دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
سه شنبه ۲ خرداد‌ماه ۱۳۸۵

مردي كه روحش را به قدرت نفروخت

۱- اگر در حافظه سياسي‌مان به دنبال شيرين‌ترين خاطره بگرديم، بعيد است خاطره‌اي شيرين‌تر از دوم خرداد ۱۳۷۶ پيدا كنيم. روزي كه شايد كمتر كسي باورش مي‌شد از قيف انتخابات، نامي به جز «علي‌اكبر ناطق نوري» در بيايد. و ناگهان سيد محمد خاتمي رييس‌جمهور شد.

۲- نمي‌دانم از آن زمان چه چيز را به ياد مي‌آوريد. اما خود من به خوبي يادم هست كه آن روزها باور داشتم كه شلوار جين يعني كفر (شايد بهتر باشد بگويم باورانده شده بودم) آن روزها هنوز روي ديوار اطلاعات سازمان انرژي اتمي نوشته شده بود: «رييس‌جمهور ايران، امام جمعه تهران» آن روزها هنوز شعار مي‌دادند «مخالف هاشمي، دشمن پيغمبر است» آن روزها هنوز مقام رياست‌جمهوري به مانند رهبري، در برج عاجي موهوم بود و كسي باورش نمي‌شد كه مي‌توان از رييس‌جمهور كشور هم انتقاد كرد و در خيابان آرام قدم زد. آن روزها ... حكايت آن روزها مثنوي هفتاد مني است كه نه من همه‌اش را به خاطر مي‌آورم و نه مجالي براي بازگويي‌اش هست. اي كاش حافظه كوتاه‌مدتمان اندكي بلندمدت‌تر بود.

۳- خاتمي اشتباه داشت. بسيار هم اشتباه داشت. اما كارنامه‌اش آن قدر مثبت و موجه بود كه هنوز هم مي‌توان ادعا كرد محبوب‌ترين شخصيت سياسي امروز ايران است. خاتمي آن قدر پاك‌دست بود كه امروز حتي جايي براي ملاقات‌هايش نداشته باشد. نمي‌دانم چرا نمي‌توانيم درك كنيم كه اگر خاتمي، آن گونه كه ما مي‌خواستيم، عمل مي‌كرد، اصولاً امروز خبري از كرسي رياست‌جمهوري نبود و خيلي زودتر از اين‌ها، عذرش را با يك كودتاي نظامي ساده مي‌خواستند و ديگر امروزي نبود كه بشود در فضاي رسمي كشور از كسي (حتي رييس‌جمهور) انتقاد كرد. اگر خاتمي نمي‌گفت «سخن گفتن از تغيير قانون اساسي، خيانت است» چنان بلايي بر سر او، من، تو و كشور مي‌آوردند كه تصورش هم مشكل است. خاتمي صبور بود و هشت سال صبرش، موجب شد كه ما بخش بزرگي از مسير دموكراسي را طي كنيم و هنوز فاصله طولاني‌تري باقي مانده است. خاتمي هشت سال تحمل كرد. گذاشت آن قدر از او انتقاد كنند و دشنامش دهند تا ملكه ذهن همه بشود كه رييس‌جمهور قابل انتقاد است. پيش‌تر نه تنها مخالفان، كه دوستان رييس‌جمهور نيز جرأت انتقاد نداشتند و امروز، آبادگران مجلس بر احمدي‌نژاد مي‌تازند. خاتمي هر چه نكرد، قدرت را از توهم قدسي بودن پاك ساخت و از عرش به فرش آورد.

۴- دي ۷۸، سعيد حجاريان مي‌گفت: «روند دموكراتيزاسيون در انگليس، ۴۰۰ سال به طول انجاميد. چطور ممكن است در ايران (با حكومت ايدئولوژيكش) در دو، چهار يا هشت سال، اين مسير طي شود!؟» و من اضافه مي‌كنم كه هنوز در انگليس، سخن گفتن از اين كه «سلطنت نمي‌خواهيم» بسيار سخت است. هنوز در گذرنامه انگليسي‌ها به جاي شهروند (Citizen) واژه بنده (Subject) نوشته مي‌شود. نمي‌شود از آهوي تازه به دنيا آمده، با آن پاهاي نحيف و كم‌توانش، توقع داشت كه چون پدر و مادرش، بدود. اگر چنين بخواهي يا كه مجبورش كني، زمين مي‌خورد، زخمي مي‌شود، پايش مي‌شكند و ديگر قدمي از قدم نخواهد توانست بردارد.

۵- هر چه مي‌كوشم اين بند آخر را نيز، با منطق و استدلال بنويسم، مي‌بينم فايده‌اي ندارد و نوشتن در مورد خاتمي و دفاع از او، با يك خط و يك بند و يك نوشته و يك دفتر به پايان نمي‌رسد. قانع شده باشيد يا نه، بند آخر را مي‌خواهم احساساتي بنويسم.

آقاي خاتمي، سيد عزيز، خسته و مظلوم
دوستت دارم. چرا كه روحت را به قدرت نفروختي. چرا كه قدرت مسخت نكرد. چرا كه كشور را خرج خودت نكردي. چرا كه سفره گسترده‌اي را نديدي كه بايد از آن تا مي‌شود خورد. چرا كه اگر گريه كردي، گريه‌ات واقعي بود، براي خودت، كشورت و ملتي كه فرزندانش و نوه‌هايش دوستت خواهند داشت. چرا كه افتخار مي‌كنم هموطن تو هستم. چرا كه زين پس، هر سال، اين روز را از تو خواهم نوشت و سال آينده، نوشته‌ام را چنين خواهم ناميد: «در ستايش مردي كه ماند»

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک