دوشنبه ۵ فروردینماه ۱۳۸۷
نوروز کرخت ۸۷
۱- رسمی است میان وبلاگنویسان که در سه موعد به مرور کارنامه خود میپردازند: آغاز بهار، روز تولد و سالگرد آغاز وبلاگنویسی
برای وبلاگنویس پرحرف، اما تنبلی مثل من، همین بهانه هم غنیمت است که دست به کار شود و حداقل چندخطی بنوسید؛ ولو مشتی مهملات
۲- نوروز ۸۷ شاید با همه سالهای قبلش متفاوت بود. از سفره هفتسین آن بگیرید (که نه سبزه داشت و نه ماهی قرمز) تا لحظه تحویل سال (که سر سفره ننشسته بودم) و چیزهای دیگر.
تعطيلات عیدی در کار نیست. از شر دید و بازدیدهای «قهری» هم خلاصم. لباس نویی هم برای عید نخریدم. از نوشتن و فرستادن ایمیل و اساماس تبریک (بخوانید اسپم) هم جداً خودداری کردم. اما به جای ناراحت بودن، بسیار هم خوشحالم.
۳- به نظرم هر سال و هر روز، بیشتر دارم به پوچی این سنتها و قراردادهای اجتماعی اعتقاد پیدا میکنم. بحث مناسبتهای ملی و دینی نیست. اتفاقاً بین همه اینها، نوروز از همه واقعیتر است؛ اما اگر در این روز و لحظه، سنتها را کنار بگذاریم و به واقعیت نگاه کنیم، واقعاً تفاوت ویژهای با قبل و بعدش ندارد. چه اگر هفتسینی نچینیم و دید و بازدیدی در کار نباشد، باز هم اتفاق عجیبی نمیافتد و چرخ دنیا به همان روالی که تا امروز میگشت، خواهد گردید.
۴- صدا و سیمای ضرغامی (سیمای لاریجانی سابق) واقعاً امسال دیگر گندش را در آورد. برای هر اذانی حداقل یک دقیقه «تیکتیک» میگذارند و به استقبال میروند. آنها حتی در اوایل دهه هفتاد (هم که خط قرمزها از امروز خیلی پررنگتر بودند) بعد از تحویل سال، ساز و دهل میزدند. امسال نه تنها این را حذف کردند، که حتی اعلام لحظه سال تحویل هم شاهکار بود.
رفته بودم اتاقم که سکه بیاورم تا لای قرآن بگذاریم که یک دفعه صدای رشیدپور (مجری شب شیشهای) را شنیدم که اعلام فرمودند: «آغاز سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت»
بعید است که تا مدتها چیزی تنفرانگیزتر از مشت گرهکرده و لبخند مصنوعی این آدم ببینم.
۵- بهاریه نوروز ۸۶ و آرزوهایم برای این سال را جلوی خودم گذاشتهام. یک بخشش را نمیتوانم باور کنم. اصلاً آن آدمی را که میخواست فوقلیسانس فیزیک بخواند، نمیشناسم!
۶- برای سال ۸۶، نه تنها نمیتوانم همانند سال قبل آن «افتخارات» خودم را فهرست کنم، که پررنگترین خاطرهام از این سال هم مربوط میشود به آن بعدازظهر کذایی که پایم شکست و هنوز هم دارم از عواقبش «فیض میبرم»
۷- پنج آرزویم برای سال ۸۶ را که مرور میکنم، میبینم به چهار تایشان نرسیدهام. کشورمان که تحریم شد؛ همچنان تنبل ماندهام؛ داستان من و دانشگاه تمام نشد؛ آیلرن ناتمام ماند و دست آخر، هر روز، چاقتر از دیروز میشوم.
۸- با این همه، به بزرگترین آرزویم برای سال ۸۶ رسیدهام. آن هم به گونهای که خودم هم باورم نمیشد. کار عالی با همکارانی فوقالعاده و از همه مهمتر، کاری که از انجامش لذت میبرم.
میتوانم بگویم که با همه ناکامیها، همین یک مورد آن قدر خوب است که رنگ سال ۸۶ را از سیاه به خاکستری بسیار روشن تبدیل کرده است.
اگر بخواهم قضاوت کنم، باید بگویم که از سال گذشته، خوشحالتر، آرامتر و به آیندهام امیدوارتر شدهام.
۹- در نهایت اگر بخواهم مهمترین آرزوهایم را برای سالی که در پیش رو است، فهرست کنم، اینها میشود:
ماندن و موفق بودن در کار
پایان خوش هزار و یک شب ِ من و دانشگاه
ماندن سقفی بالای سر خود و خانوادهام (وضع قیمت خانه و اجارهاش را که میدانید)
قبولی برادرم در دانشگاه
گرفتن گواهینامه و گذرنامه
و صد البته بدتر از این نشدن ِ اوضاع کشور
یادداشتهای شما:
khoda ro shokr ma be chand ta az in arezooha dast yafte'eem
[ fati ] | [دوشنبه، ۵ فروردینماه ۱۳۸۷، ۹:۰۲ صبح ]