شنبه ۲۷ خردادماه ۱۳۸۵
درسهاي يك غافلگيري
۱- بيست و هفتم خردادماه ۱۳۸۴ بزرگترين شگفتي تاريخ سياسي جمهوري اسلامي نبود؛ چرا كه اين عنوان بيشك از آن دوم خرداد ۱۳۷۶ است. اما قطعاً دومين رويداد شگفتيآفرين تاريخ سياست تمام اين سالها در اين روز خلق شد. جايي كه محمود احمدينژاد در نهمين دوره انتخابات رياستجمهوري، رتبه دوم را بين هشت نامزد انتخابات به خود اختصاص داد و در نهايت بر اين مسند تكيه زد.
۲- در مورد چرايي اين واقعه بسيار گفتهاند و خواهند گفت. به عقيده من، دليل اين اتفاق (كه چندان هم اتفاقي نبود) بياعتمادي تاريخي ايرانيان به حاكمان است. اين توهم در ذهن ما ايرانيان وجود داشته است كه حكام و به ويژه دولتمردان، مردماني دروغگو، كثيف و حقهبازند كه تنها به دنبال منافع شخصي سياسي و به ويژه مالي هستند. عليالخصوص هنگامي كه سياستمداران وابستگي حزبي نيز داشته باشند، نور علي نور خواهد شد و ديگر نميتوانيم باور كنيم كه فلان دولتمردي كه اكنون جايي در حكومت ندارد، براي نان شبش نياز به كار كردن و حقوق دارد. بلكه قاعدتاً وي در زمان حكومتش با دزدي از مال مردم، اصطلاحاً بار خود را بسته است. اگر هم چنين نكرده، نه از پاكدستياش، كه از بيعرضگياش بوده است.
۳- چنين است كه هر شخص يا گروهي كه مدتي را در رأس حكومت سپري كند، به زودي بايد جاي خود را به ديگري تازهنفسي بسپارد. همان گونه كه خرداد هفتاد و شش، رأي به خاتمي، نه به ناطق بود؛ خرداد هشتاد و چهار و رأي به احمدينژاد، بيش از هر چيز، «نه» به مشاركت و كارگزاران بود. چرا كه هميشه باور داشتهايم و باور خواهيم داشت كه هر كه تا امروز بوده، بد بوده است و اين چنين، اميد ميبنديم به يك كوتوله صد و شصت سانتيمتري براي كاپيتاني تيم ملي بسكتبالمان!
آري؛ به طور قطع، اگر هفت سال ديگر، انتخابات رياستجمهوري برگزار شود، نامزد منتصب منتسب به جريان احمدينژاد رأي نخواهد آورد و بيش از همه، اين رأي نياوردن در روستاها و مناطق فقيرنشين خواهد بود. تيم احمدينژاد نيز به همان سرنوشتي دچار خواهند شد كه كارگزاران هاشمي و همراهان خاتمي دچار شدند.
۴- به نظر من، از شكست «مصطفي معين» در انتخابات سال گذشته گريزي نبود و از همان آغاز، اطمينان داشتم كه وي را به كاخ رياستجمهوري راهي نخواهد بود. اين مسأله دو دليل اساسي داشت. يكي انتصاب انتساب «مصطفي معين» به كساني كه هشت سال را در دولت سپري كرده بودند و ديگر دليل، ناكارآمدي در ردههاي بالايي و پاييني مهمتر حامياش، جبهه مشاركت بود. هر چند كه اين دلايل سبب سكوت، انفعال و عدم تلاش من نميشد. چرا كه معتقدم بايد كار صحيح را انجام داد. هدف رفتن است، نه رسيدن
۵- بحث ناكارآمدي جبهه مشاركت در ردههاي بالايي اين حزب را ميتوان به محفلي عمل كردن آن نسبت داد. چنين كه عدهاي خود را صاحب اين حزب ميدانند و به شدت از ورود «ديگران» به آن هسته مركزي گريزانند. چنين است كه هسته مركزي مشاركت با وجود حضور عناصر محبوبي نظير سعيد حجاريان، مصطفي تاجزاده، سعيد حجاريان و محمدرضا خاتمي، و مديران كارآمدي نظير محسن صفايي فراهاني، حبيبالله بيطرف، محمود حجتي و ديگران، در بين اعضاي ردههاي پايين و مياني اين حزب، محبوبيت چنداني ندارد (و اين طنز، از عجايب روزگار است) چرا كه نقش ردهها و به ويژه مناطق و استانها، در تصميمگيريها و مديريت حزب نزديك به صفر است. به بيان ديگر مركزيت اين حزب به ردههاي پايينتر به چشم بازوي اجرايي و به بيان صادقانهتر، به چشم «عمله» نگاه ميكند. چنين است كه بيش از هر چيز، نگاه ضدمشاركتي جبهه مشاركت به اعضا و هوادارانش، ناكارآمدي اين حزب را موجب شده است. حزبي كه ميخواست ساختارش بر خلاف سازمان مجاهدين، باز باشد، اما در عمل خلاف اين اتفاق افتاد.
۶- در ردههاي پايينتر و به ويژه در استانها نيز، دستاندركاران حزب تنها به دنبال كسب منافع هستند و صداقت، در كمتر كسي به چشم ميخورد. به اين معنا كه افراد، فكر ميكنند «مشاركت» جايي است كه ميروي و كار ميكني و اگر برنده شدند، به تو پست و مقام ميدهند. البته نه پست و مقام حزبي، كه در همان شهر و استاني كه هستي، به پست و مقامي ميرسي. اين چنين است كه تابلوي مشاركت به دست كساني ميافتد كه نه تنها از محبوبيت و كارآمدي چنداني برخوردار نيستند؛ كه اصلاً با طرز تفكر و مرام اين حزب كمترين نسبتي ندارند و براي چيز ديگري به اين تابلو روي آوردهاند. اين مشكل بيش از هر چيز به همان هسته مركزي و طرز تعامل و نگاهش به ردههاي پايينتر برميگردد و نه چيز ديگري
۷- معين اگر باخت، به ما باخت. مايي كه به دنبال تثبيت جايگاه و ميز خويش و در رؤياي ارتقاي مقاممان بوديم. به مايي كه تفاوت خرداد ۸۴ را با خرداد ۷۶ و بهمن ۷۸ متوجه نشده بوديم و با همان طرز تفكر به فعاليت ميپرداختيم. به مايي كه نرفتيم از يك جامعهشناس يا روانشناس بپرسيم كه چرا در سال ۷۶ خاتمي رأي آورد. به مايي كه در برابر دزديها، اختلاسها و ناكارآمديهاي بعضي دوستان و همفكرانمان سكوت كرديم و گذاشتيم در ذهن مردم، تصويرمان با خاتمي، كنتراست داشته باشد و سياه و سياهتر شود. به مايي كه هنوز راضي نشدهايم كه اگر زماني اشتباه كرديم، بگوييم اشتباه كردهايم و از زمين و زمان توجيه ميآوريم كه يا تقصير ما نبوده يا كارمان درست بوده است. آري، معين به ما باخت و ما به مردمي كه هر چند سادهلوح، زودباور و متوهمند، اما حق انتخاب دارند. مايي كه زماني كه ميتوانتسيم، تلاش نكرديم كه آنها را اصلاح كنيم و تفكر مدرن و واقعگرايانه را در آنها ايجاد كنيم (چرا كه به ضررمان بود) و امروز بايد افسوس بخوريم بر كشوري كه تصوير آيندهاش به غايت نامعلوم و نااميدكننده شده است.
۸- خوشحالم كه معين برنده نشد. چرا كه دردها، زخمها و ضعفهايمان به مُسکِني موقت، آرام نگرفتند و فرصتي دست داد تا واقعنگر شويم و تلاش كنيم كه خود را اصلاح كنيم. نميتوان از نجات کشور و دنيا دم زد، هنگامي كه هنوز خودمان نجات پيدا نكردهايم.
یادداشتهای شما:
اي بابا حالا چه فرق ميكند اولين باشد يا دومي اتفاق مهم؟اغيينكه معين چرا باهت به همه مربوط ميشود.به انهايي كه براي بزرگي خيلي كوچك بودند بيشتر
[ yaraghan ] | [سه شنبه، ۳۰ خردادماه ۱۳۸۵، ۰:۰۴ بعدازظهر ]يكي انتصاب «مصطفي معين» به كساني كه هشت سال...
پسرم اينجا انتساب با سين است.
[ رود راوي ] | [سه شنبه، ۳۰ خردادماه ۱۳۸۵، ۷:۳۵ بعدازظهر ]








