دیده‌بان گاه‌نگاری‌های بهرنگ تاج‌دین
خوراک وبلاگ
دوشنبه ۱۰ تیر‌ماه ۱۳۸۷

سفرهای استانی دولت، توجه به معلول به جای علت

۱- دولت نهم و هوادارانش، سفرهای استانی را یکی از مهم‌ترین ابتکارات و افتخارات خود می‌داند. آنان معتقدند که دولت با این کار، از نزدیک با «عمق محرومیت‌های کشور» آشنا می‌شود و به حل مشکلات ضعیف‌ترین و محروم‌ترین اقشار جامعه می‌پردازد. اما سؤال این‌جاست که چرا دولت باید یک هفته در میان بار و بندیلش را جمع کند و شخصاً به هر شهر و روستای دور و نزدیکی برود تا با مشکلات از نزدیک آشنا شود و به حل آن‌ها بپردازد؟

۲- واقعیت این است که رییس‌جمهور کمترین اعتمادی به وزیران و مدیرانش ندارد و کمترین میزانی از اختیار را به آن‌ها نمی‌دهد. تمامی تصمیم‌گیری‌ها در این دولت، باید توسط شخص رییس‌جمهور انجام شود و وزرا یا دیگر مدیران، چیزی جز مباشران رییس‌جمهور نیستند. اگر رییس‌جمهور کمی به مدیران و زیردستانش اعتماد داشت، می‌شد از استانداران و مدیران استان‌ها خواست که اطلاعات لازم را برای دولت جمع‌آوری کرده و در اختیارش بگذارند و دیگر لازم نبود که هیأت دولت، خودش شال و کلاه کند و برود اطلاعات جمع‌آوری کند.

۳- این یک واقعیت است که مدیران تمایل به سفیدنمایی کارنامه خود و پنهان کردن مشکلات دارند. گاهی هم که فصل بودجه می‌رسد، با چانه‌زنی و بزرگ‌نمایی مسائل، سعی می‌کنند که بودجه بیشتری طلب کنند. این رفتار عمومی و شاید طبیعی مدیران است و شاید یکی از دلایلی که دولت را مجبور کرده که برای به دست آوردن اطلاعات صحیح، خود به تک‌تک نقاط کشور سفر کند و به سخنرانی انقلابی و تصویب صلواتی ۲۰۰ مصوبه استانی در ساعت بپردازد. اما مگر مدیران ارزشی دولت نهم هم (خدای ناکرده) این گونه هستند؟

۴- اما چگونه می‌شود اطلاعات صحیح را کسب کرد؟ چگونه ممکن است که دولت بتواند بدون رفتن به هر نقطه کشور، تصویر درستی از آن به دست بیاورد؟
پاسخ ساده است: رسانه‌های محلی آزاد، مستقل و بی‌طرف.
این وظیفه رسانه‌های مستقل است که اوضاع را همان گونه که هست، به تصویر در بیاورند؛ بدون آن‌که مسئولان آن‌ها را به سیاه‌نمایی متهم کنند و به شماتت آن‌ها بابت به تصویر نکشیدن دست‌آوردهای درخشان دولت بپردازند.
اگر دولت این را می‌فهمید و هزینه سفرهایش را به حمایت از رسانه‌های مستقل محلی اختصاص می‌داد و از آن‌ها می‌خواست که واقعیت‌ها و به ویژه مشکلات را به تصویر بکشند، دیگر نیازی به سفرهای منظم استانی نبود. دولت می‌توانست خیالش راحت باشد که حتی اگر مدیرانش به دلایلی تمام حقیقت را بازگو نکردند، رسانه‌هایی هستند که بدون ترس و واهمه، واقعیت را انعکاس دهند.

۵- البته مشکل، پایه‌ای‌تر از این‌هاست. تلقی دولت نهم از رسانه‌ها این است که رسانه‌ها، وسیله ارتباط دولت با مردم هستند و باید پیام دولت را به مردم برسانند. در صورتی که فلسفه رسانه، دقیقاً عکس این است. رسانه، نماینده مردم و مجرای ارتباط مردم با دولت (و حکومت) است. وظیفه رسانه این است که مشکلات را نشان بدهد و از حکومت، پاسخ بخواهد. اگر دولت همین را درک می‌کرد و به رسانه مستقل اعتقاد داشت ... البته که صحبت از رسانه مستقل و بی‌طرف در ایران، بیشتر به رؤیا می‌ماند تا واقعیت.

۶- تفکر دولت نهم، یک ایراد ساختاری اساسی دارد و آن این است که به جای این‌که به علت بپردازد، تمام توجهش به معلول معطوف است. به جای این‌که سعی در حل مشکل اقتصادی کل جامعه داشته باشد، می‌خواهد مشکلات افراد را با دادن دارو و مُسکّن‌هایی نظیر وام و کمک مالی، حل کند. به جای این‌که به مدیرانش اختیار بیشتری بدهد و به حمایت از رسانه‌ها به عنوان ناظران بی‌طرف و نمایندگان مردم بپردازد تا بر کار مدیران، نظارت کنند و حقایق را به اطلاع همگان برسانند، خودش به محل می‌رود و با این وضعیت، باید این سفرهایش را هم هر سال تکرار کند. کاش آقای رییس‌جمهور کمی عمیق‌تر می‌اندیشید.

لینک در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم
 
شنبه ۸ تیر‌ماه ۱۳۸۷

هدف، اسپم را توجیه نمی‌کند

۱- دو سه هفته پیش، داریوش محمدپور در وبلاگش ملکوت، از مزاحمت‌های ایمیلی امیرفرشاد ابراهیمی گله کرده بود که چرا هر بار که وبلاگش را به‌روز می‌کند، ایمیل می‌زند و انگار هیچ راهی هم برای خلاص شدن از این ایمیل‌ها نیست.

۲- چند وقتی هست که گاه و بی‌گاه، ایمیل‌هایی از «کمپین یک میلیون امضا» دریافت می‌کنم که خبر از بازداشت یکی از فعالان زن، بیانیه جدید این گروه یا کلیپ تازه‌ای که ساخته‌اند، می‌دهد یا که درخواست امضای فلان تومار را می‌کند. من هیچ وقت نخواسته بودم که این خبرها را برایم ایمیل کنند و تقریباً همیشه قبل از رسیدن نامه‌ی این عزیزان، خبر را در سایت‌های مختلف دیده و خوانده‌ام.

۳- چند روز پیش، یکی از کسانی که این ایمیل‌های گروهی را دریافت می‌کند، نامه‌ای شدیداللحن برای همه کسانی که این نامه‌ها را دریافت می‌کنند، فرستاده بود و این ایمیل‌های گروهی را «اسپم» خوانده و نوشته بود «مگر ما روزی که امضا دادیم، تمایل خودمون رو برای دریافت ایمیل‌ها ابراز کردیم؟»

۴- می‌دانید فرق بین یک خبرنگار واقعی و یک پاپاراتزی چیست؟
خبرنگار واقعی، قبل از شروع مصاحبه یا گرفتن عکس، از سوژه اجازه می‌گیرد و با او هماهنگ می‌کند. اگر طرف مقابل، شرایطی داشته باشد و بخواهد که از وی، در مورد خاصی سؤال نشود، به این خواسته‌ها احترام می‌گذارد و حتی به وی اجازه می‌دهد که بخشی از حرف‌هایش ضبط نشود و اصطلاحاً «Off The Record» باشد.
اما پاپاراتزی، وسط خیابان یا هر جای دیگر، با دوربین و میکروفون روشن به سوژه حمله می‌کند و مصاحبه را بدون اجازه شروع می‌کند و هر چه هم دلش بخواهد، می‌پرسد و ضبط می‌کند.
کار پاپاراتزی‌ها، غیرقانونی نیست؛ اما با اخلاق رسانه‌ای منافات دارد.

۵- آدرس ایمیل شخصی افراد، بخشی از حریم خصوصی آن‌هاست و فرستادن مرتب خبر یا درخواست به آن، بدون در نظر گرفتن رضایت فرد یا کسب اجازه از او، هر چند معمولاً غیرقانونی نیست، اما کاملاً مخالف اصول اخلاقی است.

۶- به نظر من، وقتی این ایمیل‌های گروهی، مرتباً فرستاده می‌شوند و حالت خبرنامه را پیدا می‌کنند، باید جداگانه از تک‌تک دریافت‌کنندگان اجازه گرفت و فرض را هم باید بر عدم رضایت گیرندگان گذاشت؛ نه این‌که بنویسی هر کس نمی‌خواهد دریافت کند، ایمیل بزند و درخواست بدهد. البته این در صورت پای‌بندی فرستنده به اخلاق است؛ وگرنه که هیچ.

۷- نمونه امیرفرشاد ابراهیمی و کمپین یک میلیون امضا، تنها مشتی از خروار نامه‌های الکترونیک ناخواسته‌ای است که این روزها در آدرس ایمیل هر کسی پیدا می‌شود. فراموش نکنیم که پست الکترونیکی، یک رسانه ارتباط جمعی (Mass Media) نیست و استفاده از آن به عنوان یک رسانه یا روش اطلاع‌رسانی گروهی، سوء استفاده است. در این میان، هیچ هدف پاک و مثبت یا شرایط سخت و دشوار ارتباطی هم فرستادن ایمیل ناخواسته را توجیه نمی‌کند.

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (1) || لينک دائم
 
پنجشنبه ۶ تیر‌ماه ۱۳۸۷

افسانه مرغ تخم‌طلا و طرح پرداخت نقدی یارانه‌ها

۱- بچه که بودم، نوار قصه‌ای داشتم به نام «مرغ تخم‌طلا»
در بخشی از داستان، چند خروس به خواستگاری این مرغ تخم‌طلا می‌آمدند و او از هر یک می‌پرسید که چرا می‌خواهند با وی ازدواج کنند. یادم است که یکی از این خواستگاران می‌گفت: «تو شب و روز کار بکنی؛ خیال من راحت باشه.»

۲- خنده‌دار است؛ اما این داستان و حرف، شباهت عجیبی به خواست دل بسیاری از ما ایرانیان دارد. فقط اسم عروس مربوطه، دولت است؛ تخم طلایی هم همان نفتی است که می‌فروشد؛ و آرزوی ما (یا شاید حق ما) این است که آب مجانی باشد؛ برق و گاز و بنزین و نان هم مجانی باشد و سر ماه، پول نفت را بیاورند دم خانه، تحویلمان بدهند تا «خیال ما راحت باشه.»
احسنت! چه ملت کاری و باعزتی!؟

۳- اما واقعیت این است که این تخم طلایی، اگر چه گران‌بهاست، اما از آن‌جا که تعداد نان‌خورها، از ۷۰ میلیون هم بیشتر است، اگر بخواهد به تساوی بین همه تقسیم شود، با وجود قیمت ۱۴۰ دلاری هر بشکه‌اش، سهم هر نفر در ماه صد هزار تومان هم نمی‌شود. (این مطلب را ببینید.)

۴- درست است که فعلاً پول نفت را در خانه نمی‌آورند؛ اما خیلی چیزها عملاً مجانی هستند. فراموش نکنیم که این روزها، هر تن بنزین و گازوییل حدود ۱۲۰۰ دلار (لیتری تقریباً یک دلار) قیمت دارد؛ اما مصرف‌کننده ایرانی، برای هر لیتر بنزین، یک‌نهم این قیمت و برای هر لیتر گازوییل، کمتر از یک‌پنجاهم این قیمت را می‌پردازد. حتی قیمت هر کیلو گندم هم ۴۰۰-۳۰۰ تومان است؛ اما نانوایان برای هر کیلو آرد، تنها دو تومان می‌پردازند.

۵- یک سال از روزی که سهمیه‌بندی بنزین آغاز شد، می‌گذرد. اگر اندکی منصف باشیم، سهمیه‌بندی بنزین، یکی از معدود کارهای درستی بود که دولت نهم انجام داد؛ اگر چه همین کار را هم به درستی انجام نداد.

۶- این را باید پذیرفت که دولت‌های پیشین، نه دولت هاشمی رفسنجانی و نه دولت خاتمی، ممکن نبود که بتوانند بنزین را سهمیه‌بندی کنند؛ پا پس نکشند و سر کار هم باقی بمانند. فشارهای وحشتناک افکار عمومی (بخوانید محافل قدرت) کاری می‌کرد که مجبور می‌شدند از ادامه کار منصرف شوند؛ چنان‌چه دولت هاشمی، طرح تعدیل را در میانه‌ی کار تعطیل کرد. تنها شاید دولت میرحسین موسوی با حمایت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی می‌توانست چنین طرحی را به اجرا بگذارد و سقوط نکند.

۷- سهمیه‌بندی بنزین، به خودی خود کار درستی نیست. اما وقتی کشور از معضل یارانه‌های سوخت و عادت کردن مصرف‌کنندگان به سوخت ارزان (و تقریباً مجانی) رنج می‌برد، این یکی از بهترین و سریع‌ترین شیوه‌ها برای حذف این یارانه‌ها و رفتن به سمت واقعی‌سازی قیمت است. دولت با عرضه بنزین اضافه به قیمت لیتری ۴۰۰ تومان در طول تعطیلات عید، قدم اول را برداشت و حالا با حذف سهمیه سوخت خودروهای گران‌قیمت، گام دوم را در این راه برداشته است.

۸- اما چرا می‌گویم این کار، به درستی انجام نشده است؟
دلیلش، همان نوع استفاده‌ی تبلیغاتی دولت نهم و شخص رییس آن است که این طرح را به مثابه امکانی دیگر برای کسب رأی می‌بیند. یک روز سهمیه بنزین سفر می‌دهد و روز دیگر، دست در جیب ملوکانه (بخوانید خزانه کشور) می‌کند و بنزین، عیدی می‌دهد و سپس برای تأمین هزینه این حاتم‌بخشی‌هایش، لایحه برداشت از حساب ذخیره نذری به مجلس می‌برد.

۹- طرح جدید دولت برای پرداخت نقدی یارانه‌ی سوخت، اگر به اجرا در بیاید، بخشی از آن رؤیای همیشگی آوردن پول نفت در خانه را برای ایرانیان محقق می‌کند. فکر می‌کنم هر طرحی که بتواند یارانه‌های غیرمنطقی سوخت را حذف کند، شایسته تقدیر است.
اما هنوز این سؤال برایم باقی است که آیا قرار است هر ایرانی، یک مستمری‌بگیر دولت باشد؟ به راستی چرا همه جای دنیا، دولت‌ها از مردم پول (مالیات) هم می‌گیرند و در کشور ما، قرار است مردم در خانه بنشینند و دولت هم ماه به ماه به آن‌ها پول (صدقه) بدهد؟

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (1) || لينک دائم
 
چهارشنبه ۵ تیر‌ماه ۱۳۸۷

چه کسی از اینترنت پرسرعت می‌ترسد؟

۱- شش هفت سال پیش، وقتی برای نخستین بار از خانه به اینترنت وصل شدم، یک پنتیوم اس ۱۲۰ داشتم که ۳۲ مگابایت رم و ۶۰۰ مگابایت هارد داشت. امروز یک اتلون دوهسته‌ای ۵۰۰۰ دارم با دو گیگابایت رم و ۵۰۰ گیگابایت هارد. سرعت پردازنده‌ام تقریباْ ۴۰ برابر شده، رم کامپیوترم ۶۴ برابر و فضای هارددیسکم نزدیک به هزار برابر؛ اما هنوز از همان راه و با همان مودمی به اینترنت وصل می‌شوم که شش هفت سال پیش وصل می‌شدم: یک مودم جنیوس لوسنت‌وین با حداکثر سرعت ۵۶ کیلوبیت بر ثانیه. این‌جا ابرشهر تهران است؛ پایتخت ایران و «ام‌القرای جهان اسلام»

۲- این اصلاً مهم نیست که در منطقه مخابراتی قدس (امیرآباد) با سه پیش‌شماره ۸۸۰۰، ۸۸۰۲ و ۸۸۶۳ هیچ شرکتی نیست که خدمات اینترنت ADSL بدهد. حتی این هم مهم نیست که به لطف همان مخابرات، اکثر خطوط تلفن این منطقه PCM4 هستند و اصولاً از ADSL پشتیبانی نمی‌کنند. مسأله این است که حداکثر سرعت اینترنت پرسرعت! برای کاربر خانگی ۱۲۸ کیلوبیت بر ثانیه است که واقعاً فرق چندانی با همین اینترنت دایال‌آپ تلفنی ندارد.

۳- نمی‌خواهم از آمار و اعداد سرعت اینترنت در کشورهای مختلف صحبت کنم. می‌خواهم بگویم چرا ما در کشورمان اینترنت پرسرعت نداریم. می‌خواهم به این پرسش، پاسخ بدهم که چه کسی از اینترنت پرسرعت می‌ترسد؟

۴- مهم‌ترین دشمن اینترنت در کشور ما، نبود پول الکترونیکی و خرید الکترونیکی است. در واقع تا وقتی بخشی از اقتصاد کشور، وابسته به اینترنت نشود، اینترنت از یک «امتیاز» و «اختیار» به یک «حق» و «اجبار» تبدیل نمی‌شود. اگر شما می‌توانستید حداقل یک سری کالاها مثل گوشی موبایل، دوربین دیجیتال و لوازم الکترونیکی یا مثلاً لوازم خانگی را در اینترنت ببینید، مقایسه کنید، بخرید و بعد آن را در خانه تحویل بگیرید، دیگر لازم بود که برای خرید به بازار بروید؟
جالب است. وقتی می‌خواهم مثلاً یک گوشی بخرم، می‌روم مقالات بررسی (Review) مدل‌های مختلف و نظرات کاربران را در سایت‌های ایرانی و خارجی می‌خوانم، از قیمت‌ها در بازار ایران مطلع می‌شوم و مدل مورد نظرم را انتخاب می‌کنم. بعد باید می‌روم بازار و بدون توجه به حرف‌های فروشنده‌ها، همان جنس را می‌خرم. واقعاً خنده‌دار نیست؟

۵- اما زیان اصلی اینترنت پرسرعت متوجه کیست؟ چه کسی از این‌که چند میلیون ایرانی، اینترنت پرسرعت داشته باشند و سال به سال هم تعدادشان بیشتر شود، هراسان است؟
پاسخ ساده است: صدا و سیما!
اینترنت پرسرعت یعنی دسترسی آسان به رادیو و تلویزیون‌های اینترنتی؛ حالا چه از نوع سنتی آن به صورت پخش زنده یک شبکه رادیویی و تلویزیونی و چه از نوع مدرن‌تر و غیرخطی آن، یعنی پادکست‌ها و سایت‌های پخش ویدیو نظیر یوتیوب.
اگر اینترنت پرسرعت، فراگیر شود، می‌تواند کم‌کم انحصار (قانونی) رسانه‌ای صدا و سیما را بشکند و یک‌طرفه بودن و جداسازی خبری صدا و سیما را از بین ببرد.
در نتیجه، صدا و سیما ترجیح می‌دهد که سرعت اینترنت در حدی بماند که رسانه‌های اینترنتی، در حد متن و عکس باقی بمانند و تنها رقیب روزنامه‌ها محسوب شوند.
در طول همه سال‌هایی که اینترنت به ایران آمده، علاقه‌ی فراوانی داشته که متولی اینترنت در کشور نیز باشد و به نظرم این علاقه نمی‌تواند جز ترس از قابلیت‌های این رقیب، دلیلی داشته باشد.

۶- واقعیت این است که اینترنت، همه‌اش فرصت است و کسانی که با عکس گرفتن از سایت‌های پورنوگرافیک، چاپ مطالب سایت‌های معاند و داستان‌سازی درباره اغفال دختران در چت‌روم‌ها، می‌خواهند آن را یک تهدید جلوه دهند، انگیزه‌های دیگری دارند. وگرنه اخبار و تحلیل‌های دروغ فلان سایت اصول‌گرا همان قدر جدی گرفته می‌شود که داستان‌سرایی‌ها و افشاگری‌های بهمان سایت ضدانقلاب.

۷- اینترنت، حتی در جامعه ایران و با فرهنگ ایران، به راحتی می‌تواند به یک ابزار و محیط کار تبدیل شود و به کاهش هزینه‌ها، افزایش بهره‌وری و رونق اقتصاد کشور کمک کند. فراموش نکنیم که بیش از دو سوم جمعیت کشور جوانند و هنوز برای تغییر و آموختن، وقت بسیار دارند.

۸- سیاست‌گزاری‌های نادرست، می‌تواند اینترنت را در حد «چت بی‌ناموسی» پایین نگه دارد تا مسئولان محترم بفرمایند: «استفاده اکثر کاربران خانگی از اینترنت، منحصر است به چت و نیازی به اینترنت پرسرعت ندارند.»
باید از آن مسئول محترم پرسید مگر با این اینترنت، جز چت کردن، کار دیگری هم می‌شود کرد؟

پی‌نوشت: در بند اول، نوشته‌ام «با حداکثر سرعت ۵۶ کیلوبیت بر ثانیه» باید تصحیح کنم: «با کندی ۵۶ کیلوبیت بر ثانیه»

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (42) || لينک دائم
 
دوشنبه ۳ تیر‌ماه ۱۳۸۷

ریشه مشترک انقلاب، دوم خرداد و سوم تیر

۱- این یک واقعیت است که مردم ایران، از پیرمرد روستایی بی‌سوادی در دورافتاده‌ترین نقطه کشور تا جوان تحصیل‌کرده‌ی روشن‌فکر ساکن پایتخت، در یک باور مشترکند: «حاکمان، دیگران‌اند.»
بهتر است این گونه بگویم که در ذهن عموم ایرانیان، این اعتقاد راسخ وجود دارد که دست‌اندرکاران دستگاه‌های حکومتی، طبقه‌ای مجزا از دیگر مردم هستند. حال برخی معتقدند که این طبقه «دزد» هستند و عده‌ای هم به «بی‌کفایتی» و «سوء مدیریت» آن‌ها تأکید دارند؛ اما نام‌گذاری همه یکی است: «آن‌ها»

۲- ساده‌انگارانه است اگر همه‌ی این «آن‌ها» شدن دست‌اندرکاران حکومت را تنها ناشی از سه دهه زمام‌داری جمهوری اسلامی بدانیم. به بیان بهتر، قبل از انقلاب هم همین بود. اصولاً قرن‌ها پادشاهی در این کشور، فرهنگی و ذهنیتی در مردمان این سرزمین به یادگار گذاشته که تغییر و تصحیحش به سادگی میسر نیست. یک ملت، پس از ۱۵۰ سال سلطنت پادشاهان قاجار، چه طور می‌تواند به حاکمی اعتماد کند؟

۳- سه دهه پیش، عموم مردم ایران باور داشتند که ایران به دلیل داشتن نفت، کشوری ثروتمند است؛ اما آنان (حاکمان) به جای این‌که پول نفت را خرج رفاه مردم بکنند، به جیب خودشان می‌گذارند. اما یک واقعیت در این میان به فراموشی سپرده شده است. مگر پول نفت چه قدر است؟

۴- همین امروز که در اوج قیمت نفت ایران در طول تاریخ قرار داریم، میانگین بهای نفت خام سبک و سنگین به ۱۲۰ دلار هم نمی‌رسد؛ صادراتمان هم چیزی بیشتر از دو میلیون بشکه در روز نیست. با چند عدد ضرب و تقسیم ساده، به این نتیجه می‌رسیم که سهم ایرانی از پول نفت در روز تنها سه دلار است؛ در ماه حدود صد دلار. آیا ۹۳ هزار یا ۱۰۰ هزار تومان در ماه، عدد بزرگی است؟ فراموش نکنید که ۱۰ سالی هست که قیمت دلار در همین حوالی است و اتفاقاً ۱۰ سال پیش، قیمت نفت ایران، حتی یک‌دهم نرخ فعلی هم نبود.

۵- از مسأله دور نشویم. ما ایرانی‌ها، با این اعتقاد راسخ که «آن‌ها» حقمان را خورده‌اند، دنبال کسی هستیم که از «آن‌ها» نباشد. دنبال یک رابین هودی که شیردلانه به قلعه‌ی «آن‌ها» بزند و گنج پرنس جان (را که در اصل مال ماست) بدزدد و بیاورد بین ما تقسیم کند.

۶- مصاحبه امشب محمود احمدی‌نژاد با مشاور رسانه‌ای‌اش، مهدی کلهر را دیدید؟
اصلاً اگر کسی او را نمی‌شناخت، نمی‌توانست حدس بزند که این رییس‌جمهور کشور است. ادبیات او، دقیقاً ادبیات یک روزنامه‌نگار، منتقد و تحلیل‌گر مستقل بود که هیچ نقش و پست و منصبی ندارد. چنان اشاره به «آن‌ها» در تک‌تک جملات آقای رییس‌جمهور پررنگ است که انگار نه انگار که او ریاست قوه مجریه را بر عهده دارد و پرقدرت‌ترین و صاحب‌اختیارترین رییس‌جمهور تاریخ ایران است. همه این کارها نشده و باید انجام بشوند؛ اما ارتباطی به من ندارد. بروید یقه‌ی «آن‌ها» را بگیرید.

۷- در انتخابات دوم خرداد ۷۶، سید محمد خاتمی، آن کسی بود که از «آن‌ها» نبود. هشت سال بعد و در سوم تیر ۸۴، علی اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از «آن‌ها» بود و محمود احمدی‌نژاد آن «دیگری» و آن نامزدی بود که از «آن‌ها» نبود. پنج سال دیگر هم اگر حداقل‌های رقابت در انتخابات، مشابه ۷۶ و ۸۴ وجود داشته باشد، باز هم نامزدی به پیروزی خواهد رسید که نماد مبارزه با فساد، مبارزه با سیستم مافیایی، مبارزه با رانت‌خواران و مبارزه با بی‌عدالتی باشد؛ آن «دیگری»؛ یکی به غیر از «آن‌ها»

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم
 
دوشنبه ۳ تیر‌ماه ۱۳۸۷

آقای احمدی‌نژاد مطمئنید اشتباه نمی‌کنید؟

۱- گاهی آدم می‌ماند که اسم بعضی حرف‌ها را چه بگذارد. نمی‌دانی بگویی غلو؛ بگویی حافظه ضعیف؛ بگویی کمبود اطلاعات یا ...؟

۲-صفحه نخست روزنامه اعتماد، خبر از دلسوزی احمدی‌نژاد برای محمد خاتمی داده و تیتر زده: «احمدی‌نژاد در پاسخ به انتقادها: فرانسوی‌ها خاتمی را تحویل نگرفتند؛ من جبران کردم»
این روزنامه به نقل از محمود احمدی‌نژاد نوشته است: «من چند سال قبل صحنه‌ای در تلویزیون دیدم؛ این غصه‌اش در دلم ماند... دیدم مسئولی از ایران رفت در یک کشور اروپایی. رییس آن کشور بالای پله‌ها ایستاد. مسئول ما را آن دور پیاده کردند و آن نامرد یک قدم پایین نیامد» و بعد از آن نحوه فرستادن مشاورش (احتمالاً مجتبی ثمره هاشمی) به فرانسه را تعریف کرده است که به گفته وی «آن آقا، برای استقبال از یک مشاور، شش تا از مشاورانش را پایین پله‌ها فرستاد. خودش هم تا راهرو آمد که رسم نیست. رسم این است که رییس‌جمهور در اتاقش می‌نشیند و می‌آیند دیدنش. اما این آقا خودش هم تا راهرو آمد.»

۳- فکر می‌کنم حداقل یک جای این خاطرات مشکل دارد. سید محمد خاتمی، دو بار در دوران ریاست جمهوری‌اش به فرانسه رفت و در کاخ الیزه مورد استقبال ژاک شیراک، رییس‌جمهور وقت فرانسه قرار گرفت. یک بار آبان‌ماه ۱۳۷۸ (اکتبر ۱۹۹۹) و بار دوم فروردین ۱۳۸۴ (آوریل ۲۰۰۵)
لطفاً به این سه عکس توجه بفرمایید:
استقبال ژاک شیراک، رییس جمهور فرانسه از سید محمد خاتمی، رییس جمهور ایران در پایین پله‌های کاخ الیزه - فروردین ۱۳۸۴
استقبال ژاک شیراک، رییس جمهور فرانسه از سید محمد خاتمی، رییس جمهور ایران در پایین پله‌های کاخ الیزه - فروردین ۱۳۸۴
استقبال ژاک شیراک، رییس جمهور فرانسه از سید محمد خاتمی، رییس جمهور ایران در کاخ الیزه - آبان ۱۳۷۸
دو عکس اول مربوط به دیدار سال ۸۴ و عکس سوم مربوط به ملاقات سال ۷۸ دو رییس‌جمهور است. منبع دو عکس اول، خبرگزاری ایسنا است و عکس سوم هم متعلق به AFP است. (برای دیدن عکس بزرگ‌تر، روی هر عکس کلیک کنید)

۴- نمی‌دانم که ناراحتی آقای رییس‌جمهور از چیست. اما به خوبی می‌دانم و به یاد دارم که محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری‌اش به فرانسه، آلمان و ایتالیا رفت و همه جا هم با عزت و احترام از او استقبال شد. چرا که «جهان، مردان صلح را می‌ستاید»
اما آقای احمدی‌نژاد به این کشورها دعوت نمی‌شود و تنها وقتی می‌تواند پا به قلمروی اتحادیه اروپا بگذارد که اجلاس سازمان فائو در رم برگزار می‌شود و دولت ایتالیا مجبور است وی را بپذیرد. در آن اجلاس هم او در کنار رابرت موگابه، دیکتاتور زیمباوه، تنها رهبرانی هستند که به شام دعوت نمی‌شوند و به زبان بی‌زبانی به آن دو می‌گویند: «حضور شما در این‌جا دلخواه نیست»

۵- واژگون جلوه دادن حقایق، قبلاً نام دیگری داشت. ای کاش محمود احمدی‌نژاد کمی بیشتر به عزت و احترام مردم ایران و کشور ایران اهمیت می‌داد. مهم نیست که ژاک شیراک از خاتمی در بالای پله‌های کاخ الیزه استقبال کرد یا در پایین آن؛ مهم این است که او رییس‌جمهور ایران را به فرانسه «دعوت» کرده بود.

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (68) || لينک دائم
 
یکشنبه ۲ تیر‌ماه ۱۳۸۷

بازگشت پرسپولیس به فوتبال حسین‌قلی‌خانی

۱- این دیگر واقعاً شاهکاری است: رییس سازمان تربیت بدنی، سعیدلو، بیادی و کاشانی را از هیأت مدیره پرسپولیس برکنار کرد و داریوش مصطفوی و محمد آخوندی را به جای آن‌ها گذاشت و ساعتی بعد، هیأت مدیره جدید «به اتفاق آرا» داریوش مصطفوی را به عنوان مدیرعامل جدید پرسپولیس برگزید.

۲- داریوش مصطفوی، فرد ناشناسی در فوتبال ما نیست. شخصی است از جنس مدیرانی چون علی فتح‌الله‌زاده و امیرحسن عابدینی و نیز مربیانی چون علی پروین، ناصر حجازی و امیر قلعه‌نویی. طیف سنتی فوتبال کشور که با روی کار آمدن آبادگران بنیادگرا در صحنه سیاست، به صحنه فوتبال کشور برگشتند تا مدیران، مربیان و کلاً تفکر نوگرا را از فوتبال کشور حذف کنند.

۳- شاید ذکر دو مورد از عمل‌کرد مصطفوی برای شناخت مدیریت این شخص کافی باشد. ۱۲-۱۰ سال قبل، در رقابت‌های مرحله مقدماتی جام جهانی ۹۸، به لطف آقای مصطفوی، بیشتر خبرنگارانی که همراه تیم ملی به چین و عربستان و کویت و قطر سفر کردند، عده‌ای دلال، بوتیک‌دار و صاحب آژانس مسافرتی بودند.
بعدتر، همین یکی دو سال پیش که به حکم علی‌آبادی، دادکان از کار برکنار شد، داریوش مصطفوی به عنوان دبیر فدراسیون شد. مصطفوی فکر می‌کرد که با دیپلماسی «فرش و پسته» می‌تواند جلوی تعلیق فوتبال کشور را بگیرد و آقایان هم همین را باور کرده بودند. اما حکم فیفا نشان داد که «جایی برای پیرمردها نیست»

۴- در ابتدا حبیب کاشانی، مدیر محبوبی نبود. چون همه به خوبی متوجه شدند که او چگونه انصاری‌فرد را برکنار کرد. محمدحسین انصاری‌فرد کسی بود که با آوردن آری هان و دنیزلی به پرسپولیس، زیباترین فوتبال یکی دو دهه اخیر را به این تیم هدیه داده بود. اما ادامه مدیریت وی، آوردن افشین قطبی، پشتیبانی از سرمربی تیم در برابر حمید استیلی و دار و دسته‌اش در روی نیمکت و بین بازیکنان و حتی مواردی نظیر عدم اعتراض به احکام کمیته انضباطی، نشان داد که کاشانی هم مدیر خوبی است؛ حتی اگر ناجوانمردانه به این پست رسیده باشد.

۵- حال با آمدن داریوش مصطفوی، باید منتظر احیای دوباره روابط سنتی، فوتبال سنتی و مربیان سنتی در پرسپولیس باشیم. او نماد گذشته، نماد فوتبال «سانتر کن، هد بزن» نماد زد و بند و بی‌کفایتی است. امسال که به لطف مدیریت فتح‌الله‌زاده، استقلال توانست تا رتبه سیزدهم جدول سقوط کند. خدا می‌داند که مصطفوی تا چه حد می‌تواند پرسپولیس را تحقیر کند.

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (9) || لينک دائم
 
شنبه ۱ تیر‌ماه ۱۳۸۷

دولت نهم و فتح قله‌ای دیگر

۱- همین چند ساعت پیش که مطلب قبلی را می‌نوشتم، هنوز خبردار نشده بودم که به سلامتی و میمنت، جدول خاموشی برق در مناطق مختلف شهر تهران از سوی دولت خدمت‌گزار منتشر شده است و به این ترتیب، از امروز «ام‌القرای جهان اسلام» قرار است روزی چهار ساعت برق نداشته باشد.

۲- شوخی شوخی، دولت محترم دکتر محمود احمدی‌نژاد، دارد رسماً کشور را به دهه ۶۰ برمی‌گرداند. از شیوع زندگی ساده‌زیستانه (اگر نگوییم ریاکارانه) و دادن شعارهای سوسیالیستی تا سپردن زمام کارخانه سایپا به یک جوانک بی‌تجربه و رواج دوباره کوپنیسم و نو-کوپنیسم (سهام عدالت) و صد البته زیر سؤال بردن همه علوم، علی‌الخصوص اقتصاد و زدن حرف‌های خنده‌دار مانند کابینه ۷۰ میلیونی. فعلاً که چشممان به قطعی‌های برنامه‌دار برق هم روشن شد. فقط امیدوارم کار به موشک‌باران نکشد.

۳- آی ایرانیان محترم و معززی که اگر روزی سه بار به قصد قربت به «آخوندها» فحش ندهید، شب خوابتان نمی‌برد، بدانید و آگاه باشد که بعد از دولت موقت، دولت نهم کم‌آخوندترین دولتی است که اداره کشور را به دست گرفته است و با برکنار پورمحمدی، الان فقط یک وزیر روحانی (محسنی اژه‌ای) در کابینه باقی مانده است که آن یک نفر هم قانوناً باید مجتهد باشد. جز آن، این گروه (آبادگران) برای اولین بار یک رییس غیرروحانی را بر صدر مجلس نشاند و در مجلس هشتم هم رویه‌اش را ادامه داد. مشکل، روحانی بودن خاتمی و هاشمی نبود که حالا با کت و شلوار احمدی‌نژاد و دکترای مهندسی عمرانش بخواهد حل شود.

۴- مسأله تأمین آب و برق و گاز (و البته اینترنت) تا وقتی که انحصاراً به دست دولت است، اصلاً ربطی به نوع حکومت ندارد که دینی باشد یا غیردینی، دموکراتیک باشد یا دیکتاتوری، امام زمانی باشد یا نه؛ این کاملاً برمی‌گردد به مدیریت دولت و برنامه‌ریزی‌اش که به میمنت و مبارکی، یک سالی هست که از شر این مغز متفکر لعنتی، از شر این نفس لوامه، از شر سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی خلاص شده‌ایم.

۵- من نمی‌فهمم این چه طرز مدیریت است که می‌گویند پول نفت مانند غنایم جنگی غزوات پیامبر است و به جای ذخیره کردن، باید بین مسلمین تقسیمش کرد؟ آخر قصه حضرت یوسف و خواب پادشاه مصر را برای هر کودکی هم که تعریف کنید، می‌فهمد که باید به فکر آینده هم بود و نمی‌شود با «خدا کریم است» و «خدا بزرگ است» و «چو فردا شود، فکر فردا کنم» و «بچه، روزی‌اش را می‌آورد» کار و زندگی کرد. آخر این گونه است مدیریت امام زمان بر جهان!؟

۶- روی دیگر سکه، قطع چند صد مگاوات برق در صنایع بزرگ است. چند ماه قبل، با یکی از مدیران صنعت فولاد کشور که صحبت می‌کردم، می‌گفت که دو سالی است که هر روز، برق برخی از کارخانه‌های فولاد کشور (از جمله فولاد خوزستان) را روزی چند ساعت در ساعات اوج مصرف برق قطع می‌کنند. می‌دانید این یعنی چه؟
این یعنی کاهش تولید، یعنی چند ده میلیون یا شاید چند صد میلیون تومان ضرر روزانه، به کارخانه و به صنعت کشور. به علاوه، کاهش تولید، یعنی افزایش قیمت. جدای از آن، کارخانه فولاد، لامپ نیست که تا برق آمد، دوباره روشن شود ... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

لینک مطلب در بالاترین

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (2) || لينک دائم
 
شنبه ۱ تیر‌ماه ۱۳۸۷

گل خالی زدن هم عرضه می‌خواهد

۱- هنوز چند ساعتی بیشتر از آغاز تابستان نگذشته است. هنوز یک ماه و نیم تا اواسط مرداد، زمانی که مصرف برق در کشور به اوج می‌رسد، باقی مانده است. اما نزدیک یک ماهی می‌شود که هفته‌ای سه یا چهار بار برق می‌رود؛ یک روز صبح، روز دیگر عصر؛ یک بار ظهر، یک بار هم شب. یک بار دو ساعت؛ یک بار چهار ساعت. حتی برنامه مشخصی هم ندارد.

۲- تازه این‌جا تهران است؛ پایتختی که بیش از هر شهر دیگری، «توی چشم» است و به همین خاطر، آخرین انتخاب مسئولین برای قطع برق و گاز محسوب می‌شود. خبرنگاران رسانه‌های خارجی مجاز نیستند از این شهر بدون اجازه گرفتن، خارج شوند. دولت‌ها هم همیشه سعی کرده‌اند که ناتوانی‌هایشان، کمترین نمود ممکن را در این شهر داشته باشد.
این‌جا تهران است و یک روز در میان، چند ساعتی برق می‌رود.

۳- یادم هست که اوایل دهه ۷۰، در کنار اخبار مربوط به اعلام کوپن، یک ستون هم در روزنامه‌ها به انتشار جدول خاموشی‌ها اختصاص داشت و می‌دانستی که از فلان ساعت تا بهمان ساعت، قطعاً برق قطع می‌شود. اما به تدریج با فاصله گرفتن از پایان جنگ و ساختن نیروگاه‌های بیشتر، این جدول هم از روزنامه‌ها حذف شد و قطعی‌های برق، به حوادث محدود شد. اخبار کوپنی هم کم‌کم، هر چند دیرتر از جدول خاموشی‌ها، از روزنامه‌ها حذف شدند.

۴- واقعیت این است که انرژی در ایران مجانی است. دولت می‌گوید که سهمیه ۱۲۰ لیتری ماهانه، برای نیازهای اکثر صاحبان خودروهای شخصی کافی است. این یعنی ۱۲ هزار تومان هزینه ماهانه برای سوخت. این کجا و خط فقر چند صد هزار تومانی کجا؟ قبض آب و برق و گاز هم هیچ وقت بخش مهمی از هزینه‌های یک خانواده را تشکیل نداده است. دولت‌ها هم هیچ وقت قصد نداشته‌اند که قیمت‌ها را به میزان معنی‌داری افزایش بدهند. معنی‌دار به این معنا که دیگر بدون نیاز به قسم و آیه یا خواهش و التماس، خود مردم مصرفشان را پایین بیاورند.

۵- قیمت نفت آن قدر بالا رفته که دولت از همه چیز و همه کس بی‌نیاز است. مجلس و قانون بودجه که کلاً مشکلی برای دولت نهم نبوده است و تصمیم‌گیری‌هایش نیاز به گذر از آن فیلتر ندارد. سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی هم که به سلامتی منحل شد تا مشکلی با خرج کردن پول، به نحو دلخواه رییس‌جمهور وجود نداشته باشد.

۶- یک داستان: خرداد پارسال، رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، نامه‌ای به رییس‌جمهور نوشت و در آن از کمبود حتمی گاز در زمستان خبر داده بود. البته دلیل این کمبود هم بیشتر از رشد سرسام‌آور سالانه مصرف در کشور، به بهره‌برداری نرسیدن فازهای ۹ و ۱۰ پارس جنوبی در موعد مقرر بود. زمستان رسید و گاز قطع شد؛ در حالی که همان اوایل تابستان، کلک سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کنده شده بود.

۷- دولت نهم کاری کرده است که واقعاً و از صمیم قلب به «کارگزاران» ایمان آورده‌ام. اصلاً به فرض هم که آن‌ها دزد بوده باشند؛ به هر ترتیب، وضع مملکت در سال‌های تصدی آن‌ها، نه تنها بدتر نشد، که اندکی هم بهتر شد. این طور منظم و پشت سر هم برق نمی‌رفت. هر دولت و مدیر عاقلی می‌داند که با رشد سالانه ۱۰ درصدی مصرف برق، نمی‌شود از افزایش ظرفیت و ساخت نیروگاه‌های جدید غافل ماند. اما برخی آن قدر در خیال‌پردازی‌های هسته‌ای‌شان غرق شده‌اند که این موارد اصلی و اساسی را فراموش کرده‌اند.

۸- دولت نهم هم پول داشت؛ هم اختیار. اگر می‌رفت و با آمریکا هم رابطه برقرار می‌کرد، کسی زورش نمی‌رسید که تهمت نامسلمانی را به این دولت بزند. نه طلابی پیدا می‌شدند که کفن‌پوشان به خیابان بریزند و نه نیرویی نظامی، باند فرودگاه را می‌بست یا تهدید به دست به کار شدن می‌کرد. هر که را هم که خواستند، برکنار کردند و آوردند. هر چه بوده، تصمیم‌گیری، انتخاب و اختیار خود دولت بوده است. هر بار که برق، فقط به دلیل پیشی گرفتن مصرف از تولید قطع می‌شود، پیش خودم می‌گویم: «گل خالی زدن هم عرضه می‌خواهد»

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (3) || لينک دائم
 
جمعه ۳۱ خرداد‌ماه ۱۳۸۷

خداحافظ فایرفاکس ۲.۰؛ سلام فایرفاکس ۳.۰

۱- موس دستتان است، زمین بگذارید و نسخه نهایی فایرفاکس 3.0 را دانلود کنید که واقعاً ارزشش را دارد (زبان انگلیسی، نسخه ویندوز، حجم: ۷.۱۴ مگابایت)

۲- نسخه جدید فایرفاکس، واقعاً از نظر سرعت بالا آمدن (لود شدن) و همین طور ری‌استارت، نسبت به نسخه قبلی بهتر شده است. آن قدر بهتر که واقعاً همین یک دلیل برای ارتقا به نسخه جدید، کافی است. مدیر نشست‌ها (Session Manager) آن هم بی‌دغدغه و عالی است. خیلی راحت فایرفاکس را می‌بندید و بعداً در همان وضعیتی که بسته بودید، باز می‌شود؛ بدون نیاز به دانلود دوباره تک‌تک صفحات و عکس‌ها.

۳- از آن بهتر این‌که در این دو روز هم، با وجود همه انواع و اقسام افزونه‌هایی (Extension) که رویش نصب کرده‌ام، اصلاً دچار Crash (تصادف، زمین خوردن؟) نشده است. این طراحی جدید دکمه جلو و عقب (Back & Forward) هم بسیار خوب، منطقی و کاربرپسند است.

۴- اما بزرگ‌ترین ایرادی که من می‌توانم به فایرفاکس ۳.۰ بگیرم، جایگزینی دکمه «Go» با یک فلش کوچک در سمت راست نوار نشانی (Address Bar) است که تازه، همین فلش هم فقط زمانی پدیدار می‌شود که نشانی تازه‌ای وارد کنید. (راه غلبه بر این مشکل و پدیدار کردن همیشگی دکمه Go) طراحی دکمه‌های توقف (Stop) و بازآوری (Refresh) هم زیاده از حد ساده، محافظه‌کارانه و قدیمی است.

۵- فایرفاکس اصولاً بدون افزونه‌هایش این است که بهترین خودروی دنیا را بخرید؛ ولی فقط برای رفتن تا مغازه سر کوچه از آن استفاده کنید. نکته جالب این‌که فایرفاکس ۳.۰ پس از سال‌ها من را با افزونه «Tab Mix Plus» دوباره آشتی داد. ولی هنوز هم به نظرم داشتن افزونه‌هایی مانند «Customize Menu» و «Organize Status Bar» ضروری‌تر است. در هر صورت، این فهرست افزونه‌هایی است که فعلاً با این اینترنت مزخرف و کند تلفنی، به کار من می‌آیند. (آن‌هایی را که بیشتر توصیه می‌کنم، مشخص کرده‌ام)

  • Adblock Plus 0.7.5.4
  • Balatarin Companion 0.9.2 [disabled]
  • Better Gmail 2 0.5
  • ColorZilla 1.9
  • CSSViewer 1.0.3
  • Download Statusbar 0.9.6.3
  • DownThemAll! 1.0.3
  • Extended Statusbar 1.2.8
  • FEBE 6.0b(20080612_085122)
  • Forecastbar Enhanced 0.9.6
  • FoxyTunes 3.0.2
  • FoxyTunes Skin - Aqua Bubbles Green 2.2
  • Gmail Manager 0.5.5
  • Google Reader Notifier 0.50 [disabled]
  • Google Toolbar for Firefox 3.1.20080605W
  • Greasemonkey 0.8.20080609.0
  • IE Tab 1.5.20080310
  • Image Zoom 0.3.1
  • InfoLister 0.10
  • IranianCalendar 3.1.1
  • Link Alert 0.8.2.1
  • Menu Editor 1.2.6
  • Nightly Tester Tools 2.0.2 (برای استفاده کردن از افزونه‌های ناسازگار با فایرفاکس ۳.۰؛ تا وقتی که نسخه سازگارشان بیاید)
  • Open Image In New Tab 1.0.2
  • Organize Status Bar 0.5.2
  • Server Spy 0.1.6
  • Tab Mix Plus 0.3.6.1.080416
  • Toolbar Buttons 0.5.0.5
  • TwitterFox 1.5.5.4
  • Undo Closed Tabs Button 3.0.2
  • Web Developer 1.1.6

بالاترین  دلیشس  توییتر  فرندفید  فیس‌بوک
يادداشت‌هاي شما (5) || لينک دائم