شنبه ۱۴ مردادماه ۱۳۸۵
رسانه، دانايي و آگاهي، رمز رسيدن به دموكراسي
۱- امروز، صدمين سالگرد امضاي فرمان مشروطه توسط مظفرالدينشاه قاجار است. به عبارت ديگر، امروز، يك قرن از ظهور و شكلگيري نهادهاي دموكراتيك و به طور خاص، مجلس، در ايران ميگذرد. يك قرن است كه ما، حداقل در ظاهر امر، حكومتي مردمسالار داريم؛ اما در عمل خبري از مردمسالاري نيست.
۲- البته، يادآوري اين نكته خالي از لطف نيست كه مردمسالاري قبله آمال، كمال مقصود و آرمانشهر جامعه انساني نيست و در عمل بدون حقوق بشر و ليبراليسم (در معناي پاسداشت حقوق اقليت) دموكراسي چندان تفاوتي با ديكتاتوري ندارد. به بيان بهتر، دموكراسي، به خودي خود، تنها ديكتاتوري را از فرد و گروه حاكم ميگيرد و به اكثريت منتقل ميكند. اما هر چه باشد، نظر و رضايت عده بيشتري جلب ميشود. اما واقعيت اين است كه نظر اكثريت، حق و حقيقت نيست. به بيان ديگر، تنها ابلهان باور ميكنند كه «صداي مردم، صداي خداست.»
۳- با اندكي تأمل و كاوش، ميتوان دلايل فراواني را براي ناكامي در نهادينهسازي دموكراسي در كشور، يافت. بخشي از اين علتها به خصوصيات عموم ما ايرانيان باز ميگردد. به طور خلاصه آرمانگرايي افراطي، ذهنيت رمانتيك، تنبلي و كمطاقتي از مهمترين اين خصوصيات هستند. ما همچنان به جاي اين كه به دنبال بهتر شدن (هر چند اندك اندك و به كندي) باشيم، به دنبال بهترين شدنيم، آن هم در كوتاهترين زمان؛ و اصلاً در نظر نميگيريم كه آيا اين زمان كوتاه، براي رسيدن به مقصود كافي است يا نه. همين ايدهآلگرايي محض سبب ميشود كه در انديشه يافتن قهرمان و به ويژه «ميانبر» پيوسته راهمان را تغيير دهيم و به بيراهه رويم. در حالي كه حتي اگر يكي از آن بيراههها را ادامه ميداديم و دائم، از اين شاخه به شاخهاي ديگر نميپريديم، امروزه قطعاً به جاي بسيار بهتري رسيده بوديم.
به بيان ديگر، ذهنيت يونگي و سياه و سفيد ديدن همه چيز و همه كس، عامل ناكامي ماست. اي كاش باور ميكرديم سياه و سفيدي وجود ندارد، خاكستري سياه نيست؛ و بايستي به دنبال خاكستري روشنتر برويم.
۳- از ديگر سو، دليل اصليتر ناكامي دموكراسي در كشور ما (مانند بسياري كشورها و تجربيات ديگر) كمبود دانايي و آگاهي است. از يك سو، دانش و علم سياست و توان ارزيابي و تصميمگيري در عموم ايرانيان در سطح بسيار نازلي است؛ و از سوي ديگر، مردم ما، از اطلاعات و آگاهي، خيلي كمتر از آن چه بايد، برخوردارند. منظور از آگاهي و اطلاع، آن چيزهايي است كه رسانهها در اختيار مردم ميگذارند. ما نه تنها از آگاهي اندكي برخورداريم؛ كه همين اندك نيز (به قول اقتصاددانان) نامتقارن است. نه از همه چيز و همه كس، اطلاعات به يك ميزان در اختيار است، نه اين اطلاعات و دسترسي به آنها بين همه، يكسان توزيع شده است. دكتر شريعتي ميگفت: «انقلاب پيش از آگاهي، فاجعه است» و حال بايد اضافه كرد: «نتيجهي انتخاب، پيش از آگاهي، فاجعه است.»
۴- چه بايد كرد!؟ نسخه پيچيدن و راهكار پيشنهاد دادن، از پيشبيني كردن نيز خطرناكتر است. اما با وجود اين، معتقدم كه ما بيش از هر چيز و پيش از هر چيز، نياز به رسانهها و گسترش رسانهها داريم. ما نياز داريم كه رسانهها بتوانند از همه چيز اطلاع كسب كنند و نياز داريم كه همه بتوانند به رسانهها دسترسي داشته باشند. در چنين شرايطي ما از آن چه، توزيع (تقريباً) متقارن اطلاعات خوانده ميشود، برخوردار خواهيم بود. هر چند كه رسيدن به ايدهآل ناممكن است، اما بايد تلاشمان را در جهت حركت به اين سمت بگذاريم كه يك بار براي هميشه، رسانهاي به نام شايعه و عباراتي نظير «شنيدهاي كه ميگويند ...» به دست فراموشي سپرده شود و آن قدر تعداد و بُردِ رسانهها گسترش يافته باشد كه ديگر نتوان هر دروغي را به نام خبر و واقعيت به ديگري باوراند.
۵- واقعيات را بپذيريم. انگلستان، از ۱۲۶۵ ميلادي مجلس انتخابي دارد و از ۱۹۹ سال قبلش هم، مجلس. نمايندگان مردم از ۱۷۸۹ به پارلمان فرانسه راه پيدا كردند و چيزي در حدود ۲۰۰ سال هم هست كه در فرانسه، نظام جمهوري برقرار است. چهار جمهوري طول كشيد تا فرانسه به اينجا برسد كه هنوز هم ايدهآل نيست و دليل آشكارش، شورشهاي سال گذشته در اين كشور
اين دو كشور اروپايي، نمونههاي معروف دموكرات از دو نوع مشروطه سلطنتي و جمهوري هستند. اما پس از تمام اين سالها، هنوز در فرانسه، داشتن حجاب، موجب اخراج از مراكز آموزشي ميشود و در گذرنامه، انگليسيها، نه شهروند (Citizen) كه بنده (Subject) خوانده ميشوند. چگونه ممكن است از نهادينه نشدن دموكراسي در كشورمان متعجب شويم!؟ آن هم هنگامي كه از دموكراسي و مشاركت در تعيين سرنوشت، فقط شركت در انتخابات را فهميدهايم؛ آن هم هنگامي كه هنوز شركت در انتخابات را «وظيفه شرعي» ميخوانيم؛ آن هم هنگامي كه هنوز از بسياري مشكلات ايدئولوژيك رنج ميبريم و نظرياتي مانند ديكتاتوري صالح يا ولايت مطلقه كشفي طرفداران فراواني دارند. بخواهيم يا نخواهيم، تا دموكراسي، راه بلندي در پيش است و زماني طولاني بايد بگذرد تا به دموكراسي برسيم. تازه از آن هنگام بايد به فكر نهادينهسازي حقوق بشر و ليبراليسم بود.
۶- معتقدم تنها راه رسيدن به حكومت خوب به طور عام و دموكراسي به طور خاص، گسترش رسانههاست. به بيان ديگر، اين روزنامهنگاران و خبرنگاران هستند كه ميتوانند آينده كشور را بهبود ببخشند و به مردم بفهمانند كه خبري از قهرمان نيست و در كارنامه هر كسي نقاط سياهي وجود دارد. دقت كنيد، نميگويم هر سياستمداري، ميگويم هر كسي؛ و آن پاياني است بر ذهنيت آرمانگرايانه و رسيدن به واقعگرايي. آن جاست كه دموكراسي و خرد جمعي، به عنوان يك راه حل زميني و خوب (نه درست و كامل) ميتواند جاي خود را باز كند. رسانهها هم از يك وبلاگ شخصي تا يك پورتال خبري بزرگ را در برميگيرند. براي نهادينهسازي دموكراسي، شايد ۱۰۰ سال ديگر هم كافي نباشد، اما بايد پيش از دموكراسي، آگاهي را گسترش داد. اگر مردم آگاه شوند، خود به خود دموركاسي را انتخاب و براي رسيدن به آن، تلاش ميكنند.