دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
دوشنبه ۷ اسفند‌ماه ۱۳۸۵

رييس‌جمهور ترمز بريده، مردم بی‌کمربند

۱- روزی عقابی در ارتفاعی بالا در آسمان، پرواز می‌کرد و از پادشاهی خود بر آسمان لذت می‌برد. گنجشکی بال‌زنان و عريق‌ريزان خود را به عقاب رسانيد و از او پرسيد: «کشتی بگيريم!؟»
عقاب زير لب غرغری کرد و با دو بار بال زدن، آن قدر فاصله گرفت که ديگر گنجشک را نمی‌ديد
دقايقی بعد، اين بار گنجشک نفس نفس‌زنان خود را به عقاب رساند و گفت: «ترسيدی جوجه!؟»
عقاب اين بار از دست گنجشک عصبانی شد و با نوک بالش، اندکی گنجشک را نوازش کرد! در اثر اين نوازش عقاب، گنجشک به طرفی پرت شد و تمام پر و بالش هم ريخت
نيم‌ساعتی نگذشته بود که گنجشک، به هر زحمتی شده، دوباره خود را به عقاب رساند. ژستی گرفت و گفت: «هيکل رو داری!؟»

۲- جناب آقای احمدی‌نژاد فرمودند: «ايران فناوری توليد سوخت را در اختيار دارد و اين قطاری است که در حال حرکت است و ترمز و دنده عقب ندارد. چون ما در سال گذشته ترمز و دنده عقب آن را کنده و دور انداخته‌ايم.» رييس‌جمهور اين سخنان را در «همايش سراسری روحانيون و مسئولين سازمان عقيدتي سياسي ناجا» بيان کردند.
اين سخنان، علاوه بر بازتاب‌های قابل توجه در رسانه‌های فارسی‌زبان، (صفحه ويژه در بالاترين، خبر بی‌بی‌سی) می‌توانيد ببينيد که بازتاب‌های فراوانی در رسانه‌های خارجی نيز داشته است.

۳- تئوری «بريدن ترمز، کندن فرمان و تخته گاز رفتن در مسير يک‌طرفه» نظريه جديدی نيست. بلکه حسين شريعتمداری، آن را به عنوان روش برخورد جناح متبوعش با اصلاحات و اصلاح‌طلبان، سال‌ها قبل مطرح کرد و انصافاً هم نتيجه گرفت. هم دست‌آوردهای دوران خاتمی، بسيار کمتر از آن چيزی شد که می‌توانست بشود و هم آبرو و اعتبار اصلاح‌طلبان در نزد مردم به حداقل ممکن رسيد.
تئوری ساده است. طرف مقابل، به هيچ عنوان حاضر نيست قواعد بازی را بر هم بزند؛ به عقلانيت اعتقاد دارد و از جنگ و زورآزمايی هم می‌پرهيزد. (تازه وقتی بحث قدرت بدنی به ميان بيايد، زور شما بارها بيشتر از اوست) در نتيجه به‌کارگيری اين تاکتيک، هر چه شما جلو برويد، او عقب می‌کشد. در نتيجه شما برنده می‌شويد و همه چيز را به دست می‌آوريد.

۴- اما اگر در صحنه سياست داخلی و مقابله با اصلاحات و اصلاح‌طلبان، اين استراتژی، مؤثر و کارآمد باشد، در صحنه سياست خارجی دقيقاً برعکس است. اين روش وقتی جواب می‌دهد که يا زور (توان نظامی شما) از حريفتان بيشتر باشد يا او به هيچ عنوان حاضر نشود که صلح را به هم بزند و از تصادف شاخ به شاخ ماشينش با ماشين شما، به طور کلی بپرهيزد.
اين که توان نظامی آمريکا (فقط آمريکا) بارها از توان نظامی ما بيشتر است، بر هيچ کس پوشيده نيست. توان اقتصادی و سياسی‌اش هم همين طور. همه هم اين را می‌دانيم که آمريکا، بر خلاف اروپای صلح‌طلب، نه تنها از جنگ، گريزان نيست، که از شروع جنگ استقبال هم می‌کند.
ما هم که اکنون مستقيماً با آمريکا هم‌کلام شده‌ايم. پس چرا به سراغ تاکتيکی می‌رويم که با اين شرايط، بدون شک، ما را بدل به بازنده ميدان خواهد کرد؟

۵- اگر در دانش‌نامه آزاد ويکی‌پديا جستجو کنيد، اگر عبارت باشگاه هسته‌ای (Nuclear Club) را جستجو کنيد، به اين صفحه می‌رسيد که در واقع همان صفحه‌ای است که دارد «کشورهای دارای بمب اتمی» را به شما معرفی می‌کند و نه کشورهای دارای فناوری صلح‌آميز هسته‌ای. منظور اين که تنها وقتی می‌گويند ايران يک کشور اتمی است که بمب هسته‌ای ساخته باشد.
تازه اگر کاربرد اين عبارت را مراد از «ايرانی دارای فناوری صلح‌آميز هسته‌ای» بدانيم، بخش اعظم اين فناوری به توانايی طراحی و ساخت رأکتورها و نيروگاه‌های هسته‌ای برمی‌گردد و نه داشتن چرخه سوخت و توان غنی‌سازی صنعتی اورانيوم

۶- من نگرانم.
حسين انتظامی، سردبير همشهری و سخنگوی شورای عالی امنيت ملی، روش لاريجانی را «ديپلماسی فعال و ابتکاری» می‌داند و معتقد است روش لاريجانی کشور را به آستانه اتمی شدن رساند و اين «سخنرانی‌های داغ» احمدی‌نژاد بود که همه چيز را خراب کرد و صدور قطعنامه‌ها تقصير اوست. (سرمقاله همشهری، ۲۱/۱۰/۱۳۸۵)
داشتن يا نداشتن چرخه سوخت هسته‌ای، ربط چندانی به اتمی بودن و اتمی شدن ندارد و آقايان بهتر است پيش از هر چيز، روس‌ها را مجبور به تکميل و راه‌اندازی نيروگاه اتمی بوشهر کنند و بهانه دست آن‌ها ندهند.
اما مهم‌تر از آن، خطری است که از سخنرانی‌های اين گونه آتشين آقای رييس‌جمهور، متوجه کشور می‌شود. اين که چنين حرف‌هايی تنها مصرف داخلی دارند، بر همگان واضح و مبرهن است. اما نتايجشان را با حداکثر خوش‌بينی می‌توان دردناک خواند. دردی که با کمرنگ‌تر شدن اثر مُسکِن نفت، کم‌کم دارد اوج می‌گيرد

پ.ن: در مورد گفتار مشعشع «مرد علمی سال» در خصوص «۱۹۰۰ برابر شدن تعداد دانشجويان» هم بهتر است چيزی نگويم. اين آقا، الکی که به عنوان مرد علمی سال انتخاب نشده بود. چون تصاحب اين عنوان علاوه بر نياز به خرج کردن ۲۵۰ دلار از جيب مبارکه، به اندکی استعداد، پشتکار، اعتماد به نفس و ذوق و قريحه هم نيازمند است که به خوبی در وجود ايشان متبلور شده است. نيک‌آهنگ عزيز که دکترای رياضی هم ندارد، به خوبی نشان داده که چقدر حرف اين آقا درست است.
به نظر من، محمدمهدی زاهدی، بدترين وزير کابينه احمدی‌نژاد است.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم
 
شنبه ۵ اسفند‌ماه ۱۳۸۵

اصالت يا کيفيت

۱- می‌گويند که در معرفی محصولات جديد به بازار، دو استراتژی وجود دارد: نياز بازار (Market Pull) و مزايای فناوری (Technology Push)
در رويکرد اول، بنگاه، آن چيزی را توليد می‌کند که بازار (مصرف‌کننده) از او می‌خواهد و به آن نياز دارد.
در رويکرد دوم، توليدکننده «آن چيزی را توليد می‌کند که می‌تواند بسازد» و مشتری بر اساس مزايای محصول، اقدام به خريد می‌کند.

۲- اين دو رويکرد، تفاوت‌های زيادی با يکديگر دارند.
به طور معمول، استراتژی Market Pull در بازارهايی به کار می‌رود که رقابت شديدی وجود دارد و مشتری نه به خاطر برند (Bramd) که به دليل «کيفيت» اقدام به خريد محصولی می‌کند. حاشيه سود در اين استراتژی، حداقل است و مشتری نيز وفاداری چندانی به يک توليدکننده ندارد. ظهور توليدکننده بهتر، به معنای از دست دادن مشتری است.
اما در رويکرد Technolgy Push، عموماً حاشيه سود بالاتری وجود دارد؛ رقابت کمتری در جريان است و مشتری نيز به توليدکننده وفادار است.
کليدی‌ترين واژه در رويکرد اول «کيفيت» و در رويکرد دوم «اصالت» است

۳- به عنوان مثال، بازار خودرو را در نظر بگيريد.
چه چيزی موجب می‌شود که مشتريان آمريکايی، ميان شورولت، فورد و تويوتا، توليدکننده ژاپنی را برگزينند؟
جواب مشخص است: «کيفيت بالاتر محصولات تويوتا»
اما چرا با وجود مزايايی نظير کاهش وزن، افزايش پايداری و مصرف کمتر سوخت خودروهای ديفرانسيل جلو، همچنان تمامی محصولات BMW ديفرانسيل عفب (يا دوديفرانسيل) هستند؟
پاسخ «اصالت» است. آن‌ها ب.ام.و را به خاطر کيفيت يا مصرف سوختش انتخاب نمی‌کنند. بلکه «آن‌ها BMW می‌خرند، چون BMW است»
مثال‌هايی از اين دست را در بازار هر محصولی می‌توان پيدا کرد؛ حتی رسانه!

۴- در بحث رسانه‌ها و مثلاً رسانه‌های آنلاين، اين تفاوت ديدگاه کاملاً قابل مشاهده است.
يک وب‌سايت خبری، بيش از هر چيز سعی می‌کند که خواسته مشتريان (بازديدکنندگانش) را برآورده سازد. اگر آن‌ها به اخبار ورزشی، مطالب طنز يا عکس و گزارش‌های تصويری، بيشتر علاقمند باشند، سعی می‌کند که اين چنين محتوايی را بيشتر منتشر کند. چنين است که هر از چندی، می‌بينيم که سايتی بيشتر محبوب می‌شود يا قافيه را به رقبايش می‌بازد.
اما در مورد وبلاگ چه؟ آيا من صاحب وبلاگ، می‌آيم از بازديدکنندگانم بپرسم که به چه چيز علاقه دارند تا از آن در وبلاگم بنويسم؟
البته که نه! محتوای وبلاگ را بيش وپيش از هر چيز، سليقه و خواست من تعيين می‌کند و نه ديگران

۵- اما برسيم به بحث اصلی و آن هم موسيقی در «راديويی که از وبلاگ می‌آموزد»
بنده، شخصاً به عنوان يک مخاطب راديو زمانه، به تغيير سياست موسيقايی و جايگزينی موسيقی زيرزمينی با موسيقی لس‌آنجلسی، شديداً اعتراض دارم.
راديو زمانه‌ای که در چند ماه اول، انگاری که قسم خورده بود تا هر نيم‌ساعت، يک قطعه از گروه «اوهام» پخش کند، مدتی است که برنامه‌هايش را با هايده و گوگوش و ابی و داريوش پر می‌کند و پيام تلفنی «درخواست موسيقی لس‌آنجلسی» را هم به عنوان توجيه، به خورد من شنونده می‌دهد.
برنامه دوست‌داشتنی «نوک سوزن، پشت بام» مدت‌هاست که ديگر پخش نمی‌شود و از پخش همان چند دقيقه آهنگ «متفاوت» آخر «اتم‌شو» هم دريغ می‌کنند. «راديو غربتستان» هم که به سلامتی تعطيل شد و به جايش می‌توانيم به گزارش هفتگی فيلم‌های هاليوود گوش کنيم. (البته در روزی متفاوت)

۶- اگر آقای محمدپور معتقدند که اين موسيقی گوش‌خراش است، نظرشان کاملاً برايم محترم است؛ اما اجازه بدهيد که آن را نپذيرم.
اگر برای امثال ايشان، اين موسيقی روان‌خراش است، بگذاريد اعتراف کنم که بنده از شنيدن موسيقی پاپ لس‌آنجلسی کهير می‌زنم و با بلند شدن صدای موسيقی سنتی اصيل ايرانی، معمولاً از محل دور شده يا گوش‌هايم را دودستی می‌گيرم.
بگذاريد کمی هم موسيقی مورد علاقه ديگران پخش شود. من بين يک قطعه موسيقی کلاسيک غربی و صد ساعت موسيقی سنتی اصيل! ايرانی، همان يک قطعه کلاسيک را انتخاب می‌کنم؛ حتی اگر قرار باشد چند سال به همان يک قطعه گوش کنم.
صدای اگزوز هم برايم آرامش‌بخش‌تر از صدای ابراهيم تاری، فائقه آتشين و خديجه دده‌بالا است.
آيا ايرادی دارد اگر کسی با شنيدن موسيقی راک، از بيتل‌ها و پينک‌فلويد گرفته تا کلدپلی و لينکين‌پارک، احساس آرامش کند؟ و مثلاً با شنيدن صدای مدونا و بريتنی اسپرز هم تنش مورمور شود؟

۷- مسأله سليقه من يا ديگری نيست. مسأله اصلی اين است که زمانه، راهی متفاوت از رسانه‌ای چون راديو فردا را در پيش گرفته بود و آن هم راه برگزيدن هويت خاص و اصالت بود که نتيجه‌اش جذب مخاطبانی بود که به زمانه وفادار می‌ماندند.
بله موسيقی «قر آور» و لس‌آنجلسی (يا حتی خوابآور و اصيل!) طرفدارانی فراوان‌تر از موسيقی راک و زيرزمينی دارد. اما آن متاعی است که در هر دکانی پيدا می‌شود و ... همان بحث رقابت بر سر عامه‌پسندی
جايگزينی کلاسيک به جای سنتی، راک غربی به جای پاپ غربی، زيرزمينی به جای لس‌آنجلسی، جسارتی بود که زمانه به خرج داد و طی کردن راهی برعکس، نشانه خوبی نمی‌تواند باشد.

۸- اما مسأله‌ای کوچک را هم بايد اضافه کنم.
محمود فرجامی، انتقادهای به‌جايی از اين برنامه کذايی خاطرات شهرنوش پارسی‌پور کرده بود (زير عنوان زيبای «صداقت... سکس... سیاست... شهرنوش وارد می‌شود!»)
شايد تنها برنامه‌ای باشد که از شنيدن آن به معنای واقعی کلمه، عذاب می‌کشم. خاطرات غير قابل اثبات خانم پارسی‌پور، گاف‌های آشکاری دارد. مثلاً شنبه هفته گذشته فرمودند که در نظام جمهوری اسلامی، يک خانم 46 ساله و يک آقای 50 ساله، نمی‌توانند به خيابان يا مثلاً کافی‌شاپ بروند و حرف بزنند و بی‌درنگ دستگير خواهند شد (البته «داستان» ايشان 15 سال پيش اتفاق افتاده بود)
نمی‌دانم بخندم يا عصبانی شوم. آخر کی به زن و مرد ميانسال 46 و 50 ساله گير داده‌اند که ايشان به دليل نگرانی از دستگيری، بازجويی، شکنجه و شلاق احتمالی، با آن همسايه قديمی حرف نزده‌اند!؟
بغض و کينه نسبت به جمهوری اسلامی در صدای خانم پارسی‌پور پيداست. آری، اين روايت شخصی ايشان است. اما نمی‌دانم چرا در برنامه‌های راديو زمانه، کسی پيدا نمی‌شود تا از اين «رژيم» دفاع کند؟

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (0) || لينک دائم
 
پنجشنبه ۳ اسفند‌ماه ۱۳۸۵

سقوط آزاد نفتی

۱- کارتون داستان اسباب‌بازی (Toy Story) را ديده‌ايد؟ اگر ديده‌ايد، آن صحنه پرواز باز (Buzz) آدمک فضايی را يادتان می‌آيد؟
همان جايی که باز می‌خواهد به وودی گاوچران و ديگران نشان دهد که می‌تواند پرواز کند. پس به يک بلندی می‌رود و خودش را به سمت پايين پرت می‌کند و ... اتفاقات دست به دست هم می‌دهند که يکی دو باری بالا و پايين برود و دست آخر فرود بيايد. هر چه هم وودی تلاش می‌کند تا به بقيه بفماند که اين تنها يک «سقوط آزاد ماهرانه» بوده، کسی به حرفش توجه نمی‌کند. از همه مهم‌تر اين که «باز» هم باورش می‌شود که می‌تواند پرواز کند.

۲- حالا حکايت صحنه سياست در ايران است. عده‌ای کشور را به مرحله «سقوط آزاد» رسانده‌اند. اما ابر و باد و مه و خورشيد و فلک و به‌ويژه نفت، دست به دست هم داده‌اند تا کشور و ايشان، با سر به زمين نخورند و حالا ادعای توانايی پرواز هم می‌کنند.
حال، هر چه هم بگوييم و فرياد بزنيم که اين نه پرواز، که سقوط آزادی است که با برخورد به بالشتک قيمت بالای نفت، ما را اندکی از زمين دور ساخته است، به قول مرحوم نسيم شمال «گوش شنوا کو؟»

۳- يادتان هست آن روزی را که کاريکاتور «استاد تمساح» عده‌ای را کفن‌پوشان به خيابان ريخت؟ امروز را می‌بينيد که حضرت محمد (ص) را با خروس قياس می‌کنند و صدايی از اردوگاه مناديان دين و مدافعان سينه‌چاک اسلام و پيامبر و ائمه بلند نمی‌شود!؟
يادتان هست که حتی سخن گفتن از «مذاکره با آمريکا» حرام، جرم و مستوجب تعقيب قضايی بود؟ امروز را می‌بينيد که جناب رييس‌جمهور برای همتای آمريکايی‌اش نامه می‌نويسد و به کرات هم (با گذاشتن پيش‌شرط‌هايی) آمادگی خود را برای مذاکره، اعلام می‌کند؟
نام اين رفتار دوگانه، اگر «آپارتايد سياسی» نيست، پس چيست؟

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (1) || لينک دائم
 
جمعه ۲۷ بهمن‌ماه ۱۳۸۵

فيلترينگ بازتاب، به نفع نظام

۱- انسان «ديو وارونه‌کار» است. از هر چه که منعش کنی، به آن حريص می‌شود.
اولين نافرمانی را نخستين انسان‌ها مرتکب شدند. آدم و حوا، چون از سيب منع شدند، مشتاق شدند که طعمش را بچشند و طعم سرکشی را نيز
فرزندان آن دو نيز که نسل انسان را تشکيل دادند، ميراث‌داران وفاداری برای پدر و مادرشان شدند و چون از هر چيز، نهی شدند، بيشتر و بيشتر در دام وسوسه تجربه‌اش افتادند.

۲- روز سه‌شنبه، «کارگروه تعيين مصاديق پايگاه‌های غيرمجاز اينترنتی» وزارت ارشاد، سايت بازتاب را غيرقانونی دانست و پس از آن اين سايت در سراسر کشور فيلتر شد. (تصوير ابلاغيه وزارت ارشاد را هم ببينيد)
به اين ترتيب، بازتاب، اولين قربانی «آيين‌نامه ساماندهی پايگاه‌های اينترنتی ايرانی» است که اصولاْ سر قانونی يا غيرقانونی بودن، بحث است. چرا که وقتی «آيين‌نامه مقررات و ضوابط شبکه‌های اطلاع‌رسانی رايانه‌ای» وجود دارد و در کنار آن، کميته‌ای سه‌نفره، متشکل از نمايندگان وزارت اطلاعات، سازمان صدا و سيما و وزارت ارشاد، عهده‌دار «تعيين مصاديق پايگاههاي اطلاع رساني رايانه‎اي غيرمجاز» است، اين آيين‌نامه وزارت ارشاد ديگر چه معنايی دارد!؟ به ويژه آن که، مطابق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، مسئوليت کميته با نماينده وزارت اطلاعات است و قاعدتاْ اگر چنين کارگروهی قرار بود برای کمک به آن کميته تشکيل می‌شد، بايد در وزارت اطلاعات تشکيل می‌شد و نه وزارت ارشاد
علاوه بر اين، در مصوبه وزارت ارشاد، از سايت‌های ثبت‌نشده با عنوان «پايگاه‌های اينترنتی با هويت نامعلوم» نام برده شده است. در نتيجه، با ثبت کردن يک سايت هم، آن سايت «قانونی» نخواهد شد و تنها هويتش معلوم می‌شود و لاغير

۳- اين که وزارت ارشاد، موج جديد فيلترينگ را از سايت بازتاب آغاز کرده، دلايل مشخصی دارد.
اولاْ سايت بازتاب، نه تنها يک سايت برانداز، معاند يا مخالف نيست، که از طرفداران نظام جمهوری اسلامی است و حتی نزديک به جناح راست و اصولگرايان شمرده می‌شود. به اين ترتيب، وزارت ارشاد می‌خواهد وانمود کند که تنها در صدد قلع و قمع مخالفان نيست و اين بهانه‌ای خواهد شد تا همه منتقدان را زير تيغ فيلترينگ ببرد.
از ديگر سو، سايت بازتاب مدتی بود که بنا بر رسالت خبری‌اش، اخباری منتشر می‌کرد که برای دولت احمدی‌نژاد ناخوشايند بود. مصداق بارز اين اخبار ناخوشايند، انتشار نظر سعيد امامی در مورد هولوکاست بود که نشان می‌داد يک قاتل زنجيره‌ای، ديدگاهی نسبتاْ مشابه احمدی‌نژاد در مورد اين واقعه داشته است.

۴- بدون شک، اعلام غيرقانونی بودن سايت بازتاب و فيلتر شدن آن، تأثير شديدی بر تعداد مخاطبان اين سايت نخواهد داشت. چرا که کاربران ايرانی اينترنت، نشان داده‌اند که پشت هيچ فيلتری نخواهد ماند و بالاخره راهی برای گذر از آن پيدا خواهند کرد. به علاوه اين که امکانات «وب ۲.۰» راه‌های فراوانی برای رساندن پيام به مخاطب ايجاد کرده که فناوری RSS و ايميل کردن خبرنامه‌ها، دو تا از معروف‌ترين اين راه‌ها هستند (وقت آن رسيده که مسئولين فنی بازتاب، متن کامل اخبارشان را در خروجی RSS اين سايت قرار دهند)

۵- از طرف ديگر، اين اقدام، موجب اعتماد بيش از پيش مخاطبان سايت بازتاب به مطالب منتشر شده در اين سايت خواهد بود و ناخودآگاه، عدو سبب خير شده است.
اين اعتماد بيشتر مخاطبان، تنها شامل مطالب منتقد دولت نخواهد شد و ناخودآگاه، به مطالبی که به نفع نظام و در دفاع از آن نوشته می‌شوند نيز، تسری پيدا می‌کند. اين يک واقعيت غير قابل اغماض است.

۶- همان طور که بارها گفته شده، تز امنيتی که حکومت ايران و به طور خاص وزارت ارشاد در عرصه اينترنت به دنبال پياده‌سازی آن هستند، کاملاْ غلط است نتايجی معکوس به جا می‌گذارد.
به نظر من، به جای تلاش برای خاموش کردن منتقدان، بايد به دنبال دفاع قوی بود.
نمونه عملی اين موضوع را نيز در بحث توجه مخاطبان به خبرگزاری‌ها و سايت‌های خبری ديد. اگر گشتی در «بالاترين» بزنيد، به عينه می‌بينيد که تعداد لينک‌های داده شده به خبرگزاری‌های مهر و فارس، چند برابر لينک به مطالب خبرگزاری‌های ايرنا، ايسنا و ايلنا است. اين داستان را می‌توان در مورد تعداد لينک به سايت‌هايی نظير بازتاب و انتخاب در برابر امروز، يا راديو زمانه در برابر راديو فردا و صدای آمريکا ديد.
يعنی بر خلاف خط مشی اصلاح‌طلبانه ايلنا و امروز، اين مهر، فارس و بازتاب هستند که مخاطب بيشتری جذب کرده‌اند. همين داستان در مورد راديو زمانه هم اتفاق افتاده است که مخاطب و علاقمندان بسيار بيشتری نسبت به راديو فردا و صدای آمريکا برای خود جلب کرده؛ در حالی که راديو زمانه به هيچ عنوان اپوزيسيون و مخالف جمهوری اسلامی نيست و قصد براندازی هم ندارد.
يعنی مسئولين وزارت ارشاد و سياست‌گزاران کشور، نمی‌توانند اين حقايق آشکار را ببينند و از آن‌ها درس بگيرند!؟

۷- با هر گونه فيلترينگی مخالفم. چنان که مشی پيامبر و ائمه هم، نه خاموش کردن مخالفان، که استدلال و احتجاج و آوردن دليل و سخن بهتر بود.
بايد به شعور و آگاهی مردم احترام گذاشت. اگر به اين شعور احترام گذاشته می‌شد، نه فيلترينگی لازم بود و نه توقيف و حذفی. مردم آن قدر عاقل و بالغ هستند که بتوانند فرق خبر راست و دروغ، و حرف درست و غلط را بفهمند.

۸- انا هديناه السبيل. اما شاکراً، اما کفورا

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (2) || لينک دائم
 
دوشنبه ۲۳ بهمن‌ماه ۱۳۸۵

شوخی بی‌مزه هسته‌ای

۱- اگر توانستيد، حتماً اين ويديو را ببينيد. تا حالا که نديده‌ام متن اين صحبت‌ها جايی منتشر شده باشد، وگرنه لينکش را می‌گذاشتم.
بخش اول صحبت‌های آقای احمدی‌نژاد در مورد سلول‌های بنيادی است. در مورد پزشکی، آن قدر اطلاع ندارم که بخواهم کاملاً مسأله را موشکافی کنم. ولی اين قدر می‌دانم که با شنيدن اين حرف‌ها، در عين عصبانيت تمام، دلم را بگيرم و بخندم.

۲- اما بحث اصلی، آن دختر ۱۶ ساله دبيرستانی است که به گفته آقای احمدی‌نژاد «رفته يک سری قطعاتی را از بازار گرفته، به هم نصب کرده، واقعاً انرژی هسته‌ای توليد کرده»
سؤالم اين است: اين گفته به نظر شما خنده‌دار نيست؟

۳- بگذاريد کمی بحث علمی کنيم. هر چند که در اين دوران، متاع پرخريداری نيست.
انرژی هسته‌ای در دو فرآيند قابل توليد است: گداخت (هم‌جوشی هسته‌ای يا fusion) و شکافت (fission)
اولی همان فرآيندی است که در تمامی ستارگان (من‌جمله همين خورشيد خودمان) رخ می‌دهد. دومی نيز به صورت آرام و کنترل شده‌اش در نيروگاه‌های اتمی اتفاق می‌افتد و به صورت کنترل‌نشده و انفجاری‌اش در جنگ‌افزارها و بمب‌های هسته‌ای

۴- گداخت يا همجوشی معمولاً بين هسته‌های اتم‌های سبک (نظير هيدروژن) رخ می‌دهد و برای اتفاق افتادن آن به دماهای بسيار بالا (چند ميليون درجه کلوين به بالا) نياز است. همان گونه که گفته شد، انرژی ستارگان به اين روش و از هم‌جوشی هيدروژن در ستاره‌های جوان (و هليوم يا هسته‌های سنگين‌تر در ستارگان پير) توليد می‌شود.
در روی زمين، تا کنون بشر نتوانسته است که اين فرآيند را به صورت کنترل‌شده انجام بدهد و تنها با متمرکز کردن نور چندين و چند ليزر بسيار قوی در يک نقطه توانسته‌ايم اين فرآيند را به انجام برسانيم. البته اين کار اولاً نياز به ليزرهايی با توان‌هايی از مرتبه مگاوات دارد و نه اين ليزرهای هليوم-نئون پنج ميلی‌واتی تحقيقاتی موجود در بازار ايران.
در ثانی با اين ليزرها هم تنها بر روی هسته‌های هيدروژن سنگين (دوتريوم) قابل انجام است که اين دوتريوم، همان ايزوتوپی از هيدروژن است که در ترکيب «آب سنگين» وجود دارد و آن را سنگين کرده است.
نکته سوم هم اين که اين فرآيند، فعلاً بيشتر انرژی مصرف می‌کند تا توليد
البته نمونه کنترل‌نشده و انفجاری اين فرآيند هم وجود دارد که در بمب‌های هيدروژنی استفاده می‌شود. از عظمت و قدرت اين بمب‌ها، همين بس که چاشنی چنين بمبی، خود يک بمب هسته‌ای اورانيومی يا پلوتونيومی است.

۵- فرآيند ديگر که بيشتر هم شناخته شده است، شکافت است. از باقی مسائل که بگذريم، اورانيوم ۲۳۵ و پلوتونيوم ۲۳۹ در درجه اول و توريوم ۲۳۲ در درجه بعدی، عناصری هستند که می‌توانند چنين واکنش و فرآيندی را موجب شوند. اولی را بايد در فرآيند غنی‌سازی جدا کرد. دومی از محصولات رأکتورهای هسته‌ای است و از زباله‌ها جدا می‌شود. سومی هم ذخيره جهانی محدودی دارد و تنها کشور هند است که دارد از رأکتورهای توريومی بهره می‌برد.

۶- خب، حالا ببينيم که جدای ساير مسائل، آيا يک دختربچه ۱۶ ساله می‌تواند با «خريد يک سری قطعات از بازار» در منزلش انرژی هسته‌ای توليد کند؟
پلوتونيوم و اورانيوم که کاملاً نظامی هستند در هيچ بازار رسمی و سياهی قابل خريد نيستند. در مورد هيدروژن سنگين (دوتريوم) هم همين داستان برقرار است و آب سنگين هم فرآورده‌ای نظامی به شمار می‌رود. حکايت ليزرهای پرقدرت مورد نياز هم که کاملاً روشن است.
می‌ماند توريوم
توريوم در خانه خيلی از ما وجود دارد. چرا که يکی از مواد سازنده توری‌های چراغ‌های گازی است. اما توريوم به تنهايی نمی‌تواند سوخت يک رأکتور هسته‌ای باشد و در يک رآکتور هسته‌ای، حتماً نياز به اورانيوم غنی شده يا پلوتونيوم هست.

۷- خيلی ساده‌انديشانه، فرض کردم که تمامی تجهيزات يک راکتور هسته‌ای از بازار ايران قابل خريداری هستند و برادر اين خانم، دکترای مهندسی هسته‌ای داشته و توانسته اين قطعات را پيدا کند و يک رأکتور کوچک در خانه بزرگش بسازد و يک مشت فرض‌های ابلهانه ديگر! مشکل سوخت را چگونه حل کرده‌اند؟
اورانيوم غنی شده يا پلوتونيوم در کدام بازار ايران به فروش می‌رسند؟ نکند که عنصر ديگری (مثلاً مس يا آهن) هم می‌تواند در فرآيند شکافت، شرکت کند و اين دختربچه کشفش کرده است؟ يا اين که ... بگذريم. تخيل من از اين بيشتر جواب نمی‌دهد

۸- نکته جالب ديگر برای من، عبارت «دانشمندان هسته‌ای ما که متوسط سنشان کمتر از ۲۵ سال است ...» بود.
محض اطلاع، سازمان انرژی اتمی ايران، از قديم، يکی از بزرگترين هسته‌های علمی و کارشناسی در بدنه دولت بوده است و اگر از سازمان مديريت و برنامه‌ريزی، کارشناسی‌تر نباشد، کمتر از آن هم نيست. اين سازمان، از معدود سازمان‌های دولتی است که «هيأت علمی» دارد و بيشتر کارکنانش، مدرک فوق‌ليسانس يا دکترا دارند و سال‌ها هست که دارندگان مدارک پايين‌تر را هم استخدام نمی‌کند.
اگر فرض کنيم که يک نفر، بدون فوت وقت، دانشگاه قبول شود، چهارساله ليسانس بگيرد و بلافاصله هم در کنکور کارشناسی ارشد قبول شود و دوره فوق‌ليسانس را هم دوساله تمام کند، ۲۴ سالش می‌شود. پروسه استخدام سازمان انرژی اتمی هم کمتر از يک سال طول نمی‌کشد و بعد از آن هم کلی طول می‌کشد تا طرف آشنا بشود و راه بيفتد. سربازی آقايان را هم فرض کرديم با گرفتن امريه، در همين سازمان انجام شود. چه شکلی ميانگين سن دانشمندان هسته‌ای ايران، کمتر از ۲۵ سال می‌شود؟

۹- فقط می‌توانم بگويم که متأسفم.
متأسفم برای رييس‌جمهوری که دکترای مهندسی عمران دارد و استاد دانشگاه هم هست؛ اما تا به اين حد ساده‌انگارانه و غيرعلمی صحبت می‌کند. (لطفاً اين دو تا را بخوانيد: + و +)
اصلاً ... اصلاً چه بگويم که انتقاد و گفتن فايده‌ای ندارد.
اصلاً من در اعتراض به اين حرف‌های بی پايه و اساس، غيرعلمی، مردم‌فريبانه و استحماری، به ارتفاع ۲۳۵ پيکسل سکوت می‌کنم و شما هم اين حديث مفصل را در همين مجمل ۲۳۵ پيکسلی بخوانيد:

 

پ.ن: در رابطه با مطلب قبلی، يکی نوشته بود که خود اين بابا (يعنی من) رشته‌اش مهندسی مکانيک است و اين اطلاعات را از کجا آورده؟
مادرم و دايی‌ام، به ترتيب فوق‌ليسانس مهندسی هسته‌ای و دکترای فيزيک هسته‌ای دارند. تمام دوران راهنمايی و دبيرستان خودم هم به خواندن کتاب در زمينه فيزيک هسته‌ای و ذرات بنيادی گذشته است. مادرم، کارمند سازمان انرژی اتمی هم هست. (البته متأسفانه! اسرار را لو نمی‌دهد و فقط به سؤال‌های علمی و فنی، جواب می‌دهد) کارآموزی‌ام را هم در يکی از شرکت‌های همکار سازمان گذرانده‌ام. در زمينه مسائل اوليه علمی هم، يک ويکی‌پديايی وجود دارد که سايت خوبی است و مباحث اوليه را هم به خوبی در مقالاتش توضيح داده‌اند.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (7) || لينک دائم
 
جمعه ۲۰ بهمن‌ماه ۱۳۸۵

همه کارشناسان هسته‌ای

۱- از مهلت ۶۰ روزه شورای امنيت سازمان ملل، حدود دو هفته بيشتر باقی نمانده است. البته اين به آن معنا نيست که دو هفته ديگر، شورای امنيت قطعنامه جديدی صادر می‌کند. چرا که پس از پايان اين فرصت، بايد منتظر گزارش البرادعی به اين شورا باقی ماند و پس از وصول گزارش، نوبت به رايزنی‌های ديپلماتيک اعضای شورا می‌رسد و تنظيم پيش‌نويس و الخ. نهايت اين که در بهترين (بدترين!؟) شرايط، تا پيش از اواخر اسفندماه، خبری از قطعنامه جديد نخواهد بود.

۲- پيش از اين، در مورد ريشه اصلی پرونده هسته‌ای ايران توضيح داده بودم. (توضيح کوتاه‌تر، توضيح مفصل‌تر) فقط منابع و مستندات اطلاعاتم را ذکر نکرده بودم که اين هم منابع: (۱، ۲، ۳، ۴ و ۵)
خلاصه اين که تمام مشکل و مستند آژانس و شورای امنيت، يکی پيدا شدن دستورالعمل ساخت نيم‌کره‌های فلزی اورانيوم است که تنها کاربرد نظامی دارند و ديگری سانتريفوژهايی که «می‌توانند» غنی‌سازی را تا درصدهای خيلی بالا ادامه دهند.

۳- يکی از مشکلات اصلی در زمينه پرونده هسته‌ای ما، بحث‌ها و تحليل‌های غيرعلمی، شعارگونه و پوپوليستی در هر دو طيف موافق و مخالف است.
از يک طرف، دولت با خيابانی کردن اين پرونده و اتخاذ استراتژی «راهپيمايی، شعار و مشت محکم» به طور کلی خلط محبث کرده است. به اين معنا که به مردم اين طور فهمانده که «انرژی هسته‌ای» همان «غنی‌سازی اورانيوم» است. در صورتی که استفاده از «انرژی هسته‌ای» به معنی داشتن رأکتورها و نيروگاه‌های هسته‌ای است و نه به معنی غنی‌سازی اورانيوم و توليد سوخت. همان طور که مثلاً فلان کشور اروپايی، نيروگاه گازی يا پالايشگاه نفت دارد، اما نفت و گاز طبيعی را وارد می‌کند. ما هم می‌توانستيم که نيروگاه هسته‌ای داشته باشيم، اما سوخت آن را از ديگران بخريم.

۴- طيف ديگر هم، بخش بزرگی از منتقدين هستند که بدون داشتن کمترين اطلاعی از علم فيزيک و مهندسی هسته‌ای، انواع و اقسام استدلال‌های بی پايه و اساس را رديف می‌کنند.
معروف‌ترين و خنده‌دارترين اين استدلال‌ها «خطرناک بودن نيروگاه‌های هسته‌ای» است و جالب اين که ترجيع بند چنين کسانی، فاجعه چرنوبيل است. بهتر است اول نگاهی به چرنوبيل بيندازيم

۵- انفجار نيروگاه چرنوبيل، چندين و چند دليل داشت که مهم‌ترين آن‌ها طراحی قديمی و غلط اين نيروگاه بود.
چرنوبيل، به گونه‌ای طراحی شده بود که با افزايش دما، فرآيند شکافت، سريع‌تر و گسترده‌تر می‌شد. اما تمام رأکتورهای امروز دنيا، به گونه‌ای طراحی شده‌اند که با افزايش دما، فرأيند کندتر می‌شود يا که به کلی، فعاليت رأکتور متوقف می‌گردد.
مشکل ديگر چرنوبيل، استفاده از گرافيت (زغال) به عنوان کند کننده بود که با افزايش دما، آتش می‌گرفت و خودش عامل افزايش دما می‌شد. (يکی از مزايای استفاده از آب به عنوان کند کننده، جذب قابل توجه گرما توسط آن است)
مورد ديگر در چرنوبيل، عدم استفاده از محافظ و جدار بتونی بود. بد نيست بدانيد که برای محافظت از نيروگاه بوشهر در برابر حوادث احتمالی، يک نيم‌کره بتونی به قطر بيش از شصت متر و ضخامت يک و نيم متر استفاده می‌شود.
مورد آخر، اشتباه‌های عجيب اپراتور نيروگاه چرنوبيل بود که هر چه هشدار و آلارم خطر داده شد، همه را غيرفعال کرد.

۶- حال برسيم به امروز
پس از فاجعه چرنوبيل، استانداردهای جديدی برای طراحی و ساخت نيروگاه‌های هسته‌ای تدوين شد که احتمال انفجار اين نيروگاه‌ها را تقريباً به صفر رسانده است. يعنی امروزه، احتمال انفجار يک نيروگاه هسته‌ای، حتی از يک نيروگاه گازی هم کمتر است.
در مورد نشت مواد راديو اکتيو (در هر يک از مراحل چرخه سوخت، من‌جمله از خود رأکتور) هم همين داستان صدق می‌کند و چنان استانداردها و دستور‌العمل‌های سفت و سختی وجود دارد که عملاً چنين اتفاقی ناممکن است.
اگر هم کسی گفت که اينجا ايران است و استانداردها رعايت نمی‌شوند، به او تنها لبخند بزنيد!

۷- شخصاً با استفاده از انرژی هسته‌ای کاملاً موافقم و آن را حق مسلم ما می‌دانم. چرا که انرژی و برق هسته‌ای، در مجموع ارزان‌تر و پاک‌تر از سوخت‌های فسيلی است؛ مانند منابع نفت و گاز، تا چند سال ديگر، تمام نمی‌شود و ضرر کمتری هم برای طبيعت و محيط زيست دارد. (دفن زباله‌های اتمی با دستورالعمل‌های امروزی، کمترين ضرری برای محيط زيست ندارد. اين را مقايسه کنيد با حجم قابل توجه محصولات احتراق در نيروگاه‌های با سوخت فسيلی که کمترين ضررشان، تشديد پديده گلخانه‌ای و افزايش دمای کره زمين است)
اما داستان غنی‌سازی اورانيوم، توليد سوخت و بازيافت و فرآوری آن، بحث جدايی است که شخصاً پافشاری بر روی آن را نادرست می‌دانم. چرا که ذخاير اورانيوم ما بسيار اندک است، دنيا بر روی اين مسأله حساسيت دارد و فايده اقتصادی بزرگی هم ندارد. به خصوص وقتی که ما هنوز يک نيروگاه هسته‌ای هم نداريم و سوخت نيروگاه بوشهر در ده سال اول کار را روسيه تأمين می‌کند.

۸- هفت سال قبل، در زمان انتخابات مجلس ششم، کسری نوری ستونی در روزنامه مشارکت داشت به نام «شنود سردبيری»
روزی که شورای نگهبان اسامی نامزدهای تأييد صلاحيت شده را منتشر کرد، يکی پيشنهاد داده بود که تيتر بزنند «با اعلام اسامی کانديداهای تأييد صلاحيت شده انتخابات وارد مرحله جديدی شد» يکی هم در پاسخ گفته بود که چند ماه است داريم با اين تيترهايمان، انتخابات را وارد مراحل جديد می‌کنيم.
حکايت پرونده هسته‌ای هم شبيه به همان داستان شده و هر روز اتفاقی می‌افتد که پرونده را وارد «مرحله جديدی» می‌کند. اما در واقع، مرحله جديد هم با قبلی‌ها خيلی تفاوتی ندارد.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم
 
یکشنبه ۱۵ بهمن‌ماه ۱۳۸۵

يک دنيا علامت سؤال جلوی «فيلترينگ بالاترين»

۱- اقدام سراسری برای اعتراض به فیلترینگ بالاترین
۱۴ بهمن ۱۳۸۵
مهدی

همانطور که اطلاع دارید شرکت فناوری اطلاعات شروع به فیلتر بالاترین کرده است. خیلی از کاربران پیشنهاد دادند که ما فعلا راه تماس با واحد فیلترینک شرکت فناوری اطلاعات را آزمایش کنیم چون وبسایتهایی بوده‌اند که با اعتراض باز شده‌اند. بیایید و همه باهم به شرکت فناوری اطلاعات تلفن و ایمیل بزنیم.

اگر تلفن کردید، استدلالهای زیر شاید کمک بکند که از جایی شروع بکنید:
۱) نفس محدود کردن اطلاعات و اینترنت به پیشرفت ایران صدمه خواهد زد.
۲) بالاترین از نظر فناوری اینترنتی در فضای اینترنت ایران اهمیت دارد و وجودش به ایجاد رقابت بیشتر و بهتر شدن وبسایتهای ایرانی کمک خواهدکرد.
۳) بالاترین لینکهای متنوع دارد و لینکهای سیاسی تنها بخشی از لینکهای کاربران را تشکلیل می‌دهند.
۴) وبسایت بالاترین سیاسی نیست و هیچ خط مشی سیاسی چه آشکار و چه پنهان ندارد.

شماره تلفنهای تماس اعلام شده شرکت فناوری اطلاعات: ۸۸۰۳۱۵۰۹-۸۸۰۳۱۵۳۰
و ایمیل
filter@dci.ir
لطفا اگر حتی خارج از کشور هستید، شما هم تماس بگیرید و به فیلترشدن بالاترین اعتراض کنید.
لطفا اگر تلفن یا ایمیل زدید در قسمت نظرات اینجا بنویسید که بقیه هم تشویق شوند که زنگ بزنند.

اگر وبلاگ دارید لطفا این مطلب را در وبلاگتان انعکاس دهید چون که وبلاگ بالاترین هم فیلتر شده است.
این راه را امتحان خواهیم کرد. اگر کار کرد که چه عالی. اگر نکرد خوب راههای دیگری را امتحان خواهیم کرد. ولی در هر صورت ما نصفه کاربرانمان در ایران را فراموش نخواهیم کرد

۲- بالاترين هم فيلتر شد

۳- بگذاريد راحت بگويم: «نمی‌فهمم»
بالاترين، تنها «جمع‌آورنده لينک» است. لينک‌هايی که کاربرانش می‌پسندند و نه چيز ديگری. يعنی خودش هيچ محتوايی توليد نمی‌کند و تنها فهرستی است از مطالب و موضوعات جالب برای کاربرانش

۴- شايد اصلی‌ترين نکته آن طرح کذايی ساماندهی، معرفی «مدير مسئول» برای هر سايت بود. تعريف چنين نقشی برای يک روزنامه، خبرگزاری، ايستگاه راديويی يا شبکه تلويزيونی کاملاً مشخص و بديهی است. برای يک مجله اينترنتی هم وجود چنين پستی پذيرفتنی است. اما برای يک انجمن اينترنتی (مثل پرشين‌تولز) يا يک پورتال مبتنی بر فيد (مثل دودردو) می‌شود چنين مقامی را تعريف کرد؟

۵- بهتر است اين طور بپرسيم: آيا بالاترين به خاطر محتوای سايت‌های ديگر فيلتر شده است؟ آيا مسئولين يک سايت «Social Bookmarking» می‌توانند مسئوليت محتوای سايت‌های ديگر، لينک‌های مورد علاقه کاربران، نظرات و رأی‌های آن‌ها را بپذيرند؟
يک سؤالی پايه‌ای‌تر: اصلاً اين مسئولين محترم تا حالا چيزی در مورد «Social Bookmarking» (نشانه‌گذاری عمومی؟) شنيده‌اند؟

۶- اينترنت، يک رسانه است. اما با ديگر رسانه‌ها تفاوتی عمده دارد. در اينترنت، نه تنها ارتباط دوسويه‌ای ميان مخاطب و صاحبان رسانه وجود دارد، که فراتر از آن، اين مخاطب است که به توليد محتوا می‌پردازد. محتوا بر اساس علاقه، رأی، نظر و کليک کاربر است که شکل می‌گيرد و اساساً گرداننده و اداره‌کننده تا حد برنامه‌نويس تنزل پيدا می‌کند.

۷- بهتر است قدری ملموس‌تر صحبت کنم. اگر کاربران يوتيوب نبودند، اصلاً يوتيوب مهم می‌شد و ارزش ميليارد دلاری پيدا می‌کرد؟ مديران و صاحبان يوتيوب چه سهمی در توليد محتوای آن دارند؟ يا سايت‌های ديگری نظير فليکر و ديگ و ...

۸- بالاترين به نوعی، نماد روشنی از چنين سايت‌هايی است.
يک دموکراسی کامل که بر اساس علاقه و رأی کاربران شکل گرفته است و تقريباً هيچ گونه دخالتی در سيستم وجود ندارد.
مخلص کلام اين که بالاترين يک سيستم است. سيستمی که اگر فرضاً اکثر کاربرانش طرفدار پرسپوليس بودند، بيشتر محتوايش قرمز می‌شد و اگر بيشتر اعضای بالاترين، از مخالفان مايکروسافت بودند، پر می‌شد از لينک به صفحاتی که از مايکروسافت بد می‌گفت.
حالا هم اگر بيشتر لينک‌ها سياسی هستند و به فلان و بهمان سايت با جهت‌گيری‌های فعلی، تنها ناشی از علاقه اکثر کاربران فعال الان آن است و نه علاقه و دلخواه مديران يا همه کاربران آن. با طيف متفاوتی از کاربران، قطعاً محتوای آن هم چيز ديگری می‌شد.
ثبت‌نام هم که برای همه ممکن است و بعيد نيست که يک هفته ديگر، به خاطر موج جديدی از کاربران، تيپ لينک‌ها عوض شود

۹- به نظر من نگاه ما به اينترنت (به طور خاص) و رسانه‌ها (به طور عام) بايد عوض شود. بايد ديدگاه امنيت سخت‌افزاری را کنار بگذاريم و به سراغ امنيت نرم‌افزاری برويم. چرا که ايجاد امنيت سخت‌افزاری دارد تقريباً ناممکن می‌شود و کاربران، بالاخره راهی برای رهايی از بند فيلترينگ پيدا می‌کنند. حتی اگر جلوی تمام آنتی‌فيلترها را هم بگيريم، وب 2.0، خبرخوان‌ها و در نهايت سرويس‌های خبرنامه، محتوا را به دست مخاطب خواهند رساند.

۱۰- بايد به سوی امنيت نرم‌افزاری رفت. اگر کسی حرف غلطی می‌زند، به جای آن که در صدد خفه کردنش باشيم، بايد حرف درست را بزنيم و اجازه بدهيم ديگران انتخاب و قضاوت کنند. وگرنه هيچ تور و فيلتری نيست که بتواند جلوی رسيدن پيام‌ها را بگيرد. از قديم گفته‌اند: «آب راهش را پيدا می‌کند»

۱۱- بالاترين از خيلی از جهات، اتفاق مهمی در سايت‌های فارسی محسوب می‌شد که کدنويسی فوق‌العاده و پياده‌سازی استانداردهای «وب 2.0» تنها بخشی از گام‌هايی بود که بالاترين به جلو برداشت. اما بيشتر از آن، آرزوی را داشتم که پايين هر صفحه فارسی، آيکون زيبای بالاترين ديده شود تا ديگر از ديدن آن دکمه «digg it» پايين صفحات انگليسی افسرده نشوم.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم