دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
پنجشنبه ۲۳ شهریور‌ماه ۱۳۸۵

نسخه‌اي ناكارآمد براي همه دردها

۱- ديگر ضعف سيستماتيك نظام آموزش و پرورش ايران، «تفاوت‌گريزي» است. بدين معنا كه آموزش و پرورش ايران، براي همه مخاطبانش، اعم از دختر و پسر، شهري و روستايي، فارغ از فرهنگ، محيط و آينده‌شان، يك نسخه را تجويز مي‌كند. اما آيا همه ما از يك پيش‌زمينه و آمادگي واحد برخورداريم؟ آيا توانايي كلي ما يكي است؟ آيا هر يك از ما در همه زمينه‌ها از استعداد يكساني سود مي‌بريم؟ آيا اهميت آموزش و آموخته‌ها براي تك‌تك ما با ديگران تفاوتي ندارد؟ آيا همگي، آينده يكساني را در پيش رو داريم؟ پاسخ تمام اين سؤال‌ها، فارغ از اين كه در چه كشوري باشيد، قطعاً منفي است.

۲- يكي از بارزترين مصاديق اين بحث، آموزش ابتدايي براي دانش‌آموزاني است كه زبان مادري‌شان، فارسي نيست. از انگليسي و فرانسه و آلماني صحبت نمي‌كنم. سخنم از آذري‌زبان‌ها، كردها، عرب‌زبان‌ها و ساير اقوامي است كه زبانشان اگر زيرمجموعه فارسي هم باشد، قطعاً با زبان فارسي معيار كه در كتاب‌هاي درسي آمده، داراي تفاوت‌هاي عمده‌اي است. زبان و خط فارسي، طبق تصريح قانون اساسي، زبان و رسم‌الخط رسمي كشور است و بايد در همه رده‌ها و سال‌هاي تحصيل، آموزش داده شود. اما اگر كودك تهراني بايد تنها خواندن و نوشتن به اين زبان را بياموزد، كودك شش ساله‌اي كه خود و تمام خانواده‌اش، سال‌ها و چه بسا قرن‌هاست كه در روستاي آذري‌زبانشان زندگي مي‌كنند و جز اين زبان، به زبان ديگري آشنايي ندارند، بايد گفتن و شنيدن به زبان فارسي را نيز بياموزد.
آيا اين آموختن در برنامه آموزش و پرورش هست؟ خير آيا در همان مدت مي‌شود كه خواندن و نوشتن را هم ياد گرفت؟ قطعاً نه
آيا بايد آموزش او را با همان معيارهاي كودك تهراني ارزيابي كرد؟ البته كه نه
البته موضوع قوميت‌ستيزي و حاشيه‌نشاني قوميت‌ها بحثي طولاني است كه در اين مقال نمي‌گنجد.

۳- بحث ديگر اين است كه استعدادها و توانايي‌هاي هر كس، با ديگري تفاوت دارد. بحث تنها استثناها، كساني كه از استعداد شگرفي برخوردارند يا كه از نظر ذهني عقب‌مانده‌اند، نيست. بلكه در بارزترين حالت، دخترها و پسرها، سنين رشد و بلوغ متفاوتي دارند و به تناسب آن، قاعدتاً در سنين يكسان، بايد حجم متفاوتي از آموخته‌ها را در پيش رو داشته باشند. اما در عمل، تمام تفاوت آموزش‌هاي دختران و پسران، به دو درس محدود مي‌شود: آمادگي دفاعي و حرفه و فن!
اگر از مدارس استثنايي كه به عقب‌مانده‌ها اختصاص دارند، بگذريم، تنها آموزش خاص به مدارس «سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان» (سمپاد) محدود مي‌شود كه آن هم به لطف تدابير «مظفر» ديگر فقط نامي متفاوت دارند و ديگر هيچ

۴- حكايت اين حسين مظفر، وزير آموزش و پرورش دولت نخست خاتمي هم در نوع خود جالب توجه است. وزيري كه نه تنها نسبت به سلفش «نجفي» اصلاح‌طلب‌تر نبود، كه چند سال بعد، در صف آبادگران، رودرروي اصلاحات، اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبي قرار گرفت. مظفر، با بينش سنتي، خشك و به ظاهر عدالت‌طلبانه‌اش، تيشه به ريشه تمام تغييرات سال‌هاي قبل زد. حذف مدارس نمونه مردمي، اعمال محدوديت بر مدارس غيرانتفاعي و در نهايت، اعمال فشار بر سمپاد و عملاً بي‌خاصيت كردن آن، از مجموعه افتخارات و خدمات اين وزير استثنايي! بودند. از لحاظ مالي هم بلايي بر سر معلمان آمد كه سال‌هاي بعد، مرتضي حاجي تقاص آن را پس داد.

۵- بحث، اتوپيا و خيالات نيست. مسأله انعطاف‌پذيري يك سيستم در برابر كاربران\مخاطبان گوناگونش است. براي مثال، در ژاپن، وزارت آموزش، رئوس و سرفصل‌هاي دروس را مشخص مي‌كند، اما خود دست به انتشار يا انتخاب كتابي نمي‌زند. حال نويسندگان و ناشران مختلف، بر اساس خطوط تصويبي، كتاب مي‌نويسند و منتشر مي‌كنند. اين معلم و مدرسه هستند كه انتخاب مي‌كنند از روي چه كتابي تدريس كنند. ناشري كتاب‌هايشان را تنها براي بچه‌هاي يك استان خاص كه مثلاً آب و هوايي سرد و سرزمين‌هايي كوهستاني دارد، منتشر مي‌كند و ديگري براي دانش‌آموزان ثروتمندي كه زمان كافي براي انجام تكاليف بسيار دارند. آيا اين از دسترس خارج است؟

۶- اگر بخواهم كل داستان را در چند جمله خلاصه كنم، اين گونه مي‌شود: «ما انسان‌هاي متفاوتي هستيم. توانايي‌ها، علايق و سلايق مختلفي داريم. در شرايط فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي متفاوتي بزرگ شده‌ايم. به راه‌هاي متفاوتي خواهيم رفت و انسان‌هاي متفاوتي خواهيم شد. چرا بايد همه‌مان به يك گونه درس بخوانيم؟ آيا نبايد توقع داشته باشيم كه اندكي انعطاف‌پذيري از خود نشان بدهد و ما را درك كند؟»

۷- سال‌هاست كه گفتمان روشنفكري، انقلابي‌گري، ميهن‌پرستي و ساير پرچم‌هاي برافراشته بر بالاي جنبش‌هاي سياسي، فرهنگي يا اجتماعي كشور «عدالت‌طلبي» است. به نام عدالت، انقلاب كرديم، به نام عدالت به خاتمي رأي داديم و به نام عدالت سكان را به احمدي‌نژاد سپرديم. اما حقيقت اين است كه برداشت معمول از عدالت، تصويري است كه چريك‌هاي كمونيست به آن باور دارند و متأسفانه رنگ ديني و اسلامي هم به آن زده‌اند. اما اين عدالت نيست، كه مساوات است؛ و كيست كه نداند و نتواند بفهمد كه مساوات، عين بي‌عدالتي و ظلم است. اين افتخار نيست كه فرزند يك خانواده كشاورز كه در آينده كشاورز خواهد شد، همان قدر از كشاورزي بياموزد كه فرزند يك پزشك، پزشكي خوانده است. بلكه اين از بين بردن منابع انساني است. انعطاف‌پذيري وظيفه سيستم آموزشي است و انتخاب، حق ما. در بخش بعدي اين سلسله يادداشت‌ها، به بحث «انتخاب و حق انتخاب» خواهم پرداخت.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک