دوشنبه ۲۰ فروردینماه ۱۳۸۶
ملوانان بريتانيايی و چاه ميرزا آقاسی
۱- میگويند روزی حاج میرزا آقاسی، صدر اعظم محمد شاه قاجار، برای بازدید یکی از قنوات رفته بود تا از عمق مادر چاه و میزان آب آن آگاهی حاصل کند. مقنی اظهار داشت: «تا کنون به آب نرسیدهایم و فکر نمیکنم در این چاه رگه آب وجود داشته باشد.»
حاجی گفت: «به کار خودتان ادامه دهید و مأیوس نباشید.» چند روزی گذشت و مجدداً حاج میرزا آقاسی به سراغ آن چاه رفت و از نتیجه حفاری پرسيد. مقتنی که به تشخیص خود اطمینان داشت، در جواب حاجی گفت: «قبلاً عرض کردم که کندن چاه در این محل بیحاصل است و به آب نخواهیم رسید.»
دفعه سوم که میرزا آقاسی برای بازدید چاه رفته بود، مقتنی سر بلند کرد و گفت: «حضرت صدر اعظم، باز هم تکرار میکنم که این چاه آب ندارد و ما داریم برای کبوترهای خدا لانه میسازیم! صلاح در این است که از ادامه حفاری در این منطقه خودداری شود.»
حاجی میرزا آقاسی که به توپریزی و حفر قنوات عشق و علاقه عجیبی داشت و گوش او در این دو مورد، به حرف نفی بدهکار نبود، با شنیدن اين جمله مقنی، از کوره در رفت و فریاد زد: «احمق بیشعور! به تو چه مربوط است که در این زمین آب ندارد. اگر برای من آب نداشته باشد، برای تو نان دارد.» (منبع)
۲- در اين کشور، تا دلتان بخواهد از اين چاهها و ميرزا آقاسیها پيدا میشود.
بارزترين نمونه اين چاههای بیآب ناندار، همين نيروگاه اتمی بوشهر است که از آب (برق) آن خبری نيست. اما سالهاست که جماعتی را سير کرده است. از کارکنان ايرانی و روس آن بگيريد تا دولتمردان و سياستمداران دو کشور دوست و همسايه، ايران و روسيه
يادش به خير؛ دوران رياست رضا امراللهی، هر موقع میپرسيدند که «نيروگاه کی راه میافتد؟» میگفت «سه سال ديگر» بعدتر که آقازاده به رياست سازمان انرژی اتمی رسيد، اين زمان انتظار کاهش يافت و هميشه قرار بود که «آخر سال بعد» نيروگاه، راه بيفتد. اما به قول اهالی فرنگ: «Tomorrow Never Comes»
۳- سر واقعيت اين داستان دستگيری و آزادی ملوانان انگليسی، هيچ حکم روشنی نمیتوان صادر کرد.
آخرش هم معلوم نشد که آنها در آبهای ايران بودهاند يا عراق. دليل دستگيری بدون مقاومتشان هم روشن نشد. نفهميديم که با آنها خوشرفتاری شده يا بدرفتاری. مشخص هم نشد که آزادیشان بر اثر معامله اتفاق افتاده يا ضربالاجل يا که رأفت اسلامی. از حقيقت خيلی چيزهای ديگر هم کسی مطلع نشد.
۴- اما در اين ماجرا، من بيشتر حق را به ايران و دولت احمدینژاد میدهم. به نظر من، اصلاً از انگليس بعيد نيست که شيطنت کند و نيروهايش را به داخل مرزهای آبی ايران بفرستد. به خصوص وقتی که خود اين نيروها اعتراف کردهاند که مأموريتشان جاسوسی بوده است و تمام اين بازیهای نمايش GPS، همان «نمايش» است.
۵- از طرف ديگر، به قول عيال جناب محمدپور، باور کردن مصاحبه مطبوعاتی، دو روز بعد از ورود به لندن، با قيافههايی عبوس و آن هم به شکل روخوانی بيانيه، اندکی مشکل است.
۶- حال، حکايت اين ملوانان بريتانيايی هم شده است مثل چاه ميرزا آقاسی. اين ماجرا بيش از اين که برای تونی بلر و احمدینژاد و بقيه سياستمداران اين طرفی و آن طرفی، آب داشته باشد، برای آن ۱۵ نفر، نان داشته است.
علاوه بر آن کت و شلوارهای هاکوپيان و گلدانها و ساير هدايا، حالا به آنها اجازه داده شده روايت دوران حبس در ايران را به رسانهها بفروشند و مثلاً خانم فی ترنی، آن را به قيمت ۱۰۰ هزار پوند (در حدود ۱۷۰ ميليون تومان خودمان) فروخته است.
نوش جان!