یکشنبه ۱۷ اردیبهشتماه ۱۳۸۵
كتاب، دم خروس و قسم حضرت ابوالفضل
۱- ما ايرانيها، ماشالله از لحاظ ادعا، نه تنها چيزي از بقيه دنيا كم نداريم، كه به جرأت ميشود گفت كه اگر مسابقه خود بزرگ بيني و اعتماد به نفس بين همه ملل جهان برگزار ميشد، با اختلاف فاحشي به مقام اول دنيا ميرسيديم. اگر يك مصراع شعر حفظ باشيم، بدون شك آن مصراع «هنر، نزد ايرانيان است و بس» خواهد بود. صبح تا شب دماغهاي گندهمان را بالا ميگيريم و كلي احساس بافرهنگ بودن ميكنيم و دم از اين ميزنيم كه باهوشترين مردم دنيا هستيم و شعر و فرهنگ است كه از سر و كولمان بالا ميرود و به قول معروف، از هر انگشتمان، يك هنر است كه ميبارد
۲- اما بگذاريد يك بار، منصف باشيم. ملتي كه ادعا دارد باهوشترين ملل است، محمود احمدينژاد را به عنوان برگزيدهترين عصاره فضايلش برگزيده و در جايگاه رياست جمهوري نشانده است.
ملتي كه ادعاي فرهنگ دارد، در هر شهر و استاني كه مسابقه فوتبالي برگزار شود، تمامي آموختههاي سالهاي سالش را نثار داور ميكند و افسوس كه اين آموختهها، ناسزا و فحش است، نه چيز ديگر. اگر نيمساعت در خيابانهاي شهرهاي اين كشور راه برويد، قطعاً دعوايي شاهد خواهيد بود و ميبينيد كه چه ساده، همين مردمان بافرهنگ، هر چه از دهانشان در ميآيد، نثار همديگر ميكنند. چه پيرمرد هفتاد ساله باشند و چه كودك هفت ساله، كلمات و عباراتشان ذرهاي نشان از آن فرهنگ و هنر افسانهاي ندارد. (حكايت آن بازيكن خارجي را به خاطر داريد كه دو هفته از ورودش به ايران نگذشته، به زبان فارسي، به داور فحش ناموسي داد!؟) البته اين نيمساعت به شرطي است كه مذكر باشيد. وگرنه حتي به پنج دقيقه هم نميكشد كه ...
اين ملت چنان بافرهنگ است كه براي فيلم هندي ميميرد و بخش اعظم فروش فيلمهايش به آثاري اختصاص دارد كه در يك كلام، مزخرفند.
از لحاظ هنر موسيقي نيز، با آثار پاپ لسآنجلسي بسيار بيشتر مأنوس است تا موسيقي سنتي ايراني؛ و از موسيقي غربي هم ... بله، البته مدرن تاكينگ، كريس ديبرگ، متاليكا، بريتني و مدونا، واقعاً آثار سطح بالا و در خور تأملي هستند. باور كنيد!
۳- اما مصداق بارز فرهنگ اين نوادگان آرياييها (به معني مردمان نجيب و شريف!) بحث شيرين، كهنه، كليشهاي و نخنماي كتاب است. البته ميشود بحث را كمي گسترش داد.
بيشترين ميزان فروش مجلات مربوط به كدام رسته است؟ زردها!
بيشترين فروش روزنامههاي ورزشي متعلق به كدام دسته است؟ زردها!
در كشوري كه بيش از چهار پنج ميليون دانشجو و حدوداً در همين حد و اندازهها دانشآموخته دارد، هر روز، چند نسخه شرق به فروش ميرسد؟ حدود صد هزار نسخه
آمارهاي مربوط به سطح مطالعه و شمارگان چاپ كتابها هم اين قدر (و به ويژه در اين روزها) تكرار شده است كه تكرارش بياثر است. به قولي، به «ياسين به گوش خر خواندن» ميماند.
۴- نكته جالب در مورد كتاب اين كه آرزوي يك نويسنده اين شده كه كتابش به اندازه كتاب كمكآموزشي «مجموعه سؤالات ديني سوم ابتدايي با پاسخ عميقاً تشريحي» نوشته «استاد غضنفر قليپور» بفروشد. (كاري از شك صَبا دِق: «شركت كارخانجات صنايع بهداشتي آفتابهسازي دارقوزآباد قزوين») بگذاريد جان كلام را بگويم: اگر كتابهاي آموزشي و كمكآموزشي، از دبستان تا دكترا را كنار بگذاريم و فرض كنيم باقيمانده كتابها، نشاني از فرهنگ هستند، درصد چنداني باقي نميماند. شايد از هر ده كتابي كه به فروش ميرود، يكياش باقي بماند. (نگاه كنيد كار به كجا رسيده كه فهيمه رحيمي و فتانه حاجسيدجوادي را هم داخل نويسنده؛ و طالعبيني بوركينافاسويي، خوشبختي در سيم ثانيه، مارمولك را بجو و «نوزاد درون» را هم جزو كتاب فرض كردهايم) براي اندازهگيري عمق اين فاجعه، كل خطكشهاي تاريخ بشريت هم بعيد است كافي باشد.
۵- يك ساندويچ و نوشابه، در بهترين حالت هزار تومان آب ميخورد (البته در همين مشهد) اگر بخواهي كمي به خودت حال بدهي و يك پيتزاي درست و حسابي به همراه سيبزميني سرخكرده و نوشابه نوش جان كني، حداقل سه هزار تومان بايد از جيب مبارك بيرون بكشي. حكايت مهمان كردن و جوجهكباب و ... را هم كه بهتر ميدانيد. از ميدان انقلاب تهران تا ميدان ونك (به عبارت ديگر، دو قدم راه) ميشود هفتصد تومان. كپي گرفتن يك جزوه نسبتاً مفصل يا دستور كار آزمايشگاه هم كه حتي به نرخ دانشجويي، دو سه هزار توماني آب ميخورد. نميدانم ديگر چه خرج احمقانهاي را مثال بزنم. ولي خيلي خوب ميدانم كه كم نيست هزينههايي كه ميشود از كنارشان گذشت و به جايش يك رمان صد صفحهاي فارسي را به قيمت هشتصد تومان خريد. دقت كنيد: فقط هشتصد تومان
۶- دوم دبيرستان بودم. نمايشگاه مدرسه بود و بندهخدايي از مدرسه البرز آمده بود بازديد نمايشگاه. نميدانم كه چطور شد كه صحبتمان گرم شد و دست آخر كتابي را كه دستش بود، امانت گرفتم كه فردا پسش بدهم. هر چه هم فكر ميكنم، يادم نميآيد كه چه كتابي، در چه زمينهاي يا از كدام نويسنده بود. هر چه بود، موقعي كه داشت ميرفت، جمله زيبايي را (فكر ميكنم از فوكو) نقل كرد: «احمق آن كسي است كه كتاب قرض ميدهد و احمقتر آن كه پسش ميدهد» پس لطفاً امنت نگيريد، بخريد!