سه شنبه ۴ دیماه ۱۳۸۶
صفایی فراهانی، خاتمی فوتبال
۱- کسانی که برنامه ۲۲۵ دقیقهای «۹۰» این هفته را دیدند، به راحتی توانستند پی ببرند که مسبب اصلی مشکلات فعلی فوتبال این کشور، محسن صفایی فراهانی و دو همکارش خبیری و غفاری نیستند؛ بلکه سازمان تربیت بدنی، شخص علیآبادی و زیردستانش هستند.
اگر فدراسیون، رییس ندارد و انتخاباتش به تعویق افتاده، دستور رییس سازمان و عهدشکنی مسئولان سازمان است که موجب این شده است. اگر تیم ملی، بلاتکلیف و فاقد سرمربی است، تعلل و بیمیلی کیومرث هاشمی، معاون علیآبادی مسئول است و اوست که باید پاسخگو باشد.
۲- برای کسانی که این برنامه 90 را ندیدند و صحبتهای رد و بدل شده را نشنیدند، بد نیست برخی نکات اصلی را دوباره بازگو کنم.
فیفا اصرار داشته که نه تنها علیآبادی و معاونش، عضو مجمع فدراسیون فوتبال نباشند؛ بلکه خواستار آن بوده که به صراحت در اساسنامه قید شود که اینان (به عنوان سیاستگزار یا «Policy Maker» ورزش کشور) حق کاندیداتوری در انتخابات را نیز ندارند.
نمایندگان سازمان تربیت بدنی در کمیته انتقالی، ذکر این نکته را در اساسنامه فدراسیون فوتبال، «توهین» میدانند و صفایی فراهانی در مذاکره با فیفا با این استدلال که «هیچ وزیری نمیآید در سمت مدیر کل (و نه حتی معاون) وزارتخانهاش بنشیند» فیفا را قانع میکند که از خیر تأکید مستقیم بر این امر بگذرد و باز به دلیل ساختار دولتی فوتبال کشور، با حضور رییس سازمان تربیت بدنی و معاونش در مجمع عمومی فدراسیون فوتبال، موافقت کند.
اما وقت ثبت نام که میشود، علیآبادی عهد میشکند و نمایندگانش هم به کلی منکر چنین عهد و استدلالی میشوند.
مقصر کیست؟ صفایی فراهانی!
۳- در بحث انتخاب سرمربی تیم ملی هم به خوبی مشخص شد که کمیته انتقالی (به قول صفایی فراهانی) مانند هیأت مدیره است؛ اما هیأت مدیرهای که مدیر عامل را انتخاب نمیکند. یعنی این معاون علیآبادی، کیومرث هاشمی است که در جایگاه سرپرست فدراسیون، حق امضای قرارداد و دخل و خرج فدراسیون و سایر مسائل و تعهدات اداری را دارد. صفایی فراهانی در این برنامه، فهرست بلند مربیانی را اعلام کرد که تمام توافقات را با کمیتهی انتقالی انجام دادهاند و کمیته با حضور آنان در سمت سرمربی تیم ملی موافقت کرده است و کافی بوده که کیومرث هاشمی با آنها قرارداد امضا کند که او چنین نکرده است.
همین الان هم ژاک سانتینی فرانسوی، آرتور جورج پرتغالی، زدنیک زمن چکتبار و یک مربی آلمالی (فکر کنم نویرورر) موافقت کردهاند و کمیته انتقالی هم آنها را تأیید کرده است. کافی است که معاون آقای علیآبادی با آنها قرارداد امضا کند که حاضر نیست چنین کند.
۴- حکایت محسن صفایی فراهانی و تشکیلات فوتبال کشور، شباهتهای فراوانی به داستان سید محمد خاتمی و کل حکومت جمهوری اسلامی در دوران زمامداریاش دارد. هر دو به ظاهر رییس هستند؛ اما کسانی هستند که در عمل، از آنها رییستر هستند. هر دو سعی میکنند جوانمردانه بازی کنند؛ اما رقیب، بیرحمانه و ماکیاولیستی بازی میکند. کارشکنی و اشتباهات عمدی و سهوی دیگران، به پای این دو نوشته میشود؛ و هر دو هم فکر میکنند که اگر ساختار سالمی ساخته شود، نتیجه درستی خواهد داشت. هر دو از اختیاراتشان به نفع «تعامل» گذشتند؛ امتیاز دادند و امتیازی نگرفتند.
خاتمی ناکام ماند؛ صفایی فراهانی هم ناکام خواهد ماند.
۵- خاتمی، رییس شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی بود؛ اما چه کسی تصمیم میگرفت؟ اکثریت انتصابی شوراها
اما در زمان احمدینژاد، شوراها میشوند مشورتی و چه کسی تصمیم میگیرد و مثلاً دبیر شورا را (که منتصب رهبری است) از کار برکنار میکند؟ رییسجمهور
در فوتبال هم رییس کمیته انتقالی چه کسی است؟ محسن صفایی فراهانی
چه کسی باید با سرمربی قرارداد ببندد و نمیبندد؟ معاون رییس سازمان تربیت بدنی
۶- اگر فیفا اندکی آگاه بود، میفهمید که انتخابات فرمایشی روز ۱۹ دی، انتصاباتی بیش نیست و دو نامزد ریاست، هر دو از کارمندان و زیردستان علیآبادی هستند؛ و از نظر شخصیتی، هر دو نیز گوش به فرمان او
این «انتخابات» اگر هم برگزار شود، مانند انتخابات مجلس هفتم است که انتصاباتی بیش نبود؛ و این اتفاقی است که قریب به یقین، خواهد افتاد و صفایی فراهانی اثبات خواهد کرد که تفکر و عملکردش، چون رییس سابقش محمد خاتمی است. حیف و صد حیف که اینها یک مقدار «سیاست» را از حریف نمیآموزند، جواب کلوخانداز رابا سنگ نمیدهند و متأسفانه، خوشنام، محبوب و محترم ماندن را انتخاب میکنند.
فراموش نکنیم که در فوتبال، هنوز داریم نان مدیریت سه چهار ساله صفایی فراهانی را میخوریم.
لینک مطلب در بالاترین
چهارشنبه ۲۸ آذرماه ۱۳۸۶
آقای احمدینژاد چرا علیآبادی را برکنار نمیکنید؟
۱- فرض کنید که شما رییس شرکتی هستید و مسئول تأسیسات، تصمیم میگیرد که کنتور برق شرکت را بدون هماهنگی با شرکت برق عوض کند. روی قبض برق نوشته که هر گونه دستکاری در کنتور برق، موجب قطع انشعاب است. ایران هم هست و یک گزینه بیشتر ندارید و نمیتوانید بروید از یک جای دیگر انشعاب بخرید.
شما همه اینها را هم به مسئول تأسیساتتان یادآوری میکنید و به او میگویید که بدون برق، کامپیوترها کار نمیکنند و بدون کامپیوتر هم شرکت شما. او نیز در پاسخ میگوید: «خیالت راحت! اون با من! مگه میتونن انشعابمون رو قطع کنن!؟»
فکر میکنید واقعاً لازم است باقی داستان را تعریف کنم!؟ این همه تأسیساتی! مجبورید این یکی را نگه دارید!؟
۲- «وضعیتی که هماکنون ایجاد شده، حاصل اشتباه علیآبادی بود که در آن زمان به او گفته بودم که این کار را نکند؛ چرا که آثار زیانباری خواهد داشت.»
جملات بالا، روایت ایسنا از گفت و گوی آقای رییسجمهور با شبکه یک سیما درباره وضعیت فدراسیون فوتبال است. تا جایی که به سواد فارسی من قد میدهد، این گفتهها بدین معناست که مقصر تعلیق فوتبال ایران از سوی فیفا، شخص شخیص معاون رییسجمهور، جناب آقای مهندس محمد علیآبادی است.
۳- آقای احمدینژاد
واقعاً برای من جای سؤال است. وقتی علی لاریجانی و محمود فرشیدی و محمدباقر ذوالقدر، با کارنامههایی «درخشان!» و بدون ارتکاب کوچکترین خطایی (حداقل بدون اعلام عمومی خطا از سوی شما) از کار برکنار/استعفا میشوند، به چه دلیل نباید مدیری که فوتبال مملکت را «بلاتکلیف» و «لنگ در هوا» کرده، تنبیه شود؟
مگر علیآبادی را مقصر نمیدانید؟ پس چرا به او گفتید نامزد ریاست فدراسیون فوتبال شود؟ چرا مانند سایر مدیران توبیخش نمیکنید؟ چرا گوشش را نمیپیچانید؟ چرا او را استعفا نمیدهید؟ چرا برکنارش نمیکنید؟چرا محمد علیآبادی را به جرم «سوء مدیریت آشکار» و «قربانی کردن منافع ملی به پای منافع شخصی» و هزار و یک اتهام دیگر به دادگاه نمیفرستید؟
۴- این یک واقعیت است. وقتی افشین قطبی ۶۰۰ هزار دلار میگیرد و مصطفی دنیزلی یک میلیون دلار، نمیشود با سقف حقوق سالانه ۵۰۰ هزار دلاری سازمان تربیت بدنی، یک مربی طراز اول خارجی برای تیم ملی جذب کرد.
حتی اگر ادعای کارشکنی سازمان تربیت بدنی در کار صفایی فراهانی را هم نشنیده بگیریم، باز هم مقصر اصلی سرمربی نداشتن امروز تیم ملی، کسی نیست جز رییس محترم سازمان تربیت بدنی که فکر میکردند با دیپلماسی «فرش و پسته» داریوش مصطفوی، همه چیز حل میشود و ایشان هم هر کاری دلشان بخواهد، میکنند.
۵- هیچ بعید نیست که به خاطر تصمیم غلط علیآبادی، خیلی زود رؤیای جام جهانی 2010 را هم به فراموشی بسپاریم و خیلی زود از گردونه رقابتها حذف شویم. همان گونه که با اوج مدیریت ایشان «کل یوم» یک سرمربی موفق و بادانش به نام «امیر قلعهنویی» در فرآیندی به نام «خرد جمعی» (که البته نظر جمع بر روی مصطفی دنیزلی و مجید جلالی بود) انتخاب شد تا یکی از بهترین و پرمهرهترین تیمهای ملی ما، در «جام ملتهای آسیا» در حد آمریکا ظاهر شود و «هیچ غلطی نتواند بکند» و ...
۶- مازیار ناظمی، گوینده و مجری مشهور صدا و سیما، در وبلاگ شخصیاش، منظور احمدینژاد از «اشتباه آقای علیآبادی» را این گونه تفسیر میکند: «قبل از جام جهانی آقای رییسجمهور به علیآبادی میگوید دادکان را برکنار کن تا بعداً پشیمان نشوی؛ که رییس سازمان تربیت بدنی با دلایلی که در آن زمان میآورد، اجازه میدهد دادکان به همراه تیم ملی فوتبال به جام جهانی برود و بقیه قضایا را هم میدانید»
اگر فرض کنیم این برداشت صحیح باشد، باید بگوییم خوب شد که آقای علیآبادی «اشتباه کرد.» چون اگر به حرفهای رییسجمهور گوش داده بود، از حضور در جام جهانی محروم میشدیم.
۷- گفتنی درباره تعلیق فوتبال و سوء مدیریت و بیلیاقتی رییسش و علیآبادی بسیار است. اما ای کاش عادل فردوسیپور به وعدهاش عمل کند و پس از یک سال سکوت درباره تعلیق فدراسیون فوتبال و مقصرانش، رییس سازمان تربیت بدنی را به «۹۰» بیاورد و از او بپرسد: «حتی آقای رییسجمهور هم شما را مقصر تعلیق فوتبال میداند. چه حرفی برای گفتن دارید!؟»
لینک مطلب در بالاترین
یکشنبه ۲۵ آذرماه ۱۳۸۶
تحریم یعنی آبپز شدن
۱- گرفتن کدام تصمیم سادهتر است: حمله نظامی یا تحریم؟ قطعاً تحریم!
برای دولت آمریکا و نیز هر دو پارلمان آن (مجلس نمایندگان و سنا) تصویب و اجرای تحریم بر ضد ایران، بسیار ساده است. نه دموکراتها با تحریم مخالفند و نه مانند گروههای ضدجنگ، مخالفی در جامعه آمریکا دارد. اتفاقاً چنین گزینهای به سادگی در شورای امنیت سازمان ملل نیز قابل تصویب و تسری است.
۲- گزارش اخیر ۱۶ دستگاه اطلاعاتی آمریکا، هر چند گزینه حمله نظامی و جنگ را نفی کرد، اما با تأکید بر مؤثر بودن تحریمها علیه ایران، در واقع آمریکا (و جامعه جهانی) را به این گزینه تشویق کرد.
۳- بر خلاف حمله نظامی که سریع اثر میکند و در زمان (نسبتاً) کوتاهی نیز پایان مییابد، اعمال تحریم، فرآیندی زمانبر است و لغو تحریم، اگر ناممکناش نخوانیم؛ حداقل بازه زمانی طولانیتری را میطلبد. در واقع، لغو تحریمها کار بسیار سختی است. برای مثال، دهها هزار ایرانی در زلزله بم جان سپردند تا تنها برای ۹۰ روز، بخشی از تحریمهای آمریکا علیه ایران، به حالت تعلیق در بیاید.
۴- واقعیت این است که ما سالهاست که در تحریم زندگی میکنیم. سالهاست که «ساخت آمریکا» به معنای کوتاه ماندن دست ایران از هر محصول است. اگر بشود نرمافزارهای گوگل را با فیلترشکن و «چینی» جا زدن خود، بارگیری (دانلود) کرد، در مورد چیزهای دیگری، از قطعات هواپیما گرفته تا سینیهای برج تقطیر، دیگر واسطههای پاکستانی و اماراتی هم چاره کار نیستند.
۵- بر خلاف «برآورد اطلاعاتی آمریکا» معتقدم که تحریم به هیچ عنوان اثرگذار نیست. تأثیر اصلی تحریم بر روی اقتصاد و مردم است. این اثرات منفی، آن قدر آرام اعمال میشوند که جامعه را از وضعیت پایدار خارج نمیسازند و مردم به این کمبودها و نداشتهها عادت میکنند.
۶- به علاوه، قطع مراوده شرکتها و بانکهای خارجی، بیش از آن که روی دولت سرمست از نفت صد دلاری اثرگذار باشد، روی تجار و صنعتگران تأثیر میگذارد. چنان که تولید پژو ۲۰۶، تندر ۹۰ (رنو لوگان) و کیا ریو متوقف میشود و مجبور میشویم که به پراید و ۴۰۵ قناعت کنیم و چشم امیدمان به پروتون مالزی و چری چین باشد و دائم از خودمان بپرسیم: «مگر ما و کره جنوبی، همزمان تولید خودرو را آغاز نکردیم!؟ پس چرا آنها آنجایند و ما اندر خم یک کوچه؟»
۷- جز این، تحریمها بهانهای میشود برای بستهتر شدن فضای سیاسی و اجتماعی کشور و رفتن به سمت الگوی کره شمالی؛ با این تفاوت که کره شمالی، نفت ندارد و ما داریم. این یعنی خروج روزافزون سرمایهها و بخش خصوصی، قوت گرفتن حاکمیت رابینهودی، صدقهبگیر شدن مردم، تنگتر شدن عرصه برای نظرات و مخالفان سیاستهای دولت و در یک کلام: دادن امکان به تفکرات طیف حاکم برای سیطره کامل بر همه امور و میداندار مطلق شدن؛ که این بدون شک مورد علاقه آنان است.
۸- شاید آن قدر که در این ماهها و سالها از خطرات جنگ صحبت شده، از معایب تحریم گفته نشده است. تحریم، انزوا و حمله نظامی محدود، در عمل نتیجه معکوس میدهد. این اعمال، دولت را تضعیف میکند؛ اما بخش خصوصی، مخالفان سیاسی و فعالان اجتماعی را بارها ضعیفتر میکند و نتیجه نهاییاش، چیزی نیست جز تقویت جریان حاکم و صد البته همان حکایت معروف «آبپز شدن» قورباغهای که در اینجا مردم مظلوم کشوری هستند به نام ایران.
شنبه ۱۷ آذرماه ۱۳۸۶
عجیبترین وقایع در مجمعالفجايع
۱- شش ماهی میشود که درست و حسابی ننوشتهام؛ شاید هم بیشتر. حالا قلمم خشک شده، دستم خشک شده یا این صفحه کلید خشک شده، دقیقاً مشخص نیست. اما به هر حال میزان نوشتههایم به معنای واقعی کلمه «فاجعه» است. البته زیاد پیش آمده که این صفحه NotePad را باز کردهام و یکی دو جمله هم نوشتهام؛ اما به پیش نرفته است.
۲- وقتی شب است، باران آمده، هوای پاییز، بهاری است و قلندر بیدار، قلندر مربوطه باید خیلی بیذوق باشد که لباس نپوشد و از قدم زدن در کوچه و خیابانهای خالی شهر لذت نبرد. صدای برخورد کفش با آسفالت خشک و آسفالت خیس با هم فرق دارد و این دومی، عجیب دوستداشتنی است.
۳- امروز (دیروز) «روز دانشجو» بود. چه جایی میماند برای گفتن از دانشجو؛ وقتی که دیگر همه دانشجو شدهاند؟ دیگر این روزها، کنکور مسابقهای برای ورود به دانشگاه نیست. بلکه هر کسی که بخواهد، میتواند جایی در دانشگاه پیدا کند. اگر در روزانه و شبانه دانشگاههای سراسری و دانشگاه آزاد و پیام نور و انواع و اقسام غیرانتفاعیها نشد، دانشگاههای اوکراین و بلاروس و ارمنستان و هند و مالزی، با آغوش باز پذیرای مشتریان ایرانی «مدرک دانشگاهی» هستند. به دیگر کلام، دیگر نمیتوان از دانشجویان به عنوان قشر یا طبقهای خاص نام برد. بلکه دانشجو، نام دیگر جوانان ۱۸ تا ۲۶-۲۵ ساله ایرانی است و پیدا کردن جوان ایرانی شهری در این سن و سال که دانشجو یا فارغالتحصیل نباشد، کاری است بس دشوار.
۴- «استعفا شدن» محمود فرشیدی یکی از عجیبترین و غیرمنتظرهترین وقایع در مجمعالفجایع (کابینه احمدینژاد) بود. چرا که فرشیدی (البته در کنار زاهدی) از ضعیفترین و «گوش به فرمان»ترین اعضای این مجمع به شمار میرفت و بهترین سمبل برای این کابینه به شمار میرفت. چرا که کل سابقه کاریاش مدیریت یک مدرسه غیرانتفاعی بود و البته مقالهنویسی برای رسالت.
مهمترین کاری که فرشیدی در آموزش و پرورش مرتکب شد، احیای معاونت پرورشی بود. البته همین روزها خبر رسید که «وزارت آموزش و پرورش 150 حوزه علمیه خواهران در سراسر کشور میسازد.»
۵- استعفا\برکناری چنین وزیر ضعیف، ناشناخته، گوش به فرمان و اصولگرایی، یکی از بهترین اتفاقات در مجمعالفجایع بود؛ به شرطی که خرق عادت شود و بر خلاف روال این دو سال، جانشینش کسی نباشد که بگوییم: «صد حیف که آن رفت»
البته مجلس اصولگرای هفتم، نشان داده است که (بهویژه در این ایام نزدیک به انتخابات) به هر خواسته احمدینژاد، تن میدهد و «نه» نمیگوید. از استیضاح ناکام چند ماه قبل محمود فرشیدی که بگذریم، رأی تأسفبرانگیز اعتماد به «علیاکبر محرابیان» برای تصدی وزارت صنایع و نیز تصویب بودجه پیشنهادی 87 در چند ماه آینده است که نه در ۵۰ صفحه، که در پنج کلمه خلاصهاش میتوان کرد: «خزانه کشور، مال رییسجمهور است.»
۶- فکر کنم بهتر است به همین قدر بسنده کنم. وگرنه اگر بخواهم تا فردا صبح هم موضوع برای نوشتن پیدا میشود.