دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
یکشنبه ۱۸ تیر‌ماه ۱۳۸۵

شلاق بر اسب مرده

۱- از آن چه پيش‌تر به عنوان «جنبش دانشجويي» از آن ياد مي‌شد، امروز جز نامي و سايه‌اي بيش باقي نمانده است. چرا كه ديگر نه خبري از جنبش هست؛ و نه افراد و گروه‌هايي كه داعيه‌دار رهبري يا حتي حضور در اين جنبش هستند، داراي مشخصات دانشجويي يا داراي پايگاهي در بدنه دانشجويي هستند. فراموش نكنيم كه امروز در كشور حدود ۴-۳ ميليون نفر عنوان دانشجو را يدك مي‌كشند و يك دانشگاه و دو دانشگاه و ده دانشگاه، چيزي به نام جنبش دانشجويي را نمي‌توانند شكل دهند.
اما اين گفته بدان مفهوم نيست كه چنين چيزي هيچ گاه در كشور وجود نداشته است. بلكه تا همين چند سال قبل، وجود جنبش دانشجويي امري غير قابل انكار بود. اما عوامل گوناگون و پرشماري در اين اضمحلال و مرگ تأثيرگذار بوده‌اند كه برشمردن چندي از مهم‌ترين آن‌ها بي‌فايده نخواهد بود.

۲- از ديد نگارنده، مهم‌ترين دليل اين امر، افت شديد ميانگين بار دانش و آگاهي در بدنه جامعه دانشجويي است. از يك سو، با گسترش تورم‌گونه تعداد دانشجويان، خواه ناخواه، گزيده بودن و نخبگي در ميان اين قشر از جامعه نماد كمتري پيدا كرد و به بيان ديگر، دانشجوها افرادي كاملاً معمولي، و نه برگزيده و برجسته ميان همسالان خويش شدند. از ديگر سو، با غول شدن كنكور و ختم شدن تمام راه‌ها به كنكور، فرد بهترين و مهم‌ترين دوران براي مطالعه را به خواندن دهباره و صدباره و هزارباره كتاب‌هاي درسي و كمك‌درسي اختصاص مي‌دهد. به بيان ديگر، شايد دانشجوي امروز، از همتاي ساليان قبل خويش، تعداد واژگان بسيار بيشتري را خوانده باشد؛ اما بر خلاف وي، آن چه خوانده، تكرار چندين و چند باره كتاب‌هايي بوده كه پس از كنكور، كاملاً فراموش مي‌كند و از ياد مي‌برد. وقتي كتاب خواندن مبدل به وظيفه گردد، ديگر نمي‌توان توقع داشت كه اوقات فراغتش را به مطالعه غيردرسي اختصاص دهد و چنين است كه فرد، سال‌هاي بلوغ فكري خويش را خالي از فكر سپري مي‌كند و به دانشگاه كه مي‌رسد، فاقد كمترين دانش و اطلاعات در خصوص هر چه جز درس است، خواهد بود؛ خواه فلسفه باشد، خواه ادبيات، هنر يا ساير مسائل (اين مباحث را به طور كامل‌تر، در اينجا شرح داده شده‌اند)
از بعد آگاهي سياسي نيز، آن چه مي‌داند، شامل اخبار و اطلاعاتي است كه از كانال‌ها و رسانه‌هاي رسمي شنيده است و آن چه در غرغرهاي سياسي كوچه و خيابان و محافل خانوادگي يا امثالهم؛ و چنين اطلاعاتي، هر چه باشد، آگاهي نيست.

۳- كاهش بار دانش و آگاهي، به نوعي كاهش پتانسيل و توان بالقوه حركت و جنبش در ميان قشر دانشجو است. اما عوامل بيروني نيز مانع استفاده از همين توان اندك گشته‌اند. تأثيرگذارترين عامل در اين ميان، «مهم شدن» جنبش دانشجويي است. به اين معنا كه اوج شكوفايي جنبش دانشجويي مربوط به زماني بود كه هيچكس روي آن حساب ويژه‌اي باز نمي‌كرد. اما با ورود اين جنبش به عرصه معادلات سياسي در دو انتخابات رياست‌جمهوري خرداد ؟؟ و به ويژه انتخابات مجلس ششم، اين جنبش (به ويژه مجموعه انجمن‌هاي اسلامي و دفتر تحكيم وحدت) به عنوان نيرويي مؤثر و «رأي جمع‌كن» شناخته شدند و حتي برخي رويدادها (به ويژه فاجعه كوي دانشگاه) نشان داد كه محدوده اثرگذاري آن فراتر از خاك ايران نيز هست.
اين اثرگذاري از يك سو، موجب نفوذ روزافزون افراد منفعت‌طلب به داخل شاكله اين مجموعه شد و عضويت و ارتقا به جهت ايجاد فرصت‌ها و امتيازات مادي و معنوي شخصي، به انگيزه‌اي معمول و فراگير براي افراد تبديل شد. از ديگر سو، نهادهاي داخل و خارج دانشگاه، اعم از احزاب و جريان‌هاي سياسي و نهادهاي امنيتي در صدد برآمدند كه از جنبش استفاده يا آن را منفعل و بي‌تأثير كنند. تشكيل دو طيف شيراز و علامه، فراكسيون‌بندي‌هاي داخلي در اين دو طيف و حمايت اعضاي طيف شيراز از شش نامزد مختلف در انتخابات اخير رياست‌جمهوري، نمونه‌هايي از اين ميل احزاب و نهادهاست.
از يك سو، طيف علامه يعني مشاركتي‌ها، ملي-مذهبي‌ها و دنباله‌روان ورشكستگاني چون علي افشاري، و طيف شيراز را هم كه بچه‌هاي بسيج و نزديكان به بسيج تشكيل مي‌دهند. از ديگر سو، بدون كمترين تعارفي، طيف شيراز را اطلاعات سپاه راهبري مي‌كند و طيف علامه را وزارت اطلاعات تحت هدايت خويش گرفته است. در چنين شرايطي، جز نام، چه چيزي باقي مي‌ماند؟
هر چند كه در اين شرايط، معتقدم كه اين حساسيت‌ها، نظارت‌ها و دخالت‌ها، بود و نبودشان تأثير عمده‌اي ندارد. چرا كه ديگر جنبشي وجود ندارد كه تأثيري داشته باشد و همه اين‌ها، شلاقي است بر اسب مرده

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

مرتیکه من این حرفا ر نمنه؟
گند زدی با کرم کارامل به پیرنم پاک نمیشه!
اگه دستم بهت برسه می کشمت!

[ شاسکول ] | [دوشنبه، ۱۹ تیر‌ماه ۱۳۸۵، ۱۰:۳۶ بعدازظهر ]