دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
سه شنبه ۱۷ مرداد‌ماه ۱۳۸۵

حرفه‌اي كثيف به نام خبرنگاري

۱- هشت سال پيش در چنين روزي، طالبان، محمود صارمي، خبرنگار خبرگزاري ايرنا را به قتل رساندند و اين بهانه‌اي شد تا هفدهم مرداد، روز خبرنگار نام بگيرد. حال پس از اين سال‌ها، چقدر سخت است نوشتن از خبرنگار!؟

۲- خبرنگاري، حرفه كثيفي است. چرا كه آرمان خبرنگار، كشف حقيقت و انتقال آن به مخاطب است. براي اين منظور، خبرنگار بايد بي‌رحم، كنجكاو و شكاك باشد. اما همين روند يافتن حقيقت از يك سو، و تلقي ابراز حقيقت از سوي خبرنگار از ديگر سو، اين حرفه را به آنجا مي‌رساند كه مي‌توان كثيفش خواند.

۳- حقيقت، چيزي عيان و در دسترس نيست. به ويژه در دوراني كه در هر سازماني، نهادي با نام «روابط عمومي» شكل گرفته است كه اصلي‌ترين وظيفه‌اش، لاپوشاني و پنهان كردن حقيقت از ديد و دسترس ديگران است. در چنين شرايطي، براي دريافتن حقيقت، خبرنگار، راهي به جز برقراري ارتباط دوستانه و پنهاني با برخي دست‌اندركاران نخواهد داشت. در چنين شرايطي، خبرنگار وام‌دار عده‌اي خواهد شد و نتيجه اين وام‌داري، جز عدم انعكاس حقيقت، به تمامي و كمال، نخواهد بود. ممكن است كه خبرنگار جز حقيقت چيزي نگويد، اما قطعاً تمامي حقيقت را نيز نخواهد گفت.

۴- از ديگر سو، سياستمداران و صاحبان قدرت، هميشه، در مدار عشق و نفرت نسبت به خبرنگاران دور مي‌زنند. از يك سو، خبرنگاران مي‌توانند آنان را از عرش قدرت به فرش ذلت بكشانند و از ديگر سو، مي‌توانند در خلاف اين مسير و در راه ارتقا، حركتشان دهند. چنين است كه صاحب‌منصبان علاقه خاصي به جذب (بخوانيد خريداري) خبرنگاران دارند و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نمي‌كنند.

۵- مصداق بارز و عيان كثافت در حرفه خبرنگاري را مي‌توان در دو حوزه اقتصاد و ورزش ديد. خبرنگاران اقتصادي، به سادگي و با انعكاس چند خبر و استفاده از يكي دو تيتر، مي‌توانند فروش شركتي را افزايش دهند يا كالايي را در بازار، به زمين بزنند. چنين است كه در كشور، بيش از ده روزنامه اقتصادي (برخي با شمارگاني حتي كمتر از هزار نسخه) منتشر مي‌شوند و اگر نگوييم همه، حداقل بسياري از آن‌ها به انگيزه تأمين منافع مادي و معنوي خودشان و حاميانشان منتشر مي‌شوند. خبرنگاران اقتصادي، به هر شركت، نهاد و سازماني كه پاي مي‌گذارند، اگر پشت در نمانند، با يك پيشنهاد بسيار وسوسه‌كننده روبرو خواهند شد.
اكثر روزنامه‌نگاران ورزشي (اگر بتوان واژه روزنامه‌نگار را به ايشان اطلاق كرد) نيز روي ديگري از كثافت‌هاي اين حرفه را به نمايش مي‌گذارند. نگاه كنيد به انبوه روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌هاي ورزشي كه در ايران منتشر مي‌شوند. مي‌دانيد چرا به يك باره يك روزنامه روي بازيكن خاصي زوم مي‌كند و دائم به تمجيد و تعريف و تحسين او مي‌پردازد؟ از پيشنهادها و قيمت‌هاي «امضاي يك قرارداد نان و آب‌دار» «پيوستن به يكي از دو تيم استقلال يا پرسپوليس» «دعوت به تيم ملي» و «حضور در تركيب اصلي» خبر داريد!؟ اگر خبر نداريد، كافي است زنگي به يكي از روزنامه‌هاي ورزشي بزنيد تا متوجه شويد كه چرا آن‌ها اين قدر از حضور امثال داريوش مصطفوي در فدراسيون و مربيان داخلي در تيم ملي حمايت مي‌كنند. چرا كه چنين افرادي، خودخواسته يا به ناچار، حق‌الزحمه و حق‌السكوت و صله اين افراد را مي‌پردازند و امثال دادكان و برانكو، خير

۶- مي‌دانم كه دارم اندكي بي‌رحمانه مي‌نويسم. اما به عنوان كسي كه خودم را اندكي روزنامه‌نگار مي‌دانم، بر اين باورم كه بي‌رحمي و فاش‌گويي و نقد بدون ملاحظه همه چيز، رمز اصلي و شرط لازم خبرنگاري و روزنامه‌نگاري است. البته اگر بخواهيم جانب انصاف را رعايت كنيم، اين معادلات و ساختارهاي دنياي مدرن است كه اين چنين، خبرنگاري را تحت تأثير قرار داده است. صاحبان قدرت‌هاي سياسي و اقتصادي و رسانه‌اي، در كنار غم نان شب و خرج زندگي و سرپناه است كه خبرنگار را به ناچار به منجلابي فرو مي‌برد كه اگر قلمش را نفروشد، ناچار است كه بميرد، زنداني يا خاموش شود. بياييد در سوگ حقيقت و خبرنگاران شمعي روشن كنيم و اين روز را تسليت بگوييم.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک