دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
دوشنبه ۱۳ فروردین‌ماه ۱۳۸۶

کارنامه ۸۵، برنامه ۸۶

۱- سال ۸۵ يکی از آن سال‌هايی بود که تا مدت‌ها فراموششان نخواهم کرد و تصاويری واضح و شفاف از اين سال، سال‌ها پيش چشمم خواهند بود.
۸۵ دو نيمه کاملاً متفاوت داشت. نيمه اولش، فوق‌العاده بود و نيمه دومش فاجعه‌بار

۲- پررنگ‌ترين خاطره‌ام از سال ۸۵ دوره iLearn و همه چيزهای مربوط به آن خواهد بود.
اما شيرين‌ترين خاطره‌ام آن بعدازظهر فراموش‌نشدنی در گرگان بود. جايی که آن قدر روی سِـن رفتم و جايزه گرفتم که نه تنها خستگی چهار سال از تنم به در رفت، که مقدار زيادی هم بر اعتماد به نفسم افزوده شد. هنوز هم باور نمی‌کنم گرفتن ۱۳ جايزه را
اما چه سود که چند ماه بعد، وقتی که معيارهای روزنامه‌نگاری را ياد گرفتم، بخش بزرگی از آن اعتماد به نفس به باد رفت. چند ماهی است که می‌نشينم و از کارهای خودم ايراد می‌گيرم و حرص می‌خورم.

۳- خاطرات خوش ديگر ۸۵ يکی تجربه چندماهه زندگی تقريباً تنها در يک اتاق ۸-۷ متری بود و ديگری پذيرش مقاله‌ام در يک کنفرانس بين‌آلمللی.
کلاس HTML تابستانم هم بسيار به دلم نشست. هيچ وقت از درس دادن، اين قدر لذت نبرده بودم.
انتشار يک گزارشم در بی‌بی‌سی و داشتن يک دکمه در گالری دکمه‌های سفارشی نوارابزار گوگل، از ديگر دل‌خوشی‌های کوچکم در اين سال بود.

۴- اما بهترين‌های سال ۸۵ از نظر من:
بهترين سايت: بالاترين
بهترين نرم‌افزار: موزيلا فايرفاکس ۲ به همراه افزونه‌هايش (Extension)
بهترين رسانه: راديو زمانه
انتخاب ويژه: گوگل‌خوان (Google Reader) چون هم سايت است، هم ابزار و هم رسانه.

۵- اما در برابر اين‌ها، نيمه دوم سال يک فاجعه تمام‌عيار، به ويژه از لحاظ درسی بود. ای کاش می‌شد به دست فراموشی‌اش سپرد.

۶- اما ۸۶ مجهول‌ترين سال زندگی‌ام است. واقعاً نمی‌دانم يک سال ديگر، کجا هستم و به چه کاری مشغول. می‌دانم که بايد در اسرع وقت اين ليسانس لعنتی را تمام کنم. اما از بعد از آن، هيچ نمی‌دانم. نه تنها تضمينی برای قبولی فوق‌ليسانس نيست، که اصلاً بعيد به نظر می‌رسد. مثل اين که قرار است سال ديگر را در پادگان تحويل کنم

۷- چند روزی است که تصميم گرفته‌ام به اصل خودم برگردم!
می‌خوام دنبال عشق سال‌های کودکی و نوجوانی‌ام بروم: «فيزيک»
دانشگاهی سراغ داريد که با ليسانس مهندسی مکانيک، برای فوق‌ليسانس فيزيک هسته‌ای يا ذرات بنيادی، پذيرش بدهد!؟ هند که هيچ، مالزی و اوکراين هم باشد، می‌روم.

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک


یادداشت‌های شما:

در مورد نوشته ات در مورد ان شب به یاد ماندنی در گرگان:
فکر کنم که دوتا کمد را مسوول دفتر به تو داد، کامپیوتر را هم مسوول انجمن علمی کامپیوتر به کل مجموعه واحد فرهنگی هدیه داد. یکی از سردبیرها را از جلسه اخراج کردی و زورت نرسید که دومی را هم اخراج کنی و هردوتایشان به تو تحمیل شدند. مدیر مسوول هم زمانی انتخاب شد که سر پافشاری برای مدیر مسوول شدن تو نزدیک بود که بنیان واحه خراب شود و آن مدیر مسوول از سر رودربایستی کار را قبول کرد. از آن تعداد نویسنده هم که فکر کنم اکثرشان از کارگاه نقد و کتابخانه فرهنگی آمده بودند و برای تغییر آب و هوا گاهی کمی شر و ور مینوشتند. جایزه هایت را هم مدیون این هستی که هیچ احمقی در هیچ دانشگااهی دیگر حاضر نبست در مورد مشکلات توالت ها و تایپ و تکثیرها مطلب بنویسد و البته مجوز واحه هم دارد کم کم به لغو شدن نزدیک میشود. اگر بقیه افتخارات تو هم به همین آبکی بودن باشد که سال بسیار بدی داشته ای و مثبت ترین نکته اش همان واحدهای افتاده ات خواهد بود.

[ anonymos ] | [دوشنبه، ۱۳ فروردین‌ماه ۱۳۸۶، ۸:۴۵ بعدازظهر ]


دوست عزيز
آن قدر مطلع هستی که بايد از دوستانم باشی. اما با حرف‌هايت اصلاً موافق نيستم.
از بحث دادن دو کمد از بين 12-10 کشو و کمد واحد فرهنگی که بگذريم، به اين مسأله می‌رسيم که از 12 جايزه‌ای که «آثار» گرفتند، بلا استثنا متعلق به دوره‌ای بودند که هنوز نه خبری از شورای سردبيری بود و نه کامپيوتر
در آن دوران، واحه هيچ نداشت و اگر لطف و کمک دوستانی نظير علی شجاعی، سيامک شايان، وحيد عرفانيان، مهدی فيضی و ياسر رضايی نبود، اصلاً در نمی‌آمد. اگر يادت باشد، در آن مقطع (سال 82 و نيمه اول 83) حتی محمد عابدزاده هم نبود و برای صفحه‌آرايی، علی شجاعی کيس کامپيوترش را می‌آورد خوابگاه و از بالای فنس‌ها می‌آورديمش تو
داستان فراری دادن علی بلوچ‌زاده را هم که همه بچه‌ها يادشان هست و می‌دانند چرا رفت
آن چند نفری هم که از کتابخانه فرهنگی و کارگاه نقد فيلم آمدند، حتی يک جايزه هم نبردند (واقعاً چرا!؟)
اما نوشتن از «تايپ و تکثير» و فکر کردن به اين مسائل (به جای گرسنگان بيافرا) چيزی است که هميشه از آن دفاع کرده و خواهم کرد.

[ بهرنگ ] | [سه شنبه، ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۸۶، ۱۱:۲۵ صبح ]


من با هر دوی شما عزیزان موافق هستم، اما با توجه به ارادتی که تاجدین به من نشان داده بیشتر طرفدار او هستم. البته کلاً گیر دادن به بهرنگ اجر دنیوی و اخروی دارد.

[ ali shojaee ] | [سه شنبه، ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۸۶، ۷:۴۶ بعدازظهر ]