دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
شنبه ۱۳ خرداد‌ماه ۱۳۸۵

آدرس اشتباه، شهر قصه و رسالت

۱- قضيه كاريكاتور روزنامه ايران، مرا عجيب به ياد داستان «لباس جديد پادشاه» نوشته «هانس كريستين اندرسن» مي‌اندازد. موقعي كه كسي مثل حسين درخشان تعبير «کاریکاتور نژادپرستانه» را به كار مي‌برد، ديگر چه توقعي مي‌توان داشت!؟ داستان خيلي هم سخت نيست. تا جايي كه من يادم مي‌آيد، وقتي مي‌خواهيم نشان بدهيم كه يك نفر اصطلاحاً اصلاً در باغ نيست و به هيچ وجه نفهميده سخن از چيست، مي‌گوييم فلاني گفت «نمنه!؟» نمونه داغش هم همين مطلب دو هفته قبلم! اصلاً هم قصد از به كار بردنش، نژادپرستي يا تحقير نيست و كم هم‌ نديده‌ام تُرك‌هايي كه خودشان موقعي كه اصلاً متوجه چيزي نشده‌اند، مي‌گويند «نمنه!؟»
نه، داستان چيزهاي ديگري است و نمي‌دانم چرا بايد مانا نيستاني بيچاره اين وسط قرباني بشود. بخشي از داستان (مطابق شنيده‌ها) تسويه‌حساب‌هاي شخصي صفار هرندي (وزير ارشاد) با خادم‌الملّه (رييس ايرنا و مديرمسؤول ايران) است. بخش بزرگتر داستان هم به مركزگرايي احمقانه و تمايل به يك‌دست كردن همه كشور و مردم برمي‌گردد. صفويه همه را شيعه كرد. رضاخان لباس همه را يكي كرد و سال‌هاست كه از ترس فروپاشي كشور، قوميت‌ها به شدت تحت فشارند. از ترك و كُرد و عرب گرفته تا بلوچ و تركمن، حقوق همه زير پا گذاشته مي‌شود و اين كاريكاتور ساده سالم، فقط بهانه‌اي شده براي رساندن اين نكته به گوش كساني كه بايد بشنوند و نمي‌شنوند يا اشتباه مي‌شنوند. نمي‌دانم چرا يكي حاضر نيست باور كند كه همه اين مردم اول خود را ايراني مي‌دانند و بعد كُرد، ترك، بلوچ يا .... اگر هم غير از اين است، از بي‌تدبيري ماست، نه از ذهن آشوب‌گر يا تجزيه‌طلب آن‌ها. تحليل كاملش بماند براي وقتي كه سر و صداها خوابيد و مي‌شد منطقي بحث كرد

۳- حدود ۱۵۰ سال پيش ماركس گفت: «دين افيون توده‌هاست»
حدود ۵ سال پيش هاشم آقاجري گفت: «دين نه تنها افيون توده‌ها و ملت‌هاست، كه افيون دولت‌ها نيز هست»
اگر ماركس امروز زنده بود، مي‌گفت: «فوتبال افيون توده‌هاست»
اگر ماركس امروز زنده بود و هاشم آقاجري هم اجازه صحبت كردن داشت، مي‌گفت: «فوتبال نه تنها افيون توده‌ها و ملت‌هاست، كه افيون دولت‌ها نيز هست»
حيف كه ماركس ۱۳۳ سال و ۲ ماه و ۲۱ روز پيش مُرد و چند سالي هم هست كه هاشم آفاجري اجازه حرف زدن ندارد، وگرنه سخنراني غرّايي مي‌كردم در باب اين كه «فوتبال نه تنها افيون توده‌ها و دولت‌هاست، كه افيون روشنفكران و نخبگان نيز هست» واقعاً حيف شد. به قول روباهه در «شهر قصه»: «حيف شد. كنيز مطبوعي بود!»

۴- چه چيزهاي جالبي كه در اينترنت پيدا نمي‌شود. مثلاً متن كامل نمايشنامه «شهر قصه» به صورت PDF يا زيپ شده يا فايل صوتي آن را مي‌توانيد با فرمت Real Audio (كه با «Real Player» و «Jet Audio» مي‌توانيد پخشش كنيد) از اين آدرس‌ها دانلود كنيد: قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم و در نهايت قسمت چهارم. به شدت شنيدنش را توصيه مي‌كنم. شايد از معدود جاهايي باشد كه شنيدن، از خواندن هم لذت‌بخش‌تر است.
يا مثلاً «متن فارسي كامل و سانسور نشده قلعه حيوانات نوشته جرج اورول» به صورت PDF و البته متن انگليسي رو هم مي‌تونيد از اينجا و به فرمت txt بگيريد. البته هر چه گشتم، ۱۹۸۴ را پيدا نكردم. (البته دو سه جا نوشته بود كه سايت افشا آن را گذاشته است. ولي وقتي بعد از كلي فيلترشكني، فايل يك مگابايتي را دانلود كردم، ديدم كه «قلعه حيوانات» است. از مسؤولين محترم خواهش مي‌كنم كه براي اين كلاهبرداري هم كه شده، تا قيام قيامت اين سايت را فيلتر كنند)

۵- از طرف امير محبيان، سردبير روزنامه رسالت، دعوت به همكاري شده‌ام (البته نه لزوماً براي خود رسالت) داستان اينجاست كه وي، از داوران مقالات و نشريات سياسي، صنفي، فرهنگي و اجتماعي جشنواره منطقه‌اي نشريات بوده و مثل اين كه از كارهاي من خوشش آمده است. كمي مردد بودم و قضيه را با چند نفر مطرح كردم. اما كسي كه مطمئن بودم حتماً به شدت مخالف مي‌كند، گفت: «تو كه كار خودت رو مي‌كني و نظرات خودت رو مي‌نويسي. حالا چه فرقي مي‌كنه كه كجا باشه؟»

۶- پس از مدت‌ها بخش «نمونه آثار» به شدت و تقريباً يك‌شبه به‌روز شد و حدود بيست يادداشت و گزارش ديگرم (و اكثراً مربوط به واحه) را در آن جا گذاشتم. از جمله سه اثر از چهار اثري كه در جشنواره اخير مقام آوردند («لعنت بر اين شبانه!» و «راه مُردنِ مردِ رفته» و «بيگاري دانشجويي»)

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما: