دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
سه شنبه ۱۴ شهریور‌ماه ۱۳۸۵

مدرسه يا پادگان؟

۱- اما مشكل اصلي نظام آموزش و پروش ما، در محتواي دروس و روش تدريس و روابط معلم و شاگرد نيست. به نظر من، مشكل اصلي اين است كه مدارس ما، از ابتدايي تا پايان دبيرستان، بيشتر شبيه پادگان است تا مدرسه. تأثير اين پادگان‌ساني، نه فقط در دانش و اطلاعات عمومي تک‌تک ما، كه در نگاهمان به زندگي، جامعه، كار و همه چيزهاي ديگر نيز ديده مي‌شود.

۲- از لحظه‌اي كه پاي به دبستان مي‌گذاريم، مي‌توان نشانه‌هاي اين نگاه پادگاني و سربازي را ديد. پسرها بايد موي سرشان را بتراشند. نگوييد كه اين به خاطر رعايت بهداشت و جلوگيري از انتقال بيماري است؛ چرا كه چنين حرفي خنده‌دار است. سال‌هاست كه از آن دوران گذشته كه مردم، سالي يك بار حمام مي‌رفتند. ديگر در هر خانه‌اي حمام و صابون و شامپو پيدا مي‌شود و اين تنها به شهرهاي بزرگ و كوچك نيز محدود نمي‌شود و هر روستايي را نيز در بر مي‌گيرد.

۳- جداي از موي سر، بايد لباس‌هاي متحدالشكلي هم بپوشيم. روپوش‌هاي مشكي، سرمه‌اي، سبز تيره يا خاكستري رنگي كه هيچ مادر و پدري دوست ندارند در نبود اجبار مدرسه، به تن فرزندشان كنند. اين اجبار، اگر چه از پايان دبستان براي پسرها برداشته مي‌شود، اما دختران بايد كه تا روز آخر سال‌هاي تحصيلشان، آن چه را بپوشند كه برايشان تعيين شده، نه آن چه را كه مي‌پسندند يا برازنده‌شان است.

۴- به خاطر مي‌آورم كه پنجم دبستان كه بودم، به خاطر اين كه در صف آرام و قرار نداشتم، نه از سوي ناظم و مدير مدرسه، كه توسط معلمم تنبيه شدم. او از پشت پرده كلاس در طبقه سوم، ما را نگاه كرده بود و مرا كه شاگرد اول كلاس و دانش‌آموز مورد علاقه‌اش بودم، تنبيه كرد. قصد محكوم كردن او را ندارم. نظام مدارس، او را مجبور به چنين كاري كرد. جرم من، فقط اين بود كه بايد دستشويي مي‌رفتم و نمي‌توانستم مثل مجسمه سر جايم، بايستم. اين داستان، نه در سال ۱۳۲۷، كه سال ۱۳۷۲ اتفاق افتاد.

۵- در يادداشت قبلي، اشاره‌اي گذرا داشتم به در صف ايستادن و «از جلو نظام» و «خبردار» و دست به سينه و مبصر و خوب‌ها و بدها
يك بار ديگر اين رسوم را با خودتان مرور كنيد. فقط همان ايستادن در صف به ترتيب قد و شعارها و امثالهم را ببينيد و به جاي كودكان نابالغ، بزرگسالاني در لباس ارتشي را تصور كنيد. اگر اين تصوير يك پادگان نظامي نيست، پس چيست؟

۶- مسأله اصلي، ديدي است كه نسبت به مدرسه و نقش آن در تربيت فرد دارد. متأسفانه، در مدارس ما، نظم در اولويت اول قرار دارد. «هر جا سخن از نظم است، نام ارتش مي‌درخشد.» چنين است كه الگوي پرورش نظم در دانش‌آموز، از ارتش و مدارس نظامي، وام گرفته مي‌شود و فرد را نه به شكل واقعي‌اش (كه دانش‌آموزي در سنين كودكي است) كه به شكل سرباز مي‌بينند.

۷- بدون ترديد، نشانه‌هاي بسيار بيشتري را مي‌توان يافت كه مؤيد همين نگاه سربازگونه و سربازخانه‌گونه به دانش‌آموز و مدرسه است. اما اين نگاه چه ايراد و اثري دارد، بحثي است كه بماند براي روزهاي آينده

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

جایی که جون آدما اهمیتی نداره ...
بعد برای روحشون میخواید چیکار کنن
.
پرفسور حسابی که خدایش بیامرزاد یه حرف فوق العاده ای زده :

[ آذرباد ] | [جمعه، ۱۷ شهریور‌ماه ۱۳۸۵، ۱۱:۰۲ صبح ]


روزي در آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتراي نروژي ، سوالي مطرح كرد: استاد،شما كه از جهان سوم مي آييد،جهان سوم كجاست ؟؟ فقط چند دقيقه به آخر كلاس مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي كنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،خانه اش خراب مي شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد بايد در تخريب مملكتش بكوشد.

[ آذرباد ] | [جمعه، ۱۷ شهریور‌ماه ۱۳۸۵، ۱۱:۰۴ صبح ]