دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
پنجشنبه ۴ آبان‌ماه ۱۳۸۵

بازي مذاکرات هسته‌اي

۱- پيش‌تر، حامد قدوسي در مطلبي در خصوص بازي مذاکرات هسته‌اي، از نظريه بازي‌ها براي مدل‌سازي مذاکرات هسته‌اي استفاده کرده بود. بر اين اساس، اين مذاکرات يک بازي چانه‌زني (Bargaining) است. (پيشنهاد مي‌کنم که پيش از خواندن اين يادداشت، آن مطلب را بخوانيد.)

۲- بر اساس نوشته حامد «حل بازی چانه زنی نشان می دهد که طرفی که صبورتر است یا خود را صبورتر نشان می دهد و به عبارت دیگر هزینه گذشت زمان برای او کم تر است در نهایت می تواند سهم به تری از کل منافع را به خود اختصاص دهد. به عبارت دیگر طرف کم صبرتر که کیک برای او با سرعت بیش تری آب می شود عجله بیش تری برای رسیدن به توافق دارد و لذا آسان تر پیش نهاد طرف مقابل را می پذیرد.»

۳- با کمال احترامي که برايش قائلم، فکر مي‌کنم در نتيجه‌گيري يک عامل را (که در نوشته‌اش هم ذکر کرده) مورد توجه قرار نداده است.
درست است که در بازي چانه‌زني، صبر کردن و پايان بازي، درست پيش از خروج حريف از ميز مذاکره، سهم بيشتري را به ارمغان مي‌آورد؛ اما مسأله اين است که سهم و درصد مهم است يا حجم و ارزش واقعي امتياز دريافتي؟ اگر ۹۰ درصد منافع بازي را در پايان بازي، زماني که کل منافع ۱۰۰ واحد است، به خود اختصاص دهيم، فقط ۹۰ واحد منفعت برده‌ايم. در صورتي که زماني که ۵۰۰ واحد منفعت در بازي وجود داشت و در صورت توافق، فقط ۲۰ درصدش به ما مي‌رسيد، پايان بازي به معناي کسب ۱۰۰ واحد منفعت بود.

۴- از طرف ديگر، اکنون بازيکن رقيب (طرف غربي) از ميز مذاکره بلند شده و به سراغ بازي‌ها (گزينه‌هاي) ديگر رفته است. بعني اکنون، طرف اروپايي نشان داده است که اجباري براي توافق در اين بازي نمي‌بيند و به سمت شوراي امنيت سازمان ملل و گزينه تحريم رفته است. حال ماييم که بايد از اروپا خواهش کنيم که به ميز مذاکره باز گردد. در صورتي که همين چند ماه قبل، اين سران اروپا بودند که خواهان بازگشت ايران به ميز مذاکره شده بودند. در نتيجه، اکنون، اگر اروپا به ميز مذاکره بازگردد، امتيازي است که به ايران داده شده است. در نتيجه، در صورت توافق، ايران بازنده مذاکره و اروپا برنده آن خواهد بود.

۵- فهميدن اين که چرا دولت احمدي‌نژاد، تمايل به گزينه «سهم بيشتر از حجم کمتر» دارد و به «سهم کمتر از حجم بيشتر» علاقه‌اي نشان نمي‌دهد، دقيقاً به ديدگاه اقتصادي اين دولت بازمي‌گردد. دولت نهم، ترجيح مي‌دهد که دست به توزيع عادلانه فقر بزند تا اين که رشد اقتصادي سبب توزيع ناعادلانه ثروت گردد. چنين ديدگاهي دسترسي به امتياز کوچکي مانند چرخه سوخت هسته‌اي را به چشم‌پوشي از آن در برابر امتيازات بزرگ اقتصادي ترجيح مي‌دهد.

۶- يکي از نکات جالب براي من، همخواني مدل با واقعيت است. حدود سه سال پيش و در زمان مسئوليت حسن روحاني، ايران خواستار امتيازاتي در حد «شناخت ايران به عنوان منبع اصلي تأمين انرژي فسيلي اروپا» بود. اروپايي‌ها نيز سرمايه‌گذاري‌هاي فراوان در اقتصاد ايران، تضمين امنيت بين‌المللي و امتيازات اقتصادي و سياسي ديگري را به ايران پيشنهاد کرده بودند و سطح پيشنهادها نيز به يکديگر نزديک بود و فشارهاي داخلي امثال احمدي‌نژاد، مانع رسيدن به توافق شد. اما اکنون، سطح امتيازات به مسائلي نظير «لغو ممنوعيت فروش هواپيما به ايران» محدود شده است. اين همان داستان کم شدن تدريجي مجموع امتيازات يا به اصطلاح «آب شدن بستني» در بازي مذاکره است.

۷- نکته مهم ديگر، بحث زمان در امتيازات اقتصادي است. سرمايه‌گذاري، عموماً يک امر درازمدت است و نتايج مثبت امتياز سرمايه‌گذاري، بعيد است که در کمتر از چهار يا پنج سال مشخص شود. در نتيجه، امتياز طرف اروپايي (تعليق غني‌سازي) بلافاصله و امتياز ايران پس از گذشت چند سال به بار مي‌نشينند. اين از آن دسته عواملي است که آقاي قدوسي، در مدل‌سازي لحاظ نکرده‌اند.
هر چند که اکنون، ديگر خبري از آن امتيازها نيست و رسيدن به توافق، تنها جلوگيري از افزايش ضرر است.

۶- چند مفهوم جالب و به درد بخور از ويکي‌پديا:
نظريه بازي‌ها
بازي چانه‌زني
يک حل براي بازي چانه‌زني
اين وبلاگ فارسي نيز به نظريه بازي‌ها مي‌پردازد.

۷- پي‌نوشت: اتفاقاً به دلايل زيست‌محيطي و اقتصادي با حرکت به سمت برق هسته‌اي کاملاً موافقم. چرا که نيروگاه‌هاي هسته‌اي، به ويژه با قيمت‌هاي کنوني سوخت‌هاي فسيلي، ارزان‌ترين برق را توليد مي‌کنند و تنها ضايعاتشان، سوخت مصرف‌شده هسته‌اي است که روش‌ها و دستورالعمل‌هاي بسيار دقيق و ايمني براي دفنش وجود دارد. فاجعه چرنوبيل را از ياد ببريد. درست به همان دليل که امروز در اروپا، کسي فکر نمي‌کند که آلودگي موتورهاي ديزلي از انواع بنزيني بيشتر است.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (1) || لينک دائم
 
یکشنبه ۳۰ مهر‌ماه ۱۳۸۵

پيش به سوي انفجار جمعيت

۱- محمود احمدي‌نژاد، رييس‌جمهور، در جلسه مشترك دولت و مجلس گفت «با سياست ۲ بچه مخالفم» وي افزود: «كشور ما داراي ظرفيت‌هاي فراواني است. ظرفيت دارد كه فرزندان زيادي در آن رشد پيدا كنند، حتي ظرفيت حضور ۱۲۰ ميليون نفر را نيز داراست. رييس جمهور ايران اضافه کرد که چون غربي‌ها رشد منفي جمعيت دارند، مي‌ترسند كه جمعيت ما زياد شود و ما بر آنها غلبه كنيم»

۲- در سال‌هاي اول انقلاب، يكي از معروف‌ترين شعارها و مضرترين سياست‌ها، شعار و سياست ازدياد نسل بود. عده‌اي با استناد به عبارت «و اعدّوا لهم من ما استطعتم من‌القوه» و تعريف واژه «قوه» به قوا و تعداد نيرو، مردم را تشويق به بچه‌دار شدن و افزايش جمعيت مي‌كردند.
سياست‌هاي تشويقي سال‌هاي جنگ، نظير واگذاري زمين به خانواده‌هاي پرجمعيت و تخصيص كوپن بر اساس تعداد نفرات خانوار، نيز مزيد بر علت شد تا سيل فزاينده كودكان تازه به دنيا آمده، روانه جامعه ايران شود. در نتيجه، در خلال سال‌هاي جنگ، جمعيت ايران از حدود ۳۶ ميليون نفر به بيش از ۵۰ ميليون نفر افزايش بيابد.

۳- بعدها، دولت هاشمي، ناگزير، دوباره به تنظيم خانواده و كنترل جمعيت روي آورد. همه يادمان است كه مي‌گفتند «يكي خوبه، دو تا بسه» و حتي پشت بسته پفك نوشته بود: «فرزند كمتر، زندگي بهتر»

۴- نسل آن سال‌ها، در اواخر دهه شصت پا به دبستان گذاشت و مشكل كشور شد كمبود دبستان. سال‌هاي آخر دهه هشتاد هم پا به دانشگاه گذاشت و كنكور را به غولي بدل كرد و معضل كشور شد كنكور. امروز هم به دنبال كار مي‌گردد و مي‌خواهد ازدواج كند. خواه ناخواه، مشكل اصلي كشور امروز، بيكاري و ازدواج جوانان همان نسل متولدين ۵۹ تا ۶۴ است.

۵- اما اين ظرفيت‌هايي كه آقاي احمدي‌نژاد از آن‌ها صحبت مي‌كند، كدام است؟ در كشور مشكل كمبود آب، كمبود برق، كمبود سوخت‌هاي فسيلي و حتي كمبود اقلام غذايي داريم. گندم وارد مي‌كنيم. برنج و گوشت و مرغ و روغن و شكر هم وارد مي‌كنيم. از حيث بنزين و حتي گازوئيل هم خودكفا نيستيم. توليد نفتمان، از سال ۵۷ نيز كمتر است. جمعيت كشور دو برابر است. صادرات غيرنفتي، سرمايه‌گذاري خارجي و ماليات هم شوخي‌هاي بي‌مزه‌اي هستند. ما، امروز هم به زور و با دوپينگ قيمت بالاي نفت است كه زنده مانده‌ايم.

۶- آقاي رييس‌جمهور، جناب احمدي‌نژاد
شما فرد تحصيل‌كرده‌اي هستيد و مهندسي عمران خوانده‌ايد. آيا مي‌توان روي ستوني كه تحمل ۵۰ تن بار را دارد، ۱۲۰ تن بار قرار دارد؟ آيا غير از اين است كه مي‌شكند؟
آيا مي‌توان در آمفي‌تئاتري كه براي ۶۰ نفر طراحي شده، ۱۲۰ نفر را جا داد؟ غير از اين است که مجبورند به جاي نشستن بر روي صندلي، روي زمين بنشينند يا که بايستند؟ آيا غير از اين است که همين امروز هم عده‌اي ايستاده‌اند و جا براي ۶۰ نفر هم کم است؟
كشور ما، امروز هم، كار براي ۶۰ ميليون نفر ندارد و با معضل بيكاري دست به گريبانيم. شما هم كه با سرمايه‌گذاري خارجي و بخش خصوصي رابطه چندان مناسبي نداريد. اصلاً با لحن و سياست‌هاي شما، كسي حاضر به ريسك و سرمايه‌گذاري نيست و شر اين زالوصفتان! از سر كشور كم است. پس نسل آينده اين كشور، چه كار بكند؟ همه را به استخدام دولت و نهادهاي عمومي در خواهيد آورد؟
از سوي ديگر، حتي خودكفايي در توليد گندم نيز ناپايدار بود و شما گندم وارد كرديد. مگر ديگر آب و زميني در كشور مانده كه بخواهد به زير كشت برود. نان آن ۶۰ ميليون ديگر را از كجا مي‌خواهيد تأمين كنيد؟

۷- شعار دادن و مشكل درست كردن براي كشور كاري ندارد. اگر حرف‌هاي رييس‌جمهور اجرايي شود، نتايج و مشكلاتش سال‌ها بعد معلوم خواهد شد.
سال ۱۳۹۰ مشكل كشور، كمبود شير خشك خواهد بود. سال ۱۳۹۵ كمبود دبستان معضل خواهد شد. در سال ۱۴۰۰ مدرسه راهنمايي كم خواهيم داشت. سال ۱۴۰۵ مسأله، كمبود دبيرستان است. ۱۴۱۰ مشكل دانشگاه است و ۱۴۱۵ دوباره مشكل بيكاري و ازدواج پررنگ خواهد شد. علاوه بر آن، در آن برهه، نسل سال‌هاي جنگ به دوران بازنشستگي خود نزديك شده است و كمبود بودجه صندوق‌هاي بازنشستگي براي تأمين حقوق بازنشستگان، تنها يكي از مشكلات جمعيت كهنسال كشور خواهد بود. البته به شرطي كه تا آن زمان، كشور ورشكست نشده باشد كه با اين روند تخصيص يارانه‌ها، بعيد است.

۸- در همين باره:
الپر: Shame on you احمدي‌نژاد
حرفه؛ خبرنگار: زنان بزایند که دو بچه کم است!
دفتر خاطرات: حدس بزنید این حرفها رو کی زده
زن‌نوشت: عوام‌فريبي جديد
خورشيدخانوم: تهوع
۱۹۸۴: دو بچه كافي نيست
نيم‌نگاه: پیشنهادِ وسوسه‌انگیزِ یک رئیس‌جمهور

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (2) || لينک دائم
 
جمعه ۲۸ مهر‌ماه ۱۳۸۵

روزگار سپري‌شده مردمان خاموش

۱- روزگار، آغاز نشده، پايان يافت. پيش از آن كه اصولاً به مشهد برسد و چشممان به جمال اين جانشين عامه‌پسند و اخته شده شرق بيفتد، درش را تخته كردند. البته معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد اجازه داده كه منتشر شود. به اين شرط كه محمد قوچاني، رضا خجسته رحيمي، محمد جواد روح و احمد زيدآبادي در آن كار نكنند و يك كلمه حرف سياسي هم در آن نباشد. (منبع) سه نكته به ذهنم مي‌رسد:
الف- شير بي يال و دم و اشكم و پيل ...
ب- تا حالا چيزي در مورد ممنوع‌القلم شنيده بوديد؟
پ- ندانستن حق شماست!
ت- چرا نام عمادالدين باقي و اكبر متتجبي در اين ليست نيست!؟

۲- حتماً تا حالا از محدود شدن سرعت اينترنت ADSL به 128 كيلوبيت بر ثانيه (معادل 16 كيلوبايت بر ثانيه) خبردار شده‌ايد. احتمالاً از استدلال وزير محترم ارتباطات و فناوري اطلاعات (يا به قول فرنگي‌ها ICT) هم مطلع شده‌ايد كه طي بيانات گهرباري فرموده‌اند: «كاهش پهناي باند براي مشتريان خانگي مشكلي ايجاد نمي‌كند، چرا كه با بررسي‌هاي انجام شده، كاربران خانگي نيازي بيشتر از اين رقم ندارند.»
من هر چه فكر مي‌كنم، متوجه نمي‌شوم كه چرا همه جاي دنيا، دارند سرعت دسترسي به اينترنت را بالا مي‌برند و به دنبال اينترنت BroadBand (پهن‌باند) هستند؟ مگر سرعت بالا به دردي مي‌خورد؟
لطفاً يكي به اين آقايان بگويد كه هر كاري با استفاده از اينترنت Dial Up هم قابل انجام است و فقط كمي بيشتر طول مي‌كشد. آن زمان كه سرعت اينترنتمان به 33.6kbps هم نمي‌رسيد، مردم پورنو دانلود مي‌كردند، فيلتر دور مي‌زدند، سايت سياسي مي‌رفتند و هك مي‌كردند. براي اين دسته افراد، دير و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. (خواندن اين گزارش هم توصيه مي‌شود)

۳- البته دليلي هست كه اگر ابراز مي‌شد، منطقي به نظر مي‌رسيد. آن هم جايگزيني جيره‌بندي اينترنت به جاي جيره‌بندي بنزين است. قرار بود يك كالاي مصرفي طبقه مرفه جيره‌بندي شود. بنزين كه نشد، اينترنت را سهميه‌بندي كردند!

۴- امشب (جمعه‌شب) «راديو زمانه» با اكبر گنجي مصاحبه كرده بود. در مورد قرائت‌ها و برداشت‌هاي مختلف از دين (بنيادگرايانه، سنتي و متجددانه) صحبت كرد. حرف‌هاي گنجي را (كه متأسفانه در سايت منتشر نكردند) تقريباً قبول دارم. به جز دفاعش از به اصطلاح جمهوري‌خواهان و اپوزيسيون خارج‌نشين
اما يك ايراد اساسي دارم كه اميدوارم به گوش جناب جامي و همكارانشان برسد. آن هم اين كه اين صحبت‌ها هر چه بود، مصاحبه نبود. گنجي داشت سخنراني مي‌كرد يا مقاله مي‌خواند و مصاحبه‌كننده هم كاملاً منفعل بود. يك جا هم كه به ميان حرف‌هاي گنجي پريد، گنجي اجازه صحبت كردن به وي نداد. يك تنظيم ساده، يك آمادگي قبلي مصاحبه‌كننده يا هماهنگي كردن با مصاحبه‌شونده كافي بود تا از نظر ژورناليستي، مصاحبه به آن وضعيت رقت‌بار و غير قابل قبول نيفتد.
آقاي جامي! شما كه كارتان را بلديد و لازم نيست كه بي‌سواداني مثل من به شما يادآوري كنند. مواظب باشيد كه «راديويي كه از وبلاگستان مي‌آموزد» متهم به ندانستن اصول بديهي كار روزنامه‌نگاري نشود. آخر آبروي وبلاگستان فارسي در ميان است.

۵- و به پروردگار زمين و زمان قسم كه سر و كله زدن با وهابيون، طرفداران انجمن حجتيه و بسيجي جماعت بسيار ساده‌تر از كساني است كه آمريكا را مهد آزادي، بهشت مجسم، منبع لطف و بهترين الگوي بشر مي‌دانند، كاندوليزا رايس را دوست دارند و نابغه‌اش مي‌پندارند، به جمهوري‌خواهان آمريكا علاقه‌مندند، در انتخابات شركت نمي‌كنند، براي حمله آمريكا لحظه‌شماري مي‌كنند و منبع موثق اطلاعات و تحليل‌هايشان سيماي صداي آمريكا و خود صداي آمريكاست.
امام بهرنگ

۶- ديالوگ زير واقعي است.
من: تو به اختيار انسان و حق تعيين سرنوشتش اعتقاد داري؟
ايشان: بله
من: پس چرا با حمله آمريكا به عراق، افغانستان و ايران موافقي؟
ايشان: كسي كه اين قدر شعور نداره كه درست و غلط رو از هم تشخيص بده، آدم نيست.
من: پس منظورت اينه كه اگه من به آمريكا و دولتش اجازه نمي‌دم كه به جاي من تصميم بگيره و تشخيص اون‌ها رو غلط مي‌دونم، من هم آدم نيستم!؟
ايشان: ...

و اينجا بود كه من معني ليبراليسم، اومانيسم و چند تا ايسم ديگر را دقيقاً متوجه شدم. مكاتبي كه دوستان مدعي اعتقاد به آن‌ها هستند.

۷- دوشنبه، وقتي خواندم که روزگار منتشر شده است، بعد از مدت‌ها، براي خريد روزنامه، سري به روزنامه‌فروشي زدم.
من: آقا ببخشيد، روزگار داريد!؟
جناب روزنامه‌فروش: چي؟
من: روزگار؛ روزنامه روزگار؛ از امروز در اومده
جناب روزنامه‌فروش: نه بابا! روزنامه‌هايي که چند ساله در ميان، اينجا نميان. حالا مي‌خواي ايني که امروز در اومده، بياد!؟

نکته مهم: چند ماه آخر، مرحوم شرق را فقط بر روي اينترنت مي‌خواندم. در نتيجه براي خريد روزنامه به سراغ دکه روزنامه‌فروشي نمي‌رفتم. البته هفته‌اي سه چهار بار سراغ چلچراغ را مي‌گرفتم. اما مدت‌هاست که هر دو سه هفته يک بار موفق به ابتياع يک نسخه چلچراغ مي‌شوم.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (1) || لينک دائم
 
چهارشنبه ۱۹ مهر‌ماه ۱۳۸۵

[بدون عنوان]

۱- البته کمي دير شده است. اگر يادتان باشد، سر يادداشت دو هفته پيشم با عنوان «دو ساعت با سياه‌جامگان» نوشتم که دارم يک گزارش هم تهيه مي‌کنم. آن گزارش، هفته پيش با عنوان «۹۰ دقيقه با هواداران ابومسلم» در «بي‌بي‌سي فارسي» منتشر شد. اگر هنوز نخوانده‌ايد، بخوانيد.

۲- بنده متعلق به همه شما هستم! از تمامي افرادي که بابت اين واقعه عظيم تاريخي! به بنده تبريک گفتند، تشکر مي‌کنم و يک بار ديگر، لازم مي‌دانم که به همه دوستان مشهدي که کوچکترين اهميتي براي ماديات و پول و مال دنيا قائل نيستند و دائم در مورد حق‌التحرير و امثالهم سؤال مي‌کنند، اعلام کنم که «دريغ از يک پاپاسي! مسعود بهنود و احمد زيدآبادي که نيستم برادر من. همين که گزارشم رو منتشر کردن و اسمم رو بالاش زدن، براي من بسه»

۳- هر گونه رابطه معني‌دار بين بالا رفتن ترم‌هاي تحصيل و نزديک شدن به فارغ‌التحصيلي با کم شدن مشکلات انتخاب واحد، به شدت تکذيب مي‌شود. چرا که وقتي فقط ۱۹ واحد مي‌خواهيد که فارغ‌التحصيل شويد، خبري از ۱۹ واحد نيست. ۲ واحد تخصصي‌تان ترم آينده ارائه مي‌شود و به جاي ۲ واحد اختياري، مجبور مي‌شويد که يک ۳ واحدي خفن برداريد.
آن وقت هي از من بپرسيد که «تو فارغ‌التحصيل نشدي!؟» نخير آقاجان! من هم بخواهم، اين‌ها نمي‌خواهند.

۴- از آن جالب‌تر، برنامه کلاسي است. هر روز هفته کلاس دارم. هر روز ۲ تا کلاس دارم؛ يک کلاس صبح، يک کلاس عصر. برنامه هم به گونه‌اي چيده شده که هم ۱۰-۸ کلاس داشته باشم، هم ۱۲-۱۰ هم ۴-۲ و ۶-۴ و ۸-۶! يعني اگر مثلاْ بخواهم دنبال گرفتن گواهي‌نامه بروم، بايد کلاس دودر کنم.

۵- اگر چند وقتي است که خيلي دير به دير مطلب مي‌نويسم، به جايش يک بخش کاملاْ فعال در اين وبلاگ هست و آن هم لينک‌دوني جديدم است که در منوي سمت راست با عنوان «ديگران چه مي‌گويند؟» مي‌توانيد ببينيدش. اين‌ها (همان طور که نوشته‌ام) منتخب خوانده‌هاي من در گوگل‌خوان (Google Reader) است. گوگل‌خوان يک اصطلاحاْ Feed Reader است که با استفاده از خروجي XML سايت‌ها و وبلاگ‌ها، مطالب جديدشان را جمع‌آوري و دسته‌بندي مي‌کند و شما مي‌توانيد به راحتي آن‌ها را بخوانيد.
من با استفاده از اين سرويس، روزانه، اخبار و مطالب جديد ۱۰۱ منبع مختلف را مطالعه مي‌کنم و اين منابع در مجموع، روزانه چيزي بيش از ۳۰۰ مطلب جديد دارند. (اگر گوگل‌خوان نبود، شايد روزي يک‌چهارم اين‌ها را هم نمي‌توانستم بخوانم.) من هم معمولاْ هر روز، ۱۰ تا ۲۰ تاي آن‌ها را انتخاب مي‌کنم و به آن‌ها لينک مي‌دهم. حالا اين پروسه لينک دادن با استفاده از گوگل‌خوان، فقط به فشردن يک «S» ناقابل خلاصه شده است. خلاصه اين که، اين ۱۰ لينک آخر را فقط نبينيد. بلکه به اين صفحه برويد و اولاْ همه لينک‌ها را ببينيد و در ثاني به جاي باز کردن يک صفحه براي هر کدام از لينک‌ها، در يک صفحه همه‌شان را بخوانيد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم
 
جمعه ۱۴ مهر‌ماه ۱۳۸۵

انتخاب ممنوع

۱- نظام آموزش و پرورش در ايران، بدون شك، تا پايان دوره راهنمايي، براي همه دانش‌آموزان كاملاً يك‌شكل و يكسان است. شايد تنها تفاوتي كه تا اين مقطع مي‌توان پيدا كرد، اندكي اختلاف در محتواي دروس «حرفه و فن» و «آمادگي دفاعي» براي دختران و پسران است. با پايان سال‌هاي دبستان و راهنمايي، اندكي تنوع به درس‌ها اضافه مي‌شود. چهار رشته گوناگون تحصيلي (رياضي، تجربي، انساني و هنر) و پيدا شدن سر و كله دوره‌هايي نظير كاردانش و هنرستان‌هاي فني-حرفه‌اي، كل اين تفاوت است. هر چند كه حتي از سوي خود مجموعه، فني-حرفه‌اي كه به كلي تحقير مي‌شود و فقط به «تنبل‌ها» توصيه مي‌شود و كاردانش نيز، نوعي فني-حرفه‌اي مدرن! تصور مي‌شود. در بين رشته‌هاي نظري نيز، اصولاً دبيرستاني براي رشته «هنر» در نظر گرفته نشده است و «انساني» نيز به شاگردان ضعيف پيشنهاد مي‌شود. تقريباً تنها تحصيل در دو رشته رياضي و تجربي است كه براي دانش‌آموز، سرافكندگي به همراه نمي‌آورد. حتي بين همين دو رشته، انتخاب تجربي، نشانه ضعف در رياضيات است. منشاء اين انگاره نادرست كه «رياضي، معيار هوش و استعداد است» براي نگارنده نيز نامعلوم است.

۲- اين طرز تلقي و برداشت، موجب مي‌شود كه دانش‌آموزان قوي‌تر، راهي به جز رفتن به اين دو رشته پيدا نكنند و حتي علاقه به هنر يا مباحث انساني نيز نمي‌تواند موجب كج شدن راه به سمت اين دو رشته شود. دانش‌آموز مستعد، چاره‌اي جز تحصيل در رشته رياضي-فيزيك ندارد. تا همين چند سال قبل، بسيار پيش مي‌آمد كه در نفرات اول كنكور رشته‌هاي تجربي، انساني يا هنر، كساني پيدا مي‌شدند كه ديپلم رياضي داشتند. (نمونه‌اش سه نفر از دوستان و هم‌مدرسه‌اي‌هاي خودم كه فقط در مقطع پيش‌دانشگاهي، آن هم به صورت غيرحضوري، انساني خواندند و در كنكور، رتبه‌هاي ؟؟، ؟؟ و ؟؟ را به خود اختصاص دادند) يكي از نشانه‌هاي اين طرز تلقي ار مي‌توان در مدارس سمپاد (يا اصطلاحاً تيزهوشان) ديد كه در مقطع دبيرستان، فقط دو رشته رياضي و تجربي وجود دارد. اصلاً تكيه و توجه اصلي آزمون ورودي اين مدارس، تماماً بر روي دانش و منطق رياضي است و رشته «رياضي» در اين دبيرستان‌ها متن است و تجربي، حاشيه.

۳- قصدم آن نيست كه مجدداً بحث «تفاوت‌گريزي» را مطرح كنم. بلكه مي‌خواهم اين نكته را بازگو كنم كه در داخل هر كدام از اين رشته‌ها و روش‌هاي تحصيل، شاهد مشكل ديگري نيز هستيم و آن، تحميل اجبار و جلوگيري از اختيار براي دانش‌آموز است. از ابتداي دبستان تا پايان دوران پيش‌دانشگاهي، دانش‌آموز مجبور است درس‌هايي را بخواند كه برايش مشخص كرده‌اند و سر كلاس معلمي برود كه تعيين شده است. براي مثال، نه اين امكان وجود دارد كه بين دو درس يكي را انتخاب كند و نه بين دو معلم، يكي را برگزيند. واقعاً چه اشكالي پيش مي‌آمد، اگر به دانش‌آموز اجازه مي‌داديم كه مثلاً معلم زبان، فارسي، رياضي يا تاريخش را انتخاب كند؟ هيچ! اما نظام آموزش و پرورش ما، به نظر مي‌آيد كه از دادن حق انتخاب به دانش‌آموز هراسان است. حتي با وجود آن كه در آيين‌نامه دوره دبيرستان نظام جديد، اجازه داده شده كه ؟ واحد از ؟؟ واحد را دانش‌آموز، خودش انتخاب كند، اما اين واحدهاي اختياري، همه جا اجباري است و انگار كه اين اختيار به مدير مدرسه تفويض شده است. آيا كسي را مي‌شناسيد كه حتي يك درس را خودش انتخاب كرده باشد؟

۴- در دوران تحصيل، مدرسه ياد مي‌دهد و دانش‌آموز ياد مي‌گيرد كه انتخاب، ممنوع است. تو بايد روي آن خطي راه بروي كه برايت كشيده‌اند. اين بدين معناست كه دانش‌آموز، حتي نمي‌تواند از اندك تنوع و ظرفيت‌هاي موجود در نظام آموزش و پرورش كشور بهره ببرد. چنين است كه انتخاب رشته دبيرستان در پايان مقطع راهنمايي و انتخاب رشته در كنكور، بدل به تجربياتي عجيب و نامأنوس براي دانش‌آموز مي‌شود كه او براي خلاصي از اين كابوس، دست به دامان ديگران مي‌شود تا برايش انتخاب كنند. منظور اين كه، ما به گونه‌اي دانش‌آموز را پرورش مي‌دهيم كه او نه تنها توانايي انتخاب و پذيرفتن پيامدهاي خوب و بد آن را ندارد؛ كه حتي به حق انتخاب و توانايي خويش براي انتخاب نيز باور ندارد.

۵- همين نكته كوچك، پاسخ كساني است كه از خود مي‌پرسند: «چرا ما در ايران به دموكراسي نمي‌رسيم؟»
ذهنيتي كه در طول دوران مدرسه در ما شكل مي‌گيرد، كاملاً با دموكراسي در تضاد است. ما نه به حق انتخاب خودمان باور داريم و نه بالاتر از آن، حاضريم كه در برابر انتخابي كه انجام داده‌ايم، پاسخگو باشيم. تا زماني كه اين روال بر آموزش و پرورش ما حاكم باشد و اين ذهنيت و طرز تفكر را (با تمام خصوصياتي كه در اين چند يادداشت به آن‌ها پرداخته شد) در كودك و نوجوان شكل دهد، خبري از يك دموكراسي واقعي در كشور نخواهد بود. چرا كه ما اكنون شاه و ديكتاتور را انتخاب مي‌كنيم، نه رييس‌جمهور را
بدون شك، قدم اول براي رسيدن به دموكراسي، اصلاح نظام آموزش و پرورش است و بس

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم
 
یکشنبه ۹ مهر‌ماه ۱۳۸۵

دو ساعت با سيه‌جامگان

۱- SMS مي‌رسد كه «مياي بريم بازي ابومسلم-سپاهان؟» چند سالي مي‌شد كه ورزشگاه نرفته بودم. به طور دقيق، بازي ايران-عربستان در دور مقدماتي جام جهاني ۹۸، آخرين بازي‌اي بود كه در ورزشگاه ديده بودم. هر چند كه ديدن بازي پرسپوليس-استقلال اهواز را از دست مي‌دادم، اما تجديد خاطره ورزشگاه و ديدن استاديوم يك شهر ديگر، ارزشش را داشت.

۲- آن چه در اين سال‌ها ديده‌ام اين است كه بين خراساني‌ها، ده بالا و ده پايين، همديگر را قبول ندارند و پس از گذشت سال‌ها، هنوز حصاري‌ها و زِقِه‌اي‌ها (ازغذي‌ها) دنبال بهانه‌اند كه به جان هم بيفتند و كل‌كل‌هايشان، بعد از گرفتن فوق‌ليسانس هم ادامه دارد! حالا اين حصار و زقه، دو روستا هستند، هر يك به وسعت نيم متر مربع! در جاده مشهد به طرقبه. ديگر چه برسد به شهرها و حكايت دعواهاي سبزواري‌ها و نيشابوري‌ها، قوچاني‌ها و كاشمري‌ها، بيرجندي‌ها و قايني‌ها. تربتي‌ها كه با همه دعوا دارند و بجنوردي‌ها هم كه موجودات بي‌آزار و صلح‌دوستي هستند. البته همه اين شهرها يك طرف دعوا هستند و مشهدي‌ها طرف ديگر. اينجا به هر كس بگوييد مشهدي، مي‌گويد خودتي!

۳- بچه‌ها و بيشتر از همه «حاج امير» اصرار دارند كه تماشاچيان مشهد و طرفداران ابومسلم، با همه ايران فرق دارند. بايد به اين نكته اعتراف كنم كه تقريباً همه خراساني‌هايي كه ديده‌ام، سر يك نكته توافق دارند و آن هم طرفداري ابومسلم است. حتي طبسي‌هايي كه ديگر بخشي از استان يزد به حساب مي‌آيند، با يك برد ابومسلم، خودشان را خفه مي‌كنند.

۴- مي‌خواهم بروم و با تمام وجود ابومسلم را تشويق كنم. به اين اميد كه ابومسلم، انتقام پرسپوليس را از سپاهان بگيرد. حدود بيست دقيقه قبل از شروع بازي مي‌رسيم. ورزشگاه تقريباً خالي است. چگالي جوادي در اين دور و بر بسيار بالاست. در جمع ما، از بچه‌هاي جواد بازار، داش‌تقي در استاديوم حضور دارد. بعداً تقي! هم مي‌رسد (ر.ك: گزارش كلاه‌كاسكت) البته جاي صادق‌لوطي، قدرت آپاراتي (استاد جواد) علي قالپاق و مسعود قرقي در اين جمع خالي است. اما به لطف حضور دو فروند جوادي (مهران جوادي و ميثم جوادي) چگالي «جوادي» جمع از اطراف بيشتر نباشد، كمتر هم نيست.

۵- «دِداش! استِديوم رِ باس با سی‌جی بيــِـی» اين را يكي از دوستان فرهيخته اعلام مي‌كند. راست هم مي‌گويد. شايد نصف جمعيت، چهار نفري، سوار موتوسيكلت‌هاي سي‌جي ۱۲۵ قرمز رنگشان به ورزشگاه آمده‌اند و چشم كه بچرخاني، پشت‌مو مي‌بيني و دكمه دوم باز و زنجير و شلوار خمره‌اي (خـُمرگي!؟) و ديگر نشانه‌ها و ادوات جوادي

۶- رسماً دعواست. يك طرف، هواداران ميثاقيان هستند كه او را تشويق مي‌كنند و براي خداداد (كه موجب رفتن «اكبر اوتي» شد) خط و نشان مي‌كشند. در طرف ديگر هم كساني هستند كه مي‌گويند تشويق ميثاقيان، روحيه تيم را پايين مي‌آورد و بايد تيم را تشويق كرد. پرچم بزرگ سياه‌رنگ «ميثاقيان» خيلي زود جمع مي‌شود. راستي، كسي اين سرمربي جديد ابومسلم را مي‌شناسد؟

۷- دني اولروم، مهاجم سياهپوست ابومسلم، بازيكن فوق‌العاده‌اي است و كلاس بازي‌اش، از ابومسلم و ليگ ايران، خيلي بالاتر است. دو سه بازيكن سپاهان، فقط دارند سعي مي‌كنند او را مهار كنند. يك ضربه سر در نيمه اول و يك شوت از راه دور در نيمه دوم، تقريباً تمام حمله‌هاي ابومسلم در كل بازي است و هر كدام يك گل براي ابومسلم به همراه دارند. بقيه بازي را ابومسلم ۱۱ نفره، دفاع مي‌كند.

۸- يكي از جوادان گرامي تعريف مي‌کنند كه پارسال، در بازي با سايپا، ابومسلم، دقيقه ۱۰ به گل رسيد. سپس ۸۰ دقيقه «مثل سگ» دفاع كرد. آن وقت طرفداران غيور ابومسلم، از دقيقه ۸۵ شروع كردند به دادن شعار «دكتر ضد فوتبال» (اشاره به بيژن ذوالفقارنسب، سرمربي وقت سايپا كه معروف است به فوتبال دفاعي و تيمش ۸۰ دقيقه داشت حمله مي‌كرد)

۹- سپاهان، تقريباً هيچ حركت، تاكتيك يا نقشه قابل ذكري از خودش نشان نمي‌دهد. واقعاً پرسپوليس، از پس همين سپاهان بر نيامد!؟ دفاعشان پنير است و حمله‌شان كشك! عزيز فريسات (معروف به عزيز سيم خاردار) مدافع كهنسال ابومسلم، هم از پس اين خط حمله بر مي‌آيد.

۱۰- اوضاع، بهتر از آن چيزي است كه انتظارش را داشتم. البته قطعاً كم بودن جمعيت، معروف نبودن حريف و جلو بودن ابومسلم در اكثر دقايق بازي، در اين ادب جمعيت بي‌تأثير نبوده‌اند. اما به هر حال، جمعيت، كمتر از كلمات كاف‌دار استفاده مي‌كند و تقريباً كاري به كار داور ندارد. (عرض كردم تقريباً) البته صحبت به آن بخش جمعيت برمي‌گردد كه مشغول شكستن تخمه نيستند.

۱۱- شعار دادن فوق‌العاده ساده است. كافي است كه فرياد بزني: «آرمناك متشكريم» يا «آرمناك ما گل مي‌خوايم» تا يك ورزشگاه، با تو همصدا شوند و عليه دروازه‌بان مجرب سپاهان، جنگ رواني راه بيندازند. تا آخر بازي، آن قدر داد و فرياد مي‌كنم كه صدايم بعد از بازي در نمي‌آيد.

۱۲- ديده‌ها و شنيده‌ها و گفتني‌ها، بسيار بيش از اين بود. اما به دلايلي، فعلاً حذف مي‌شوند. اگر جاي ديگري نيامدند، همين جا منتظرشان باشيد

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم