یکشنبه ۷ خردادماه ۱۳۸۵
کلاغه به خونهاش نرسید
۱- دیروز جمعه، پنج خرداد هشتاد و پنج، مراسم اختتامیه یازدهمین جشنواره منطقهای نشریات دانشجویی در گرگان برگزار شد و «واحه» بسیاری از جوایز را درو کرد. این جشنواره را «دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان» میزبانی میکرد و یازدهمین جشنواره منطقهای در سطح کشور و سومین جشنواره منطقه سه (شمال و شمال شرق) از مناطق پنجگانه کشور بود. ۱۰۴ دانشگاه سراسری، علوم پزشکی، آزاد، پیام نور و غیرانتفاعی کشور در این جشنواره شرکت داشتند نشریه «واحه» از دانشگاه فردوسی مشهد، عناوین زیر را به خود اختصاص داد:
- برترین نشریه صنفی-خبری
- مقام اول یادداشت صنفی (لعنت بر این شبانه، بهرنگ تاجدین، شماره ۵۴)
- مقام اول گزارش (پنج روز التهاب، سیامک شایان، شماره ۵۶-۵۵)
- مقام اول یادداشت سیاسی (آقای خاتمی این آخرین فرصت است، هومن محمدزاده، شماره ۵۳)
- مقام اول خبر (مجموعه اخبار یاسر رضایی)
- مقام اول طرح روی جلد (مجموعه آثار وحید عرفانیان)
- مقام دوم سرمقاله (دایره تغییر، مجتبی چنارانی، شماره ۵۲)
- مقام سوم یادداشت صنفی (قربانیان، مهدی فیضی، شماره ۵۲)
- مقام سوم سرمقاله (راه مردن مرد رفته، بهرنگ تاجدین، شماره ۵۳)
- مقام سوم گزارش (فقط به خاطر یک تومان، محمد عابدزاده، شماره ۵۷)
- مقام سوم گزارش (بیگاری دانشجویی، بهرنگ تاجدین، شماره ۵۶-۵۵)
- مقام سوم طنز (یک عمر استعفا، بهروز حسنی، شماره ۵۳)
- مقام سوم یادداشت اجتماعی (با این پتانسیل عظیم خشونت چه باید کرد؟، بهرنگ تاجدین، شماره ۵۲)
به این ترتیب، واحه بیشترین تعداد جوایز را بین کلیه نشریات شرکتکننده در جشنواره از آن خود کرد و از این لحاظ، مقامهای بعدی به «هوا» (به مدیرمسؤولی سرباز صفر سیامک شایان) و «نگاه تازه» رسید. این بار نیز «واحه» موفق شد عنوان «بهترین نشریه خبری-صنفی» را به خود اختصاص بدهد و از این عنوان خود در دوره قبل (آذر ۷۹ در مشهد و خرداد ۸۲ در بیرجند) باز هم دفاع کند. خودم هم با بردن چهار جایزه، رکورد بیشترین تعداد جوایز انفرادی برای آثار را به کسب کردم. در مورد آن چه در جشنواره گذشت، به زودی مفصلاً مینویسم.
۲- سه سال پیش، همین روزها بود که واحه را تحویل گرفتم. آن موقع، ششمین جشنواره منطقهای نشریات دانشجویی (دومین جشنواره منطقه ۳) برگزار میشد و واحه، علاوه بر برترین نشریه صنفی، در بخش کاریکاتور مقام اول و در بخش مقاله سیاسی مقام دوم را کسب کرده بود و در دو بخش دیگر (مقاله اجتماعی و مصاحبه) هم کاندیدا شده بود. آن روزها از واحه، یک نام به من تحویل دادند، یک کمد و یک مدیرمسؤول که سوادش زیاد بود و تنبلیاش هم.
این روزها که دارم «واحه» را ترک میکنم، عنوان برترین نشریه صنفی هفت استان (گیلان، مازندران، گلستان سمنان و خراسانها) هنوز در دست «واحه» است و دو جایزه، به دوازده جایزه رسیده است؛ یک مدیرمسؤول، دو سردبیر (+ و +) و هشت نفر عضو شورای نویسندگان دارد؛ کمدش دو تاست و کامپیوتر هم در اختیار دارد. سه دوره پیاپی است که «واحه» نمایندهای در «کمیته ناظر بر نشریات دانشجویی» دانشگاه دارد و یک ماهی است که نمایندهای از «واحه» وارد «کمیته مرکزی ناظر بر نشریات دانشجویی سراسر کشور» در وزارت علوم شده است.
میدانم؛ بسیاری از اینها را من نیاوردهام که بخواهم مدعیشان باشم و اگر کمکهای علی، مهدی، وهید، سیامک، بهروز و صد البته یاسر نبود، امروز اصولاً واحهای نبود که بخواهد به جشنواره برود و به جایی برسد. اما نباید فراموش کرد که امروز «واحه» بسیار بهتر از آن روزش است و تنها ذرهای عشق لازم دارد و همت
۳- لحظهای که نام «واحه» به عنوان بهترین نشریه صنفی اعلام شد و از جا بلند شدم، احساسی در وجودم شکل گرفت. احساسی متفاوت از چندین بار قبلی که به روی سن رفته بودم، دست داده بودم و جایزه را گرفته بودم. بغض گلویم را فشرد. در یک آن، تمام این سه سال تلاش، از پیش چشمم گذشت و بالای صحنه که رسیدم، بغض شکست و اشکها سرازیر شد. مزد سه سال زحمتم را گرفته بودم و زمان ایفای نقش من در افسانه «واحه» به پایان رسیده بود و زمان ترک صحنه بود. ترک صحنهای با افتخار، سربلندی، غرور، حسرت، امید، خاطره و ...
یادداشتهای شما:
تبريک عرض میشود صميمانه، هم به تو هم به کل مجموعهی واحه و هم آن سفر کرده!
(راستی من با کامنتدونیات توی IE مشکل داشتم! اينم از عجايبه که چيزی توی FF درست باشه اما توی IE خراب!)
صميمانه تبريک عرض مي کنم . اميدوارم واحه بتونه بدون بزرگتراش هم خوب نتيجه بگيره.هميشه موندن و ديدن رفتن ديگران سخت تر از رفتنه.
[ somaye ] | [چهارشنبه، ۱۰ خردادماه ۱۳۸۵، ۶:۴۲ بعدازظهر ]سلام رفيق
ليست افتخاراتت را خواندم. قصد تلخ کردن کامت را از اين کاميابي ندارم که تلخياش براي من هم هست. اما دوست عزيز شايد بهتر بود همه چيز واحه را مينوشتي.
اين که آن نام که تو سه سال پيش تحويل گرفتي، ارزشش بيش از کامپيوتر و کمد بود و اين که آن روزها بدون کامپيوتر و کمد سالي چهارده شماره منتشر ميشد. و اين که ...
بماند.
اما امروز هم واحه را دوست دارم. هر چند کمي تا قسمتي هويتي ديگرگونه يافته؛ هر چند در طول سه سال ۱۰ تا ۱۲ شماره منتشر شده؛ اما من هم با تو احساس غرور کردم. من هم به خود باليدم. من هم ...
قصد کم ارزش کردن کار تو را ندارم. اما بهرنگ عزيز؛ سطح رقابت اين دوره جشنواره قابل مقايسه با هيچ دوره ديگر نبود که تو خود دو دورهاش را ديدهاي و فشردگي رقابتها را ميداني.
واحه امروز همان قدر که مديون ياسر و بهرنگ و ... است، مديون وحيد قرباني و رضا پارسايي و نيکو توانايي و .... هم هست. به گمانم فراموش نکردهاي که بارها ديگراني تصميم به تعطيلي واحه گرفتند و هر بار يکي علم آن را نگه داشت. اکنون خسته نباشي و به راستي امروز تو هم بخشي از افسانه واحه هستي. اينها را نوشتم تا دوستان جديدي که کار را به دست ميگيرند، بدانند کجا بودند و کجا هستند.
به هر روي مشتاق ديدار دوباره توام.
مجتبي چناراني
(سردبير شماره ۲۸ تا ۵۰ واحه)