماه بعد، دوباره اخراج شدم و اين بار رك و پوست‌كنده، با مشخص بودن دلايل و تصميم‌گيرنده. دليلش؟ ساده است و خنده‌دار: «داشتن عقيده و نظر متفاوت و ابراز آن، وقتي مورد پرسش قرار گرفتم» اين بار اخراج‌كنندگان عصباني بودن و من در دل مي‌خنديدم. الان چند روز است كه دارم مي‌خندم. نه از سر بدجنسي و داشتن نقشه، كه در نهايت آرامش و بي‌خيالي

۴- در اين سال‌ها، تجربه بسيار كسب كرده‌ام. مشاركت در برگزاري «كنفرانس سراسري كامپيوتر» و «كنفرانس سراسري مهندسي مكانيك»، ششمين جشنواره سراسري نشريات، نزديك به چهار سال وبلاگ‌نويسي، دو سال تدريس دوره‌هاي مختلف كامپيوتري در كالج دانشگاه فردوسي، عضويت در هيأت مؤسس و شوراي مركزي يك انجمن غيردولتي (NGO)، برگزاري يك‌نفره يك اردوي پنج روزه و كمك در چندين و چند اردوي يك‌روزه، يك سال و نيم عضويت در كميته ناظر بر نشريات دانشگاه، يك سال عضويت در شوراي مركزي كانون نشريات دانشگاه، شركت در دو همايش مديران مسؤول نشريات دانشجويي سراسر كشور و انتخاب شدن براي سومي كه هفته آينده است و نمي‌توانم بروم، شش شماره پيك پرديس (سه شماره نويسنده، سه شماره دبير سرويس)، چهار شماره طوبي، دو شماره «پرديس مهر»، هفده شماره واحه (تا امروز)، چاپ چندين و چند مقاله در هفته‌نامه‌هاي رسمي كشور (شهرآرا و اردي‌بهشت)، بردن چند جايزه از جشنواره‌هاي مختلف و ... خودم هم خسته شدم. اگر بخواهم تجربيات و سوابقم را به طور كامل فهرست كنم، شايد چند روزي طول بكشد. سه تا را بيشتر دوست دارم: واحه، كالج و وبلاگ

۵- يكي مي‌گفت: «تو خودت را مجبور مي‌كني كه با بقيه متفاوت باشي.» شايد آري؛ شايد هم نه. بيشتر در تلاشم كه خودم باشم؛ نه چيز ديگر. نگاه نمي‌كنم كه ديگران چه هستند و كه هستند و چگونه‌اند. بلكه سعي مي‌كنم خودم باشم، آن گونه كه دوست دارم باشم.

۶- دانشجويي دوران خوبي است. اخراج مي‌شوي و مي‌خندي. استاد، بدترين بلاها را سرت مي‌آورد و مي‌خندي. يك روز ريشت را مي‌تراشي و يك مدت ريش مي‌گذاري، كسي كاري به كارت ندارد. دوران خوبي است كه مي‌شود ياد گرفت. ولي اي كاش بيشتر مي‌آموختم. حتي اندكي بيشتر...

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

سلام آقا بهرنگ . واقعا براي اخراجت متاسفم. ولي خوبه که بهش مي خندي! اگه وافعت چاره اي نيست بايد همين کارو کرد. به هر حال موفق باشي.

[ مریم ] | [شنبه، ۲ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۵، ۱:۱۷ صبح ]


نه انصافا؛ دانشجويي دوران خوبي نيست جز همان خنديدنش !

[ Broken Pencil ] | [یکشنبه، ۳ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۵، ۷:۱۳ بعدازظهر ]